Monday, June 30, 2008

The Global Campaign to Stop Killing and Stoning Women!

The Global Campaign to Stop Stoning and Killing Women is initiated by a group of activists, lawyers, journalists, and academics, who are committed to ending the stoning and killing of women. Stoning to death is a legal form of punishment for sexual intercourse outside marriage by persons who are married, as zina (which covers sexual relations outside of heterosexual marriage), is a crime in Afghanistan, Iran, Nigeria (in about one-third of 36 states), Pakistan, Saudi Arabia, Sudan, and the United Arab Emirates. Recent cases of stoning by state authorities have mostly occurred in Iran, where stoning is not limited to adultery. Elsewhere, such as in Pakistan the state has not carried out stoning, but communities have been encouraged by laws permitting such punishments and
have killed women by stoning. In Nigeria, no stoning has officially been carried out, because local women`s and human rights groups worked successfully together to support and defend those convicted of adultery, with the result that they were all acquitted in the sharia state courts of appeal. In the UAE, sentences to death by stoning have been overturned after strong international protest.

Women constitute nearly all those condemned to death by stoning. Why? Because discriminatory laws and customs almost always assign more guilt to women than to men in any manner of action that is seen as violating ‘norms’ of sexual behaviour, especially any instance of alleged sexual relations outside marriage (zina). Men are entitled to marry more than one woman and can use this justification for sex outside marriage. They are also more mobile and can more easily escape punishment.

In many other countries, women may also be killed by their own family and community, should they be accused of contravening sexual mores, including accusations of committing zina. According to the UN Special Rapporteur on Extrajudicial, Summary and Arbitrary Executions, so-called ‘honour killings’ (or rather, dishonourable killings of women) have occurred in countries as diverse as Bangladesh, Brazil, Ecuador, Egypt, India, Israel, Italy, Jordan, Morocco, Pakistan, Sweden, Turkey, Uganda and the United Kingdom. The increasing trend to control women’s bodies is also evident in countries where women are not stoned or killed, but are whipped for the same alleged ‘crime’ of zina – for example, in parts of Indonesia. The Global Campaign to Stop Stoning and Killing Women urges the United Nations to investigate these serious infringements of International Human Rights Law and the international community to send a clear message that it is unacceptable for women to be tortured and killed.


For more information, see http://www.wluml.org, and http://www.stop-stoning.org

Tuesday, June 24, 2008

مرگ حق سهیلا نیست، همین

مریم قنبری
http://www.meydaan.com

امروز داشتم مصاحبه ام با سهیلا را که برای یک کار تحقیقاتی انجام داده بودم مرور می کردم. "سهیلا قدیری"، فرزند کش، که حکم قصاصش صادر شده و در مرحله اجراست.

این که من به هر دلیل، موقعیت صحبت و گفتگو با سهیلا و برخورد نزدیک با او را طی چند دیدار داشتم،به عنوان یکی از شانس های خودم می دانم.
نه به این دلیل که سهیلا قدیری،یک موضوع خاص است، .نه به این دلیل که داستان زندگی اش بر سر زبان افتاده و بسیاری از ما می شناسیمش. تنها به این دلیل که فرصت شناخت و رویارویی با یک انسان استثنایی را داشته ام. و اتفاقا استثنایی نه به معنای منفی، که به معنای مثبت کلمه!
سهیلا ، سهیلای پیچیده، خوش فکربا ذهنی تحلیل گر(در حد و اندازه خودش) ،سهیلای طغیانگر، سهیلای حساس، سهیلای مهربان، سهیلای لج باز، سهیلای اخلاقی و سهیلای انسان.
باور کنید یا نه، سهیلا همه اینها هست و همه را هم به خوبی هست؛ بهتراز خیلی ها که این سوی میله های زندان هستند؛ مردمی معمولی با زندگی های معمولی تر.
سهیلا زجر کشیده، سهیلا خسته شده، سهیلا ستم دیده، خیلی زیاد! بیشتر از بسیاری از ما، خیلی بیشتر!
کسانی که با سهیلا صحبت کرده اند، می دانند که از زندگی او روایتهای متفاوتی وجود دارد. سهیلا هیچ وقت واقعیت زندگی اش را، کودکی اش را و اینکه نهایتا چه بر سر او رفته را، تمام و کمال بیان نمی کند. شاید برای هر کس بخشی از آن را بگوید، شاید دروغ ببافد، شاید... اما در همه روایات سهیلا ، نقاط مشترکی وجود دارد که ما را به حقایق زندگی اش می رساند: خانواده ای که او را دوست نداشته، خانواده ای بی محبت و بی توجه به دختری که میگوید اگر کمی توجه بود، کمی محبت، من اکنون اینجا نبودم. فراری در کار نبود.

و تجاوزها! تجاوزهایی که در این ناامن خانه اجتماع به او شده. تجاوز مردان نامرد به دختری خیابانی، حتی به یک روسپی که کمترین توجیه انسانی ندارد.

و عدم حمایت سازمانهای حمایتی، سازمانهایی که مخصوص نگهداری چنین زنانی هستند،اما سهیلا را در شبی بارانی از خانه به اصطلاح امن بیرون می کنند.

سهیلایی که جایی ندارد، سهیلایی که تمنا دارد که نگه اش دارند را بیرون می اندازند. سهیلایی که واقعا میخواهد به گونه ای دیگر زندگی کند.
اگر امروز سهیلا به جرم( به زعم برخی غیر قابل بخشش) فرزند کشی، آن هم نوزادی چند روزه پشت میله هاست، به این دلیل نیست که در سینه اش قلبی نمی تپد. چون دیده ام که مهربان تر و قدردان تر از بسیاری از ماست. شاید به این دلیل باشد که سهیلا بر خلاف بسیاری، خوب می بیند و عمق فجایعی که بر او رفته است را بهتر لمس میکند.

آری، او خوب می بیند... سهیلا سختی های خانه پدری را دیده، بی توجهی پدر و مادر به تعرضات برادر سهیلا به او، اینها را دیده و طاقت نیاورده و فرار کرده.سهیلا فقر را دیده آنگاه که در نوجوانی مجبور به کار در بقالی کوچکی بود و سیگار م یفروخت،تا شاید کمک خرجی باشد برای خانواده.
سهیلا معلمی که سر مسئله فیثاغورث که دیگر هیچ گاه نیاموخت، به او انگ کم هوشی زد را دیده و در کودکی،این دروغ و برداشت مذبوحانه را واقعیتی پنداشته و شکسته است.
سهیلا تجاوز نامردان خیابانی را دیده!
سهیلا بی توجهی اجتماع در برابر خودش را دیده، بی توجهی مسئولینی که موظف به حمایت از او و امثال او بودند. سهیلا به کرّات اعلام کرده که یکی مهمترین دلایل کشتن فرزندش، واکنش و اعتراضی عملی به این بی توجهی های مسئولان بوده است.
سهیلا،باز هم برای کشتن فزرندش دلیل دارد:"وقتی به آینده بچه ام فکر می کردم و گذشته ام رو با بچه ام مقایسه می کردم... نهایتا گفتم پس بگذار که اصلا نگذارم که بچه ام بزرگ بشه... قاضی پرونده هم اگر جای من بود،همین کار را می کرد".
سهیلا به این فکر می کرد:"اصلا نباید من رو از کوچکی بزرگ می کردند.همینجوری که من بچه ام رو کشتم، همینطور، مامانم وقتی بچه بودم باید منو خفه می کرد و می کشت!"
پس سهیلا کودکش را کشت،اتفاقا، صرفا به این دلیل که همه اینها را خوب دیده و نخواسته فرزندش به به آنچه بر او رفته، دچار شود. او انسانی را رهاند! اما به روش خودش
.این به معنای دفاع از قتل نیست! بلاهت محض است اگر چنین تصوری شود. مسئله این است،که به کدامین دلیل می توان او را محکوم کرد؟ صرفا به دلیل قتل؟بی توجه به بستری که این نطفه را در خود رشد داده؟!
چه کسی می تواند او را محکوم کند وقتی هیچ کس روشی بهتر را به او نیاموخته؟! وقتی تنها الگوی زندگی سهیلا، خودش بوده؟ چرا نباید به او حق داد که همه چیز را با سنگ محک خود بسنجد؟ جامعه به او میزانی ارزانی نداشته که اکنون انتظاری بیش از این را داشته باشد.
در واقع سهیلا و امثال او،قربانی بی توجهی اجتماعی هستند که خود را مسئول افرادش نمی داند. اجتماعی که کمترین مدیریت و برنامه ای برای رشد و تربیت فرهنگی و اقتصادی اعضایش ندارد. جامعه ای که سنت قبیحش" عقاب بلابیان "است و بس.
با این وجود، سهیلا انسانی اخلاقی است، مهربان وانسان دوست.بیش از بسیاری از ما به شخصیت انسانی آدمها، ارزش می گذارد! حتی اگر آن افراد، مادر و پدری باشند که از آنها متنفر است و آنها را مسئول بدبختی خود می داند. با این حال،از افشای نام آنها به هر طریق خودداری می کند و به همین دلیل بی هویت می ماند:"بالاخره مسلمون هستن.آبروی یک مسلمونی رو بردن، گناه کبیره است. به هر حال درسته مادرم به من محبت نکرده، اما بالاخره مسلمونه. رو این حساب گفتم بی هویت باشم بهتره".
و فقط باید سهیلا باشی تا بفهی در اوج این تنفر ،اینگونه دیدن یعنی چه! این که حتی نابودی آنها را که نابودت کردند را نخواهی.
سهیلا دارایی نداشت.هیچ چیز.شاید تنها چیزی را که دارایی خود می پنداشت، نوزاد چند روزه اش بود. پس آن کرد که صلاح می دید.
سهیلایی پر از خشم و خواهش انتقام از مردانی که در حسرت دفاع از خود در برابر آنها،او را به چنان خشمی گرفتار کردند که فرزندش،تنها داشته اش را، قربانی تمرینی کند، که از آن طریق،خود را آماده قتل این نامردان نماید. "بچه رو کشتم تا ببینم جون آدما کجاشونه. تا بعدش برم تمام آنهایی که به من تجاوز کردن و من همیشه عقده دفاع داشتم رو بکشم و یه قاتل زنجیره ای بشم".
سهیلا از همه اینها، خشمگین بود.فقط همین...
از خود می پرسم،آن لحظات و روزها و سالهایی که شخصیت و هویت یک انسان در این جامعه نابود می شد، کدام محکمه به دادخواهی برخاست که امروز همان انسان را به جرم کشتن فرزندی چند روزه،به پای چوبه دار فرا می خواند؟ و باز می پرسم، اگر فرزند کشی جرم است، پس چرا آنگاه که پدری دستش به خون فرزند آلوده می گردد ،جنایتش نادیده گرفته می شود!؟ کدام وجدان به خود اجازه میدهد، حق مادر را بر خون فرزندی که از وجودش بیرون کشیده،کمتر از پدر بداند؟...
و ذهن من همچنان از این سئوالات بی پاسخ آکنده و قلبم، مملو از آرزوی آزادی سهیلا است سهیلایی که آزادی حق اوست و اعدام حق او نیست، همین!
*کار آموز وکالت
مطالب دیگر در همین زمینه:
اظهارات تکان دهنده زن بي سرپرستي که کودک 5 روزه اش را کشت: من قرباني ظلم و خشونت شده ام
غیبت متهم ردیف اول؛ عباس عبدیدیوان عالی کشور حکم قصاص سهیلا را تایید کرد !

Sunday, June 22, 2008

از واقعیت ها نگریزیم


از واقعیت ها نگریزیم!/ پا سخی به مقاله مهدی مؤیدزاده/رخسا خیامی

خوش بختانه مقالاتی تحت عنوان: «چرا واقعیت ها را نمی گویید؟» (مهدی مؤیدزاده) و «لزوم نواندیشی و نوگرایی در جبهه ی ملی» (رضا عزیزی نژاد) در کنار مصاحبه ای در صدای آمریکا با دو عضو جبهه ی ملی باب گفتگو را میان هموندان جبهه ی ملی و هموطنان ملی گشوده است. در این میان افکار گوناگونی به چشم می خورند که گسترش نوگرایی و پلورالیسم را در جبهه ی ملی نوید می دهند. از جمله پرداختن به موضوع نخست وزیری شاپور بختیار که تا چندی پیش در صفوف ملی با آن همانند تابویی سیاسی برخورد می شد.
در مورد اخراج شاپور بختیار از جبهه ی ملی و تعلیق عضویت اش در حزب ایران روایات شفاهی و یا خاطرات مکتوب حاضرین در صحنه ی آن روز، اطلاعات متفاوتی به ما می دهد. جالب توجه اما برای یک بررسی سیاسی و تاریخی آن است که چه افرادی در جلسه شورای جبهه ی ملی حضور داشتند و چه افرادی رأی به اخراج و یا تعلیق عضویت بختیار دادند. رحیم شریفی ،عضو شورای جبهه ی ملی آنروز میگوید: «پیش از آنکه شورای جبهه ی ملی در این باره وارد مذاکره شود، آقای سلامتیان بدون کسب تکلیف و خودسرانه، خبر یا بهتر است بگوییم شایعه ی اخراج دکتر بختیار از جبهه را از طریق رسانه های همگانی اعلام کرد. فردای آن روز در جلسه ی شورا، دکتر رضا شایان و دکترعاقلی زاده به عمل سلامتیان اعتراض شدید کردند و به دفاع از بختیار برخاستند، ولی متاسفانه دیگران علیه بختیار رأی شفاهی دادند».
در حزب ایران اوضاع قدری متفاوت بود. طبق خاطرات شفاهی رحیم شریفی، احمد خلیل الله مقدم و مهندس حمید ذوالنور ، کمیته ی مرکزی هفت نفره ی حزب ایران بر این باور بود که صلاحیت تصمیم گیری در مورد اخراج به عهده ی کنگره است. بنابراین کمیته ی مرکزی، ابوالفضل قاسمی را به جای بختیار به عنوان دبیر کل حزب برگزید و آن نیز بدین دلیل که اعضای حزب در صورت پذیرش منصب دبیر کلی به بالا در دستگاههای دولتی، التزام به ترک پست تشکیلاتی خود در حزب را داشتند. بدین ترتیب حزب ایران نه تنها بختیار را هرگز اخراج نکرد، حتی در هیچیک از جلسات آتی نیز به موضوع «تخلف حزبی» نپرداخت.
همچنین احمد خلیل الله مقدم و رحیم شریفی بسیار بعید و غیرقابل تصور می دانند که گفته ی جناب مؤید زاده در
مقاله شان مبنی بر مخالفت مهندس احمد زیرک زاده و مهندس جهانگیر حق شناس با بختیار صحت داشته باشد، زیرا اینان از یاران بختیار بودند و هیچگونه تمایلی به اخراج وی نداشتند. نامبردگان ضمن اینکه مخالفت کریم سنجابی و اصغر پارسا را با بختیار تأیید می کنند، با اشاره به دوستی الهیار صالح و بختیار اظهار می دارند که صالح در برخی تاکتیک های سیاسی با بختیار هم رأی نبود.
از آنجائیکه تا کنون گزارش کتبی هیچیک از جلسات حزبی و جبهه ای انتشار نیافته، ناچاریم به تاریخ شفاهی وخاطرات مکتوب با در نظر گرفتن وجدان سیاسی در بیان خاطرات اکتفا کنیم.
آنچه که امروز اما در میان مردم ایران مشاهده می شود محبوبیت و حرمت روزافزون بختیار است. بسیاری از ایرانیان وطن پرست و ملی اکنون به برکت نام او و به اتکا به حرمتی که برای او قائل اند، به جبهه ی ملی روی می آورند. البته ذکر نام بختیار به نیکی، در ایران هنوز هزینه ی سنگینی دارد. نکته ی حائز اهمیت اما در این میان این است که حالا گیریم عضویت بختیار به علت عدم مشاورت و تخلف سازمانی به تعلیق در آمده بود، ولی آیا طرز تفکر و خط سیاسی و عملکرد سیاسی او هم به تعلیق در آمده؟ آیا تشخیص بختیار که استبداد مذهبی از راه می رسد، جمهوری اسلامی مجهول مطلق است و رفتار سیاسی او که جسورانه در مقابل موج هیستری مذهب ایستاد و لائیسیته را تنها راه حل برای ایران شمرد، نباید امروز مورد بحث و گفتگو، به ویژه در صفوف جبهه ی ملی قرار گیرد؟ که اگر عضوی این مطالب را طرح می کند باعث آزردگی خاطر جناب مؤید زاده می شود و مورد سرزنش قرار گرفته و عضویت اش به زیر سوال می رود. جبهه ی ملی با 60 سال سابقه ی درخشان مبارزاتی وقتی در مقابل لایحه ی قصاص ایستادگی کرد، اتهام ارتداد را تاب آورد و همچنان به صف آرائی نیروهای ملی ادامه داد و در مقابل استبداد ولایتی ایستاد، به یقین توانایی بررسی گذشته ی خود را نیز دارد و از کنکاش در تاریخ خود نه تنها لطمه نمی بیند، بلکه با اتکا به پیشینه ی سیاسی خود میتواند با روشنگری در امور تا کنون گفته نشده، تصویری واقعی از خود ارائه دهد. تصویری که هم فراز و فرود ها و هم نقاط ضعف و نقاط قدرت را در بر داشته باشد و بدین ترتیب از فرهنگ اسطوره سازی مسلط بر فضای سیاسی فاصله گیرد.
سوال بعدی این است که چرا عمل بختیار تخلف تشکیلاتی محسوب شد ولی اعلامیه ی سه ماده ای کریم سنجابی که آن نیز بدون مشورت و داشتن نمایندگی از طرف شورا تدوین شده بود با سکوت روبرو شد و تخلف به حساب نیامد. هم چنین به جاست در مورد بشارت نامه ی جبهه ی ملی سوال شود. چه کسانی آن بشارت نامه را امضاء کردند؟ آیا نمایندگی داشتند؟ و همینطور اعلام مهندس کاظم حسیبی برای شرکت در راهپیمایی بیعت با خمینی مورد سوال است. آیا ایشان با مشورت این کار را کرد؟ آیا این تخلف تشکیلاتی نبود؟ در این باره رحیم شریفی می گوید : «آقای حسیبی علیرغم تصمیم شورا مبنی بر عدم شرکت در راهپیمایی بیعت، بدون اطلاع شورا در تلویزیون حاضر شد و مردم را دعوت به شرکت در راهپیمایی نمود. دکتر غلامحسین صدیقی فردای آن روز از جبهه تقاضای جلسه ی فوق العاده نمود و آنجا به عمل مهندس حسیبی به شدت اعتراض کرد. حسیبی آشفته گشته و گفت مرا اخراج کنید، دکتر صدیقی پاسخ داد خیر شما بمانید من می روم. صدیقی و به همراه او یازده عضو دیگر برای همیشه جبهه را ترک کردند».
آیا واقعاً تخلف تشکیلاتی بختیار استحقاق تعلیق عضویت او را داشت که برخی هنوز پس از 30 سال به آن می بالند، آن هم در زمانی که محبوبیت بختیار و اندیشه های او روزافزون است؟ آیا این تعلیق از افتخارات است که بر اشاعه ی آن تکیه می شود و هموندان سرزنش می شوند که چرا این موضوع را در مصاحبه ای تلویزیونی بیان نکرده اند.
معنی پنهانی و مستتر این واقعیت که یکی از اعضای جبهه ی ملی موضوع اخراج بختیار را در مصاحبه اش مطرح نمی کند، بدون شک این است که او با این اخراج هماهنگی فکری نداشته و حاضر به دفاع از این عمل نمی باشد و همچنین با در نظرگرفتن محبوبیت بختیار در میان ملت ایران و نظر به این امر که دوستداران بختیار هنوز در انتظار نقد جبهه از خود در این باره میباشند، نمی خواهد باعث سرخوردگی مجددشان شود. این امر جای بسی تأمل و درنگ دارد . البته راه ساده آن است که مانند جناب مؤید زاده اساس را بر بی اطلاعی شخص بگذاریم.
ولی چرا امروز به جای تکیه بر تعلیق عضویت بختیار و به دنبال آن اصرار به روشنگری در مورد عدم همسوئی با وی در قبول نخست وزیری، به کارنامه ی دولت 37 روزه ی او نمی پردازید که درب دموکراسی را به روی ملت ایران گشود.
این جاست که نسل جدید، نسلی که آن روزها در صحنه نبوده و یا از نظر سنی امکان درک کافی وقایع را نداشته،
جبهه ی ملی را به چالش می کشد. واکنش جناب مؤید زاده در مقابل این چالش بسیار غیرسیاسی و ناژرف است وباعث سرخوردگی نیروهای جدید و جوان می گردد. زیرا ایشان به جای بحث در باره ی این بینش و تفکر، تعلق حامل این فکر را به جبهه ی ملی زیر سوال می برد، یعنی کوتاه ترین و ساده ترین راه را برای مغلوب کردن مخالف فکری خود و دگراندیش بر می گزیند.
جناب مؤید زاده در ضمن به بررسی علل و چگونگی انقلاب 57 می پردازد. خوش بختانه در این باره نگارنده با ایشان تا حد بسیار زیادی متفق القول است. آری مردم ایران از استبداد فردی محمدرضا شاه به ستوه آمده بودند. از سانسور، دخالت ساواک در کلیه ی امور عاصی شده بودند، به سیاست های بی رویه ی خارجی و اقتصادی و نظامی معترض بودند. بدین روی بر علیه سیستم موجود و رژیم پهلوی دست به اعتراض و عاقبت انقلاب زدند. در اینجا ضروری است این واقعیت را بیان کنیم که روحانیان نه فقط به علت در اختیار داشتن مساجد و حسینیه ها صفوف انقلاب را نسیب خود ساختند، بلکه عقب نشینی دیگر نیروها و پیروی شان از رهبری روحانیان، فضا را برای آنان آزاد ساخت. البته بودند در آن زمان افراد ملی و مبارز که در کنار شاپور بختیار در مقابل خط فکری «نهضت ما حسینی رهبر ما خمینی» ایستادگی کردند. از جمله می توان از مهشید امیرشاهی، احمد خلیل الله مقدم و مصطفی رحیمی نام برد. ولی اینان چون حمایت دیگر نیروهای سیاسی را نداشتند، در میدان مبارزه تنها ماندند. این باور جناب مؤید زاده که بختیار به امید تأیید خمینی نخست وزیری را پذیرفت در تاریخ بی سابقه است. زیرا خط فکری بختیار از همان ابتدا تقابل با خمینی وعدم سازش با استبداد مذهبی را در پیش گرفته بود و لزومی نداشت در میان راه در پی تأیید خمینی باشد.
با این توجیه که روحانیان در هر صورت با بهره گیری از باورهای مذهبی مردم، رهبری و قدرت را از آن خود می ساختند، نمی توان از وظیفه ی تاریخی و سیاسی انتقاد از خود طفره رفت.
نسل امروز به درستی از نیروهای سیاسی می پرسد چرا آن زمان در مقابل توتالیتاریسم مذهبی و موج احساسات مذهبی مردم ایستادگی نکردند. پاسخ به این سوال جز بر مبنای صراحت، صداقت و انتقاد از خود عملی نیست. عدم پاسخ مانعی بسی دشوار در مقابل هرگونه همبستگی سیاسی و در مقابل جذب نیروهای جوان و جدید خواهد بود. در این جاست که پدیده ی نوگرایی اهمیت خود را بروز می دهد. به باور و تمایل نسل جدید ، پس از گذشت 30 سال تجربه ی جمهوری اسلامی، برای اتخاذ راهکارهای مفید و مؤثر و همچنین جلب اعتماد ملت ایران لازم است که جبهه ی ملی به بررسی و چالش موضع گیری خود در مقابل بختیار و همچنین نقش خود در بهمن 57 بپردازد. لازم است به ملت ایران بگوییم، آری در صفوف جبهه ی ملی افرادی بودند و هستند که با تفکر وعملکرد بختیار موافق و اخراج یا تعلیق عضویت او را امری ناشایست و غیرضروری می دانستند و میدانند.
باید به این پرسش پاسخ داد که که آیا تخلف تشکیلاتی اولویت داشت به برنامه ی سیاسی بختیار؟ برنامه ای که ممکن بود راه حلی برای بحران مملکت باشد. فقط تکیه بر این امر که موج خمینی همه جا را گرفته و امکان مقابله با جوّ مذهب زده را ربوده بود جوابی قانع کننده برای نسل های آینده نیست. نسل هایی که از نخبگان و روشنفکران توقع استقامت و ایستادگی در مقابل جوّ زدگی و سنت گرائی را دارند.
آقای مؤیدزاده با اشاره به اساسنامه و منشور جبهه ی ملی تکیه به درهای باز می کنند. در این باره هم نگارنده با ایشان هم عقیده است. آری هر ایرانی که اعتقاد راسخ به تمامیت ارضی، استقلال ایران و دمکراسی و عدالت اجتماعی دارد، می تواند در صفوف جبهه ی ملی برای نجات ایران مبارزه کند. ولی گفتار سرزنش آمیز ایشان و غیر خودی خواندن افرادی که عضو جبهه ی ملی هستند، صرفاً به این خاطر که هم عقیده با ایشان نیستند اولاً منافی درهای باز است دوماً متأسفانه این توهم را بر می انگیزد که گویا پیش شرط های نامبرده در مقاله ی مورد انتقاد ایشان «لزوم نواندیشی و نوگرایی در جبهه ی ملی» چندان هم بی اساس نیستد.
در این راستا این موضوع اهمیت می یابد که هموطنانی که به اصول تدوین یافته در منشور جبهه ی ملی اعتقاد راسخ دارند و به اساسنامه پایبند می باشند ولی به مواضع و سیاست های جبهه ی ملی در برخی موارد از قبیل بهمن 57 و شاپور بختیار انتقاد دارند، و بشارت نامه سال 57 را تأیید نمی کنند، تکلیف شان چیست؟ به باور من راه درست آن است که با بازنگری صادقانه ی گذشته ی خود امکان بدهیم که این خط فکری در صفوف جبهه فعالیت کند و این نیروی چشمگیر را نه به دیگر سازمان ها اهداء کنیم و نه از نظر سیاسی بی خانمان سازیم. وفاداری سازمانی را در عدم انتقاد و یکپارچگی فکری ندانیم. بلکه تعلق به صفوف جبهه ی ملی را پیش از هر چیز در وفاداری به آرمان های جبهه و به ملت ایران بسنجیم. بدین طریق خواهیم توانست پلورالیسم را ترویج داده و درهای باز را باز نگه داریم.
نسل امروز دکتر مصدق را از طریق کتب تاریخی می شناسد و جایگاه ویژه ای همانطور که شایسته ی اوست برای او قائل است.
نسل امروز اما در طول حیات اش تنها 37 روز، آن هم در دوران دولت بختیار از سانسور و هجوم نیروهای امنیتی به حریم خصوصی اش مصون بود و فقط در آن 37 روز آزادی را لمس کرد. بنابراین، خود را روز به روز به تفکر و عملکرد بختیار نزدیک تر احساس می کند و او را نماد ایستادگی در مقابل دو سیستم استبدادی می شمارد. بدین علت است که مهندس احمد زیرک زاده در مجلسی در لوس آنجلس در منزل آقای گیتی بین چنین فرمودند: «بختیار به تاریخ پیوست، اما ما پشت در تاریخ ماندیم». اگر نسل امروز از وجود شاپور بختیار در تاریخ کشورش به خود می بالد و او را در کنار مصدق می نشاند، این عمل را گزاف مپندارید و خرده مگیرید. بگذارید تاریخ در این باره داوری کند که آیا بختیار استحقاق این هم ردیفی را دارد یا خیر.

رخسا خیامی

rokhsa.khayami@googlemail.com

Saturday, June 21, 2008

Defend Iranian Women’s Rights Activists

The International Campaign for Human Rights in Iran reports Iranian women’s rights movement is facing unprecedented obstacles and threats as it carries out its work. A particular target of Iranian authorities has been activists involved in the One Million Signatures Campaign, which aims to revise discriminatory laws against women.
The Iranian government has routinely detained and prosecuted One Million Signatures campaigners. As of mid-2008, more than 40 members of the Campaign had been detained and prosecuted.

Women's rights defenders have been arrested and criminally charged with “endangering national security, inciting of public opinion, propaganda against the state, participation in an illegal gathering, disturbing public order and publication of false information." Many campaigners have been held in Tehran's notorious Evin Prison and given suspended sentences of whipping (lashes) and six months to three years imprisonment.



TAKE ACTION TO DEFEND IRANIAN WOMEN'S RIGHTS ACTIVISTS
Sign the Million Signatures petition: Support Iranian women in their effort to reform laws and achieve equal status within the Iranian legal system.
Send a letter to the government of Iran: Tell the Iranian authorities that campaigning for women’s rights is not a threat to national security. Tell them to release immediately and unconditionally all those currently detained in connection with peaceful organizing, to drop charges and to stop harassing women’s rights activists.
Please send letters to:
Ayatollah Mahmoud Hashemi Shahrudi Head of the Judiciary Ministry of Justice Park-e Shahr Tehran, Islamic Republic of IranEmail:
Irjpr@iranjudiciary.com

This e-mail address is being protected from spam bots, you need JavaScript enabled to view it

and

info@dadgostary-tehran.ir

This e-mail address is being protected from spam bots, you need JavaScript enabled to view it

Fax: +98 21 879-6671Fax: + 98 21 3390-4986 Salutation: Your ExcellencyAnd send copies to:
Golam-Ali Haddad-AdelLeader of the Iranian Parliament Majles-e Shura-ye Eslami Imam Khomeini Avenue, Tehran, Islamic Republic of Iran Fax: +98 21 646 1746 (occasionally difficult to reach, please be patient) Salutation: Dear Sir
His Excellency Dr. Mahmoud AhmadiNejadThe Presidency Palestine Avenue, Azerbaijan Intersection, Tehran, Islamic Republic of Iran Fax: +98 21 649 5880 E-mail:

dr-ahmadinejad@president.ir

This e-mail address is being protected from spam bots, you need JavaScript enabled to view it


Salutation: Dear Sir
Head of the Committee of Human Rights in the JudiciaryHis Excellency Mohammad Javad Larijani c/o Office of the Deputy for International Affairs Ministry of Justice, Ministry of Justice Building, Panzdah-Khordad (Ark) Square, Tehran, Islamic Republic of Iran Fax : + 98 21 5 537 8827
Dr. M. Javad Zarif Ambassador to the United Nations Permanent Mission of the Islamic Republic of Iran to the United Nations 622 Third Ave. New York, NY 10017 United States Email:

jzarif@un.int


This e-mail address is being protected from spam bots, you need JavaScript enabled to view it

Fax: +1-212-867-7086 Salutation: Your Excellency
Please note that it is not always easy to send fax and email to Iran, therefore we urge you to also courier your letters to the Iranian embassy in your country (see the listing of an Iranian embassy in your country here).
Sample Letter:

Your Excellency,
I/we write to express my/our deep concern at the news of the revolutionary court in Tehran sentencing numerous women to harsh sentences. Four women's rights activists, Nasrin Afzali, Nahid Jafari, Zeinab Peighambar-zadeh, and Minou Mortazi, have been given suspended sentences of whipping (10 lashes) and six months imprisonment. They have been given this harsh sentence for having been part of a small group of people who gathered outside the Revolutionary Court in March 2007 to register their objections to the trial of five other women activists earlier charged for taking part in a peaceful demonstration in 2006 to demand the removal of laws discriminating against women.
Subsequently, Parvin Ardalan has also been given a suspended sentence of 10 lashes and 2 years imprisonment and on May 1st 2008 the 13th Branch of the Revolutionary Court sentenced Rezvan Moghadam to a 6 months prison term and 10 lashes, suspended for 2 years.
We are alarmed at the new trend of handing down sentences of whipping for women activists which seems a deliberate attempt to humiliate since the sentence places them in the same category as criminals and those carrying out vandalism. Women activists have been sentenced for "acting against national security, disrupting public order, and refusing to follow police orders."
It is a matter of grave concern that although the Iranian constitution grants the freedom of peaceful demonstration, police forces often use violent means to disrupt peaceful assemblies and arrest women demonstrators who are subsequently handed down harsh sentences. We are worried that through such treatment of their citizens and women activists, the Iranian authorities are attempting to ensure that women remain silent and give up their basic democratic rights as citizens of Iran.
We call upon Your Excellency, as the Head of the Iranian Judiciary, to take appropriate steps that would enable the authorities to withdraw these cases and to ensure that citizens are enabled to exercise the right to express their opinions as provided for under the constitution.
Yours Sincerely,
[Your name]


www.nobelwomensinitiative.org

Wednesday, June 18, 2008

انديشه ورز توانايي...؛ خورشيد وار باش

سروده سيمين بهبهاني به مناسبت 22 خرداد


اي زن خصمت شكسته باد-23 خرداد 1387


هان اي زن
لطف بلور و سختي آهن
عزمت خجسته باد
حق مي گويي
حق مي جويي
قامتت راستاي قيامت
اي ايستاده به پا چون كوه
اي استوار
اي ناشكسته
خصمت شكسته باد
ديروز چون ستم زدگان مي گريستي
امروز آن شدي كه برابر بايستي
فرصت ويران كه اندك است
گامت مبارك است
در فكر كار باش
فردا از آن توست
اميدوار باش
مي بينمت به مسند پيروزي
انديشه ورز توانايي
لطف است آنچه انديشي
حكم است آنچه فرمايي
در مطلع حضور؛ خورشيد وار باش
در مطلع حضور؛ خورشيد وار باش

برنامه اول صدای تغییر؛ ویژه 22 خرداد



در سايت ببينيد : تغییر برای برابری

اولین برنامه پادکست «صدای تغییر» ویژه 22 خرداد، از طریق آدرس های زیر در کیفیت های مختلف
قابل دریافت شنیدن است؛ زمان برنامه 8 دقیقه و 55 ثانیه می باشد.
شنیدن برنامه با کیفیت پایین / حجم فایل : 1.02 مگابایت
شنیدن برنامه با کیفیت متوسط / حجم فایل : 2.04 مگابایت
شنیدن برنامه با کیفیت بالا / حجم فایل : 4.08 مگابایت

سلبِ آسايش




به نام خرد و عمل

پیام سازمان زنان جبهه ملی ایران-اروپا به اجلاس جبهه ملی در واشنگتن

به نام خرد و عمل ،

دوستان، هموطنان ، همراهان ملی و ایران دوست ،سلام گرم ما را بپذیرید و امید ما را که چنین نشست ها، گفتن ها و با ذهن باز شنیدن ها همواره با تفکر سازنده و عمل فرصت ساز همراه باشد و ما را به یکدیگر نزدیک کرده و با مردم ایران همدل و همراه سازد ، که همدلی متحد می کند و امید نیرو می بخشد.

در پیرامون نشستی که به نام استاد ادیب برومند برگزار میشود، به جاست از خرد گفتن. و در حاشیه ی سمیناری که ضرورت همگامی نیروهای ملی و دمکرات را برای استقرار دمکراسی و دفاع از حقوق بشر به بحث می گذارد، رواست از ضرورت پیوند خرد و عمل سخن گفتن، که بی خردی را توجیهی نیست و بی عملی و کج عملی را خردی نیست.

امروز حرف عمده ی ما از عملکرد خردمندانه ی زنان هدفمند ، مبارز و فعال ایرانی است و از ضرورت آموختن ازروش های آنان، که بسی آگاهی بخش، سازنده و همبستگی آفرین بوده و می باشد.فعالیت های زنان ایرانی ، چه آنان که ـ در راه تغییر برای برابری ـ چه آنان که در راه حفظ میراث باستانی و فرهنگی می کوشند و چه آنان که صدای این هر دو را به گوش جهانیان میرسانند، حاوی درس ها و پیام های مختلف برای همگی ما ست.

زنان برابری طلب ، زنان وطن پرست ، زنان صلح جو ومدافع حقوق بشر با برنامه ای سازنده و ملموس برای تغییر قوانین انسان ستیز حاکم بر ایران ، نجات فرهنگ ایران و در مقابل دیکتاتوری و سنت عقب گرا به پا خاسته اند. زنان فقط از زنان نمیگویند و فقط در صفوف زنان گرد هم نمی آیند. زنان از دانشجویان ، کارگران ، کارمندان ، گرسنگان و مستمندان میگویند . دلمشغولی زنان نه فقط بازخوانی قرآن و نه فقط احقاق حقوق زنان میباشد ، بلکه به همان سان بیتاب پاسداری از منابع ملی اند و به همان سان در پی چاره برای اقتصاد ورشکسته ی ایران .و این پیامی است که همگی ما از زنان هدفمند و پویای ایرانی گرفته ایم و به نوبه ی خود از شما مردان ملی و ایران دوست می خواهیم که با ما ، با زنان در این درک و شناخت ، و در روش مبارزه ی زنان همراه باشید.

اکنون نیروهای جوان به امید آنکه با اتکا به نام مصدق و اعتبار تاریخی جبهه ی ملی ایران بتوانند به پا خیزند وبه آزادی دست یابند ، به سوی جبهه ی ملی روی می آورند. بیائید به این همراهی امکان رشد و بالیدن دهیم.بیائید همچون متفکرانی چون احمد زیرک زاده با ارائه ی طرحی اقتصادی و ملی چاره جوی باشیم و همچون پیشروانی چون شاپور بختیار از لمس واقعیت و نوآوری در مواجهه با آن نهراسیم.

زیرا که راه دیگری و بنابراین ایران دیگری ممکن است.

امروز سزاست با اتکا به نیروهای گسترده و نسل جوان و با مدیریتی نوآور از تنها واکنش نشان دادن در مقابل قدرت حاکم بر ملت ایران فرا رفته و با ارائه ی برنامه ای اقتصادی و اجتماعی راه خود را متمایز کرده و عملکرد خود را از دایره ی انتخاب میان بد و بدتر رها سازیم. تغییر را از خود آغاز کرده و سپس ایرانی آزاد و آباد را با هم و با اتفاق و اتحادی فراگیر و منظبط ممکن کنیم

زنان جبهه ی ملی ایران ـ اروپا

مرداد 1387
مه2008

نوـ روز ما آغاز می گردد


بازی انتخابات مجلس هشتم به پایان رسید
نوـ روز ما آغاز می گردد

آنچه درمتن بازی انتخابات مجلس هشتم توجه را جلب می کرد، تلاش افراد و گروه هایی بود که هر یک با ادعای در دست داشتن برنامه ای راه گشا در انتخابات کوشا شده بودند. در میان مدعیان قدرت هر جناحی تلاش میکرد حتا از طریق حمله به شخصیت افراد، سیاست خود را به عنوان روشی کارآمد به مردم بقبولاند. واقعیت اما این است که نه این و نه آن شیوه هیچ کدام نمی توانستند راه حلی درست و عقلانی برای جامعه ی ایران باشند، به ویژه که مدعیان و موافقان شرکت در انتخابات برای فردای روز انتخابات، بر فرض اینکه کرسی ای در مجلس به دست آورند هیچ گونه برنامه ی راه گشایی نداشتند.
موضوع برای ملت ایران انتخاب بین بد و بدتر بود.

29 سال پس از انقلابی با اهداف استقلال و آزادی ، کارزار انتخابات مجلس هشتم دیگر بار آشکار گرداند که آرمان های استقلال و آزادی به ماجراجویی و جنگ قدرت میان جنا حهای مختلف نظام تبدیل گردیده اند. اینکه جناحهای درون سیستم درراستای انتخابات به جان هم افتاده بودند، جای تعجب نیست، اینان همواره بر سر قدرت ، تقسیم ثروت ملت و منابع طبیعی کشور با یکدیگر می جنگند. آنچه مورد شگفتی است این است که چرا نیروهای مخالف رژیم، که هیج سهمی از قدرت ندارند در این بازی انتخاباتی آری یا نه وارد شدند. طیفی از مخالفین در تحریم انتخابات می کوشید ، طیفی دیگر برای شرکت در انتخابات بگونه ای « مشروط» تبلیغ می کرد. خطی دیگر با پشتیبانی دادگاه ها و مراجع بین المللی در صورت رد صلاحیت، سعی بر ورود به مبارزه ی انتخاباتی داشت. عده ای هم بلا تکلیف مانده بودند و نمی دانستند به کدام سوی رو آوردند.

وقتی پس از 29 سال به جای استقلال و آزادی، هنوز جوخه ی اعدام، سنگسار وطرح به اصطلاح تامین امنیت اجتماعی جاری است ، دیگر تامل وغوطه خوردن نیروهای مخالف و "چالش" آنها با انتخابات آب در هاون کوبیدن بود. انتخابات مجلس هشتم بار دیگر روشن ساخت که هر نیروئی که خود را اپوزیسیون، مخالف رژیم و تغییر طلب میداند می بایست به جای گرفتار شدن در جنگ قدرت نظام ، فرصت را مغتنم شمرده، وقت و نیرویش را صرف ارایه ی آلترناتیوی مردمی کند. انتخابات روشن ساخت که بهترین انتخاب این است که نیروهای مخالف برنامه ای مشخص، عملی و ملموس برای مردم پایه گذاری کنند. وجود یک برنامه ی قابل اجرا میتوانست و می تواند به جای گمانه زنی در مورد احتمالات پیشروی و پسروی این جناح یا آن جناح و پی آمدهای این گمانه زنی ها برای جامعه ایران بهترین گزینه باشد.
ما به عنوان نیروهای مخالف رژیم و چاره اندیش به جای اینگونه گمانه زنی ها و تاکتیک های کوتاه مدت می بایست فکری به حال واقعیت بسیار نزدیک و پیش روی خود می کردیم که فردای 24 اسفند و اجرای انتخابات، حال و روز مردم زیر فشار و دست به گریبان با فقر، صرف نظر از تقسیم کرسی های مجلس به چه روی خواهد بود.
اگر اصلاح طلبان حکومتی، بازی انتخابات را تا انتها بازی کردند، از آن روی است که آنها همواره در بازی بازار و دلالی جمهوری اسلامی در استفاده از مزایای خودی بودن ذی نفع هستند، اگر چه اینبار در صندلی قدرت به گوشه ای تنگ سرانده شده اند.


اکنون با روشن شدن این امر که حتی پروژه ی اصلاح طلبی حکومتی هم برای ایجاد تغییرات از طریق شرکت در انتخابات و سعی بر کسب قدرت از راه های قانونی به بن بست رسیده و حاکمیت به صورتی همگون و یکدست درآمده است، کلیه ی نیرو ها به جز محافظه کاران تحت پوشش رهبر در مقابل این سوال قرار گرفته اند که چه روشی در پیش بگیرند. بدین ترتیب انتخابات مجلس هشتم لزوم بازنگری در نقش و جای نیروهای مخالف و اپوزیسیون را ضروری ساخت. بدان معنا که وقتی اصلاح طلبان حکومتی امکان ایفای نقش نمی یابند و با صراحت هر چه تمامتر پس رانده می شوند، پس نیرو های تغییر طلب و تحریم کننده ی انتخابات جایشان در فضای سیاسی کجاست؟ در این چارچوب سیاسی که جز جناح محافظه کار مورد تایید رهبر، هر جناح دگراندیشی ، اپوزیسیون محسوب میگردد، لازمه ی ادامه ی فعالیت سیاسی تعیین نقش و برنامه ی نیروها و همچنین باز تعریف مفهوم اپوزیسیون راه گشا و سازنده است.


بازی انتخابات مجلس بار دیگرنمایان ساخت که حکومت گرسنه قدرت است و قدرت را برای پایداری قدرت می خواهد.
ملت ایران اما گرسنه ی نان و گرسنه ی آزادی است. راه حل برای ملت ایران که خزانه ی ملی اش، منابع طبیعی اش و آثار باستانی اش به تاراج میروند و حقوق شهروندیش هر روزه پایمال می گردد، تنها از طریق یک برنامه ی منسجم اقتصادی و سیاسی امکان پذیر است. بحث پیرامون تحریم یا ترغیب به شرکت در انتخابات و ژست های سیاسی، پاسخ گوی معضل غول پیکر سیاسی – اجتماعی و چاه بدون ته اقتصاد ورشکسته و بدون برنامه ی ایران نیست.
با پایان بازی انتخابا ت شایسته است نوـ روزمان را با قدم برداشتن در راه ارائه ی یک برنامه ی عملی آغاز کنیم.


بخش زنان جبهه ملی ایران - اروپا
۵ فروردین ۱۳۸۷ خورشیدی
آسمان مقدم
شیوا نصر رمزی
شیوا نوجو

Saturday, June 14, 2008

چرا جنبش زنان موفق ( تر) است ؟


رویکردی جامعه شناختی به جنبش زنان

نگاهی به دست آوردها و فعالیت های جنبش زنان ایران روشن میسازد که این جنبش چندی است از دیگر نهضت ها و حرکت های سیاسی در بسیاری عرصه ها پیشی گرفته است. از جمله آزادی نازنین، عفو مکرمه، افزون چشمگیر همبستگی بین المللی با کمپین تغییر برای برابری / یک میلیون امضا، حضور مردان و جوانان در کنار زنان، خدشه دار ساختن روح مطلق نظام مردسالار، کنکاش با تابوهای جنسیتی و دریافت جایزه ی اولاف پالمه توسط پروین اردلان از جمله دست آوردهای جنبش زنان در سال های گذشته میباشند.
بنابر این جایز است وقتی از مبارزات زنان سخن می گوییم، به جای یاد آوری ها و تکرار همیشگی همبستگی های ذهنی با جنبش زنان، این جنبش را از یک سو در ساختارهای مبارزاتی اش از جمله کمپین تغییر برای برابری واز سوی دیگر در آرمان های برابری خواهانه ا ش ، با جدیت و به عنوان یک نمونه برای راهیافت به راهکار های مبارزاتی نوآور و جدید بررسی کنیم.
در اینجا این سوال پیش می آید که وجوه تمایز جنبش زنان در چیست و این جنبش با تکیه بر چه اصولی رشد و تکوین می یابد.
کیم دونگ چون جامعه شناس کره ای در تحقیقات مقایسه ای اش میان نهضت های اجتماعی درکشور کره ی جنوبی وممالک اروپای غربی، جنبش های اجتماعی کره را بر اساس مقتضیات و مشخصات خاص جهان سوم بررسی و ارزیابی می کند. وی بر این باور است که در جوامع «جهان سوم» جنبش های اجتماعی بین طبقات غیر مرفه اجتماع و اقشار روشنفکر ارتباط برقرار ساخته و توسط فعالیت مشترک این دو قشر رشد می یابند. به عقیده ی کیم دونگ چون هدف این نوع جنبش های اجتماعی تغییر رادیکال اجتماع میباشد (نقل ازهی یونگ یی، ص 24 ). کیم دونگ چون همچنین مخالف ایده ی مارکسیستی موجود در جامعه شناسی جنبش های اجتماعی است که اختلاف طبقاتی را به مثابه نیروی محرکه ی جنبش های اجتماعی در کشورهای «جهان سوم» تلقی می کند ( نقل از ازهی یونگ ص 25). طرفداران نظریه ی «بسیج منابع» مانند ینکینز و مک ادام که توجه اساسی خود را به استراتژی جنبش های اجتماعی معطوف می کنند و جنبش ها را به عنو ان نمایندگان و پیشبران دگرگونی اجتماعی می دانند، بر این اصل تکیه دارند که در جنبش های اجتماعی آن گروه از کنش گران به اهدافشان نائل می گردند که قادر باشند منا بع اجتماعی و انسانی را در حد بالا و چشمگیری بسیج کنند و به حرکت درآورند. منظور طرفداران این نظریه از منا بع اجتماعی به ویژه پشتیبانی و کوشش گروه های مختلف اجتماعی و افراد می باشد (مییته، ص 31). همچنین بخشی از طرفداران نظریه ی «بسیج منابع» که خود را وابستگان تئوری «روند سیاسی» میدانند ، معتقدند که منشا و مبدا جنبش های اجتماعی نوعی واکنش و پاسخ جمعی و مشترک قشر یا قشرهایی از اجتماع به ساختار و به شرایط خاص، ولی مساعد موجود می باشند (تارروو). منظور از شرایط خاص و مساعد اما به هیچ روی بهبود قانونی، رسمی و دائمی نیست. بلکه شرایط خاص و مساعد، موقعیت هایی اتفاقی و کوتاه مدت را در بر می گیرند و باعث می شوند که کنشگران یک جنبش اجتماعی جرات وامکان جهش یابند.
در مقاله ی پیش روی با تکیه بر این سه نظریه سعی بر بررسی و توضیح جنبش زنان ایران می گردد.
جنبش زنان ایران یک بار در دوران مشروطه و یک بار در فرایافت گفتمان «اصلاحات» در دهه های 70 و 80 خورشیدی به صورت مشهودی ظهور کرد. مبدا و منشا پیدایش آن، هر دو بار در پیوند مستقیم با فعل و انفعالات سیاسی موجود زمان و گفتمان های جاری صورت گرفت. با انطباق نظریه ی «روند سیاسی» بر چگونگی ظهور جنبش زنان ایران روشن می گردد که این جنبش به عنوان یک جنبش اجتماعی در پیدایش خود یک واکنش به شرایط سیاسی و تاریخی دورانی بود که جو سیاسی و تاریخی، فرایافتی مساعد برای ظهور این جنبش را ایجاد کرده بود. لازم به تذکر است که منظور از «فرایافت مساعد» به هیچ روی همگونی شرایط سیاسی با مطالبات یک جنبش نیست. روشن است که نه در فضای استبدادی عصر قاجار و نه درعصر بنیادگرایان اسلامی هیچگونه تغییرات پایه ای و رسمی، که جنبش زنان بتواند بر آنان تکیه کرده و ظهور یابد رخ نداده بودند. بلکه گفتمان های جاری در این دو دوره، که خود در پیوند متقابل با جنبش های اجتماعی گسترش یافته بودند ودر پی آن فعل و انفعالات سیاسی و تغییرات کوتاه مدت در سیستم حکومتی، فضا و فرایافتی مساعد برای تکوین جنبش های اجتماعی ایجاد کرده و به آنان امکان جهش داده بودند.
با اتکا به نظریه ی «روند سیاسی» می توان مشخصه ی محوری جنبش زنان ایران از دوران مشروطه تا کنون، یعنی خود جوش بودن و حالت سیالی آن را، توضیح داد. بدان مفهوم که جنبش زنان هر بار به عنوان کنش و حرکت در مقابل محدودیت ها و پدیده های سیاسی و تاریخی پا به عرصه ی وجود می گذارد و بدین ترتیب در طبیعتش و قائم به ذات خویش خود جوش است. جبر و روند پدیده های تاریخی و سیاسی ضمن اینکه باعث افزایش نقاط مشترک زنان می شوند، آنان را ترغیب و وادار به حرکت گروهی نیز می کنند.
جنبش زنان ایران به سبب نقش حیاتی و حساسی که دارد، در روند کنونی حیاتش، همانند دوران مشروطه و مبارزات نهضت ملی، مدل مبارزاتی جدید و ملموسی به بار آورده است. مدل مبارزاتی کارکردی و ملموس جنبش زنان در روش و چگونگی برخورد آن با محدودیت ها، قوانین و پدیده های اجتماعی مشهود میشود، که آقای مسعود بهنود آن را در مقاله شان تحت عنوان «برای هشت مارس دستبندهائی، نه از زر و سیم» بدین صورت شرح میدهند: «درتاریخ مذکر بی رغبت نوشتند از تظاهرات زنان در برابر شمس العماره که وقتی قابلمه ها از زیر چادر بیرون کشیدند و با قاشق بر آن کوفتند، یعنی که گرسنه ایم، اولین نافرمانی و اعتراض مدنی بود». همچنین وی اشاره میکند به ایستادگی زنان در مقابله با تانک کودتا در واقعه ی 28 مرداد در سه راه امین حضور. اگر دو مثال آقای مسعود بهنود را به عنوان دو نماد مبارزاتی زنان در صد سال گذشته برگزینیم، به وضوح آشکار می گردد که زنان ایرانی با کنش های مشخص و برنامه ریزی شده و کارکردگرایانه وارد میدان مبارزه میشوند.
بازتاب بی نظیر جنبش زنان ایران در سالهای اخیر در عرصه ی بین المللی و موفقیت آن در ایجاد شبکه بندی میان اقشار مختلف اجتماعی، چه در مناطق مختلف کشور و چه با نهاد های فراکشوری، را می توان با بینش طرفداران نظریه ی «بسیج منابع» به عنوان موفقیت چشمگیر این جنبش در بسیج منابع و نیروهای انسانی دانست. جنبش زنان اگر چه تا کنون نتوانسته نظام حکوتی را به عقب براند، ولی موفقیت اش در این است که اقشار وسیعی از مردم را، که در دهه های گذشته با انفعا ل و سکوتشان به تقویت کنندگان نظام حکومتی تبدیل شده بودند، از این نظام بگیرد و در کنار خود به کنش و ابراز عقیده ترغیب کند. جنبش زنان گر چه بازخوانی قرآن را (هنوز) به پیش نبرده و موفق در پیشبرد هدف تغییر قوانین نبوده، ولی با زیر سوال بردن قوانین شرعی، تابوی فرمانبرداری مطلق ازشریعت را شکسته واطاعت از آن را محدود ساخته است. به جاست اگر بگوییم شعار نافرمانی مدنی، که سالهای متوالی از جانب بخش های مختلف اپوزیسیون تبلیغ می شد، اما به علت فقدان فرایافت سیاسی و مبارزاتی به سراندن روسری به عقب و عدم رعایت اونیفورم اجباری تقلیل یافته بود، تحت فرایافت سیاسی و مطالبات جنبش زنان نه تنها به یک اصل قابل اجرا تبدیل گردیده، بلکه از محدوده ی روپوش و روسری به مراتب فراتر رفته و به نافرمانی از قانون شرع گسترش یافته است. گر چه بسیار عجولانه خواهد بود اگر این گونه رهیافت ها را با بینش طرفداران نظریه ی «بسیج منابع» به عنوان «دگرگونی اجتماعی» به مفهوم کلاسیک مورد نظر این نظریه پردازان تلقی کنیم. اما واضح و آشکار است که طبق نظریه ی «بسیج منابع» جنبش زنان به عنوان نماینده و پیشبر دگرگونی اجتماعی، به ویژه با موفقیت اش در به حرکت درآورن نیروهای انسانی و جلب پشتیبانی و کوشش گروه های مختلف اجتماعی، قدمی بسیار اساسی و پایه ای در مسیر دگرگونی اجتماعی برداشته است.
روح سیال وحرکتی جنبش زنان از یک سو و فعالیت های کارکردی آن از سوی دیگر امکان نفوذش را در میان اقشار مختلف تشدید و توسعه داده و همچنین امکان همگونی آن با روحیات، فرهنگ و فضای تباری جامعه را میسر کرده اند. مجموعه ی این مشخصات زمینه ای مساعد برای رشد و اعتبار نافذ و جذاب مستمر جنبش زنان در اجتماع می باشد. پیگیری و پیشبرد برنامه های کارکردی در میان اقشار مختلف اجتماع، به ویژه در دو سه سال گذشته به طور مثال از کانال کمپین یک میلیون امضا، تایید نظریه ی کیم دونگ چون، جامعه شناس کره ای است، مبنی بر اینکه در کشورهای جهان سوم نهضت های اجتماعی بین قشر روشنفکر وطبقات مختلف اجتماع رابطه برقرار ساخته و توسط فعالیت مشترک اینان رشد می یابند. نکته ی بسیار اساسی و قابل توجه دراینجا، موفقیت جنبش زنان ایران نه تنها در گوناگونی اقشار مختلف اجتماعی است که به کنش ترغیب شده اند، بلکه همچنین در بستر وسیع کنش ها می باشد. البته بحث در مورد وسعت منابع بسیج شده به تحقیقات گسترده تری نیاز دارد.
مشخصه ی دیگر جنبش زنان ایران عدم جهت گیری ایدئولوژیک آن است. این جنبش ضمن آنکه در مقابل ایدئولوژی حاکم و دولتی قد برافراشته، آرمان های عدالت خواهی و برابری طلبی خود را در هیچگونه فرایافت ایدئولوژیک نمی گنجاند. نکته ی بارز در اینجا این است که جنبش زنان به دلیل ساختار حرکتی و خود جوش اش و ایدئولوژیک نبودنش هیچگاه فرم سازمان به خود نگرفته است. همچنین این جنبش از سویی به علت خواست ها و مطالبات مشخص اش واز سوی یگر بنا بر بافت اجتماعی اش و همچنین به موازات آن بر اساس صداقت اش در آرمان های انتخابی خود، خود را درگیر کشمکش های قدرت طلبی نمی کند، نه در چارچوب درونی خود و نه در ارتباط با ساز و کار قدرت حکومتی و دولتی. البته این به معنا ی عدم وجود پدیده ی رقابت درون تشکیلاتی برای قدرت یابی نیست، بلکه حاکی از آن است که ساختار این جنبش، تمرکز به رقابت برای قدرت را محدود، و دستیابی به اهداف و اجرای برنامه های کارکردی را اولویت می بخشد. برخلاف این سوء تعبیر که در صفوف زنان بنابرهمبستگی جنسیتی و تجربه ی مشترک «ستم فضاعف» ، سلسله مراتب و قدرت طلبی شکل نمی گیرد، می بایست اذعان داشت که، نبود و یا کمرنگی پدیده های سلسله مراتب و قدرت طلبی نتیجه ی مشخصه های نامبرده ی جنبش زنان است و نه همبستگی زنانه. بدین روی ساختارهای نامبرده در اینجا بر خلاف ساختارهای ذهنی و الگو برداری شده ی سازمانی، که توجه و انرژی افراد را به درون سازمان و به جمع خودی سوق می دهند، نگاه کنش گران و فعالین جنبش زنان را به محیط بیرون جهت داده و برقراری ارتباط با دنیای بیرون را میسر می سازند.
دراین رابطه جنبش زنان با گشودن باب بحث و گفتگو در مورد کشمکش های درون جنبش و رقابت پنهانی و پوشیده ، صداقت و صراحت در اذعان به وجود قدرت طلبی و رقابت خود آگاه و ناخودآگاه به مقابله با این گونه پدیده ها پرداخته و کوشش بر حفظ جنبش در مقابل خطرات و مضرات تمرکز به قدرت طلبی می ورزد.
اگر چه جنبش زنان پیوسته با فوران و افزایش مطالبات اش، با محدودیت ها و موانع سختی همچون عدم اعطای حق رای به زنان در دوران مشروطه، انحلال جمعیت زنان در عصر رضا شاه و اجرای سلسله قوانین شرعی زن ستیزدر نظام ولایتی روبرو گردیده، اما در یک بازنگری به صد سال گذشته مشاهده می کنیم که جنبش زنان به دلیل ساختارش همواره پیشرفت داشته، تا جایی که حتا پتانسیل دیگر نیرو ها را به خود جذب کرده. همچنین با انگشت گذاشتن به موضوعات خاص و مشخص، با کوشش و مبارزه برای مطالبات حیاتی و ملموس، مفهوم مبارزه را از حالت ذهنی، ایده آلی، شعاری و کلیتی به در آورده و به آن فرم و چارچوب عملی، قابل لمس و قابل رویت بخشیده است. در نتیجه ی این روند گفتمان زنان از حالت یک پدیده ی انتلکتوئلی و روشن فکرمابانه به یک گفتمان مردمی، ملموس و روزمره تبدیل گردیده است. از این روی به دور از واقعیت نیست اگر بگوییم که جنبش زنان در میان طیف وسیع اپوزیسیون، از دگراند یش تا نیروهای مخالف رژیم و اپوزیسیون برون مرز ، از دیگر نیروها موفق تر است.
اگر داده های موجود در مورد جنبش زنان ایران را با نظریه های بحث شده در بالا ارزیابی نمائیم، حاصل آن است که جنبش زنان ایران با تکیه بر استراتژی و روشی که تا کنون داشته، در دراز مدت قادر به کانالیزه کردن و پیشبرد یک دگرگونی اجتماعی خواهد بود. زیرا این جنبش تا کنون در نطفه بندی و شکل گیری نظریات سیاسی و اجتماعی، که مبدا و منشایی برای پیشبرد یک دگرگونی اجتماعی میباشند، نقش بسیار به سزایی ایفا کرده است.
آسمان مقدم
ماخذ:
برای هشت مارس دستبندهائی، نه از زر و سیم /مسعود بهنود/ادوار نیوز
http://www.we-change.org/spip.php?article1793
Jenkins 1983
Kim Dong Chun, 1997
Mc Adam et al, 1988
Miethe, 1999
Tarrow: 1991

بار دیگر 8 مارس

نگاه به " مسئله زن" در سالهای اخیر باب قلم و زبان بسیاری از سیاست ورزان گشته است و یکی از گفتمان های بنیادین جامعه ایران را تشکیل می دهد.

صرف نظر از منشور حقوق بشر کورش بزرگ در عصر ایران باستان که در آن از برابری در مقابل قانون سخن به میان آمده ، در باره ی حقوق زنان در ایران ابتدا در نتیجه ی برخورد دولت مردان و نخبگان با دست آورد های عصر روشن گری و روند مدرنیته در اروپا ، که می خواستند راه ترقی خواهی و مدرن گرایی را به ایران باز کنند ، سخن به میان آمد.

پس از جنبش زنان عصر مشروطه می توان از اصلاحات عصر پهلوی و «آزادی زنان» در این دوره به عنوان یک رکن اصلی در جهت پیشبرد مدرنیته و ترقی خواهی نام برد. در این روند اما به فرهنگ و سنت مسلط و موجود در جامعه و عدم آمادگی جامعه برای پذیرش و هضم ترقی خواهی ، بی توجهی عمیقی شد. در نتیجه ، اصلاحات و آرمان های ترقی خواهی آمرانه و دولتی عصر پهلوی ،با مخالفت دسته های مرتجع مواجه و از سوی بسیاری اقشار ملت با اکراه و عدم اطمینان روبرو شد.

دو شخصیت تاثیر گذار و کاریسماتیک تاریخ معاصر ایران ، رضا شاه و روح الله خمینی ، با آگاهی کامل به امکان استفاده ابزاری از "زن" در سیاست ، یکی با "کشف حجاب" و دیگری با انقلابی شمردن و به صحنه کشاندن او از کانال تظاهرات بر علیه استکبار و نماز جمعه ، زن را به ابزاری سیاسی بدل کردند. البته میبایست اذعان داشت ، پس از گذشت 30 سال تجربه ی حجاب تحمیلی و پنهان نمودن زن به زیر چادر ، پوشش آمرانه اما مدرن و اروپایی عصر رضا شاه به کعبه ی آمال زن ایرانی تبدیل گشته است. با این وجود چه تجدد آمرانه رضا شاه و چه تحجب فاتحانه ی روح اللهی راه گشایی اصولی برای احقاق حقوق زنان نبود.

هر دو پدیده ی آمرانه ، با مسئله قدرت تلفیق شده و از موضع اقتدار به زنان اعمال شده و مجال انتقاد و سر باز زدن به زنان نمی دادند. هر چند در ساختار قدرت متفاوت ، ولی هر دو در بکار بردن قدرت و خصلت تحمیلی «آزادی زن» و در «صحنه بودن زن» به آن گونه که مراجع قدرت می پسندیند ، مستبدانه و اغفال گرانه بودند.

علی رقم «آزادی زن» در دوران رضا شاه ، نهضت مستقل زنان مورد تحمل قرار نگرفت و آمرانه انحلال یافت. همچنین دایره ی زنان سیاسی در صحنه ی عصر خمینی ، به مرور زمان محدود به هم اندیشان نهضت اسلامی شد.

امروز تمامی سازمان ها و احزاب سخن از مسئله زن می گویند و تلاش هر چه بیشتر به تشکیل زیر مجموعه ای به نام بخش زنان دارند. اگر خوشبین باشیم باور می کنیم که به اهمیت جنبش برابری خواهی زنان پی برده اند. اگر بدبین باشیم فرض می کنیم که این کوشش تنها برای مدرن جلوه دادن و پذیرفتنی ترکردن سازمان صورت می گیرد. به احتمال بسیار زیاد واقعیت بین این دو می باشد و در ج مسئله زن در اساسنامه ها و منشور ها وهمچنین ترغیب بانوان به عضویت در سازمان ها ، هم جنبه ابزاری و تبلیغاتی دارد و هم جنبه سیاسی و حقوقی.

برای جلوگیری از گسترش جنبه ی ابزاری و تبلیغاتی و در نتیجه ی آن خود نمایی و دیگر فریبی از طریق عنوان سطحی مسئله زنان در برنامه های سازمانی و سیاسی ، بایسته است اصول و پیش شرط هایی را طرح و اجرا نمود که در اینجا به اختصار به آنها می پردازم.

1- پیش از هر چیز اشاره به این نکته ضروری است که موضوع زن جدا از بحث مدرنیته ، اقتصاد و دمکراسی قابل بررسی نیست. آزادی و حقوق زن یکی از دست آورد های تجدد و مدرنیته و ثمره ی قرن ها مبارزه و تلاش زنان و مردان آزادی خواه می باشد. بدون روشنگری و موضع گیری مشخص در مورد مدرنیته و تجدد و بدون روشن ساختن راهکار های یک سازمان ، برای برخورد و عبور از مدرنیته بحث در مورد مسئله زن بی نتیجه خواهد ماند.

2-بنیادی ترین رکن این راهکار ها ارایه برنامه ایست بر این مبنا که چگونه می توان مدرنیته و اندیشه های مدرن را در جامعه ی سنت و مذهب زده به گونه ای جا انداخت که حقوق برابر زن با مرد به عنوان قدمی اولیه مورد پذیرش واقع شود.

همزمان ، ارایه یک برنامه اقتصادی که به زن حق کار و پاداش برابر با مرد بدهد وهمگونی این برنامه با شرایط اقلیمی ، تباری و فرهنگی جامعه ی ایران از اهمیت پایه ای و بنیادین برخوردار است.

3- در ارتباط با احقاق حقوق مدنی ، سیاسی و انسانی زنان ، بایسته است در چارچوب جامعه ی کلان ، میانه و خرد برنامه ریزی شود و با الگو برداری از حقوق بین المللی و کنوانسیون های جهانی سعی بر نهادینه کردن حقوق زنان نمود.

یک برنامه سیاسی بنیادین و قابل اجرا، چه برای جامعه و چه برای فعالیت سازمانی زنان و مردان با یکدیگر ، نیازمند ساخته ها و اهداف روشن می باشد. در این راستا ضروری است ، اصطلاحات تهی از معنی شده ای چون "زنان نیمی از جامعه را تشکیل می دهند" را به کنار نهاد ، چرا که حقوق زنان از شخصیت انسانی و حقوقی آنان سر چشمه می گیرد و نه ازسهم کمیتی آنان به عنوان نیمی از جامعه.

4- تنها با جابجایی قدرت و وضع قانون نمی توان به تجدد رسید و راه به دمکراسی یافت. بنابر این لازم است با گزینش و تدوین کاربرد های عملی و کارساز قوانین وضع شده را به اجرا در آورد و جامعه را به پذیرش قانون ترغیب نمود. آنچه به صورت قانون در می آید میبایست در یک روند آموزشی ، به عنوان افکار و آداب همگون با مدرنیته بصورت بخشی ار عرف ، عادت و اخلاق جامعه گردد. بنابراین تمرین رفتار دمکراتیک در درون سازمان ها و نهادها و کنکاش و برخورد با رفتار های فردی و گروهی زنان و مردان با یکدیگر در سطح سازمان ها و جامعه ضروری است.

بطور مثال تا زمانیکه آقایان بنا بر ضروت زمان و یا بر اثر نیاز «جالب و قابل فروش نمودن خود» در اساسنامه و منشور ها ی سازمانی خود تنها یک تبصره را به زنان به عنوان" نیمی از جمعیت جامعه" اختصاص می دهند ، اما در چارچوب رفتار های روزانه ، چه در سطح سازمان سیاسی و چه در زندگی خصوصی خود به روش و منش مرد سالارانه ادامه می دهند ، نباید از عدم استقبال گسترده ی زنان شگفت زده و گله مند باشند.

5- یکی از مهمترین مسائل این گفتمان زنان موضوع جنسیت است.

به زن از نگاه ارگانیک و بیولوژیک نگریستن ونقش او را به عنوان مادر و همسر در اولویت قرار دادن ، بحث را از واقعیت های موجود در جامعه ی ایران دور می کند. جامعه ی ایران اکنون با گفتمان گسترده ی زنان و مردان در باره ی حقوق هم جنس گرایان وترانس سکسوال ها روبروست. دوری از مقوله های کنونی جنسی و جنسیتی و پرداختن به جستار های کلاسیک از جمله خانه و خانواده که البته هنور برای حل معضلات جامعه ایران ضروری ولی به هیچ روی کافی نمی باشند ، بیانگر این واقعیت است که سازمان ها در این جستار از جامعه ی ایران پس مانده اند.

امروزه مدرنیته و دمکراسی در بستر یکدیگر رشد می یابند و اقتصاد نقش عمده و غیر قابل انکاری در رشد این دو ایفا میکند. بنا بر این هر گونه برنامه ی عملی تنها در چارچوب این سه پدیده واقع بینانه می باشد، حتا آزادی زنان و آزادی جنسی.

آسمان مقدم

17 اسفند 1386

Aseman.moghdam@yahoo.de

why the Women's Movement ist (more) successful?

Why the Women’s Movement is (more) Successful?
A Sociological Reflection on the Women’s Movement in Iran.

by Aseman Moghadam

A review of the activities and achievements of the women’s movement in Iran, makes clear that for some time this movement has – in many ways and forms - moved ahead of other movements and political efforts. Among others, the freedom of Nazanin [1], pardon of Makrameh [2], the noticeable increase of international solidarity with the “ Change For Equality Campaign”[3], the presence of men and youth in this campaign side by side with the women, the questioning of the absolute nature of patriarchal regime, debates on gender taboos as well as the bestowing of the Olaf Palme Prize to Parvin Ardalan, are some of the achievements of the this movement in the past solar (Iranian) year.

Therefore, it is appropriate , that when speaking of the battles fought by the Iranian women, instead of noting and repeating a sense of solidarity with this movement, we earnestly study this movement first within its active structures such as the “ Change For Equality Campaign” and second in its equality seeking aspirations, and view it as a role model in our endeavour to recognize new and effective modes of struggle and action.

Here the questions arise , of what makes the women’s movement in Iran different , and what are the values based on which this movement develops and grows?

The South Korean sociologist Kim Dong-Chun, , has in his research presented a comparative study of the social movements in Korea and Western European countries , and assessed the Korean social movements based on the special conditions and specifications of the developing countries [4]. He is of the belief that in the developing countries , social movements further contact between the less well off classes and the intellectual layers of society and grow with reliance on the joint movement of these two. In the opinion of Kim Dong, this is rooted in the fact that the goal of these movements is to bring about radical change in society [5]. Kim Dong-chun also is against the dominant Marxist theory in the sociology of social movements which consider class differences as the main force of social action in the developing countries [6] . Supporters of the idea of mobilization of resources, such as Jenkins and McAdam , who pay specific attention to the strategies of social movements , and see these as the representatives and agents of social transformation, stress the fact that in social movements those actors reach their goals who are capable of mobilizing and activating social and human resources to a great and considerable degree. What those who support this theory mean as constituting social resources, is especially the actions and efforts of various social groups and individuals [7]. Furthermore, some of those backing the theory of a mobilization of resources, who affiliate themselves with the theory of Political Process, believe that the sources and origination of social movements is a form of reaction and collective response of a layer or layers of society to the given structures- or certain given and yet positive conditions of a society [8]. Here positive conditions, however, do not refer to a clear and given possibility for legal , formal and long term change. Rather, special and positive conditions refer to accidental and specific moments which allow the activists of and participants in a social movement to gain courage and momentum.

This article seeks to study and explain the developments in the Iranian Women’s movement, based on these noted three theories.

The Iranian women’s movement flourished once in the aftermath of the Iranian Constitutional Revolution and again during the “reform” period of the seventies and eighties of the current solar calendar Century [9]. The origin and cause of this manifestation , was both times in the direct correlation of the existing political currents and ongoing dialogues. Matching the theory of political process with the grounds for the coming into existence of the women’s movement, it is made clear that this movement was in its formation a reaction to the given appropriate political and historical conditions. Here it is necessary to explain that these appropriate conditions do not refer to the suitability of political and historical conditions to the demands of the given movement. It is clear that neither under the tyranny of the Qajar period, nor while Islamic fundamentalists rule, no basic changes had or have taken place, which could allow the women’s movement to lean on and grow. But the social dialogues of these two periods , which themselves came about and grew out of the common bonds with social movements following their political activities and created short term currents as well the existence of suitable conditions for the development of such movements, gave them room for growth.

Leaning on the Political process theory, one can explain the social conditions which surrounded the Iranian women’s movement from the time after the Constitutional Revolution until today and its natural development. And this in the essence that each time, the women’s movement has come about naturally and in reaction to the existing limitations and political as also historical cause and effects. The measure and flow of historical and political phenomena while increasing the common causes of women, encouraged them towards group action.

The Iranian women’s movement, due to its critical and sensitive role, has during its current growth - as in the time after the Constitutional Revolution and in the process of the struggles of the national movement - presented us with a new and tangible model. The model of struggle of the woman’s movement crystallizes itself in the ways and means it chooses to face the restrictions, laws and social phenomena , which Mr. Masoud Behnoud has noted thus, in his article “For March 8th, handcuffs of gold and silver” : “in the male annals of history , they wrote unwillingly of the women’s demonstrations in front of the Shamsolemareh building, when women brought out their pots and pans from under their full veils, and beat on these with their spoons , meaning we are hungry, as the first form of civil protest.” Also he refers to women standing before tanks during the 1953 Coup , at the Amin hozor crossing. If we take these two examples referred to by Mr. Behnoud , as two instances of the struggles of the women’s movement within the last 100 years, it will be made absolutely clear that that Iranian women have entered upon their battles with specific, planned and effective actions.

The unprecedented International solidarity with the Iranian movement within the last years and their success in networking among the various layers of society, throughout the country as well as with organs abroad, can be viewed with the support of those backing the idea of the “mobilization of resources”, as the convincing success of this movement in mobilizing resources and human capital. Although the women’s movement has so far not been able to push back the ruling forces, it has been successful in bringing a large sector of the population - which had in the last decade in their silence and inactivity turned into passive enablers of the regime - to its own side and encouraging them into action and expression of opinion. Although the women’s movement has (yet) to bring forward a reevaluation of the Koran and has not achieved a change in the laws, it has by questioning Shariah (the body of Islamic religious law), broken the taboo of absolute adherence to these. It is fitting to say that the slogan of civil disobedience that has for many years been advertised by the different sections of the opposition, and yet due to the lack of the adequate political and activist structures been reduced to the pushing back of the veil or wearing a modified version of the mandatory female “uniform”, was under the influence of the formation and demands of the women’s movement not only made operative , but went further than the limitations of dress and veil, to cover a disobedience of the Shariah laws. Although, it is far too early for us to consider these developments as a form of social transformation in its classical sense
as viewed by the supporters of the theory of mobilization of resources. However it is clear that according to this theory , the women’s movement as the representative and agent of social change , especially through its success in activating human resources and in gaining the support and backing of various social groups, has taken a constructive step in the process of the transformation of society.

The pliant and fluid soul of the women’s movement on the one hand, and its effective activities on the other , have furthered its reach among the various layers of the society and allowed greater harmony with the mode, culture and atmosphere which exists in this society; so that the sum of these specifics creates a suitable condition for the growth , and meaningful as well as attractive influence of this movement within the society. The promotion and realization of the real steps and demands among the various layers of society, especially within the last several years for example via the“ Change For Equality Campaign”, is in verification of the view of the Korean sociologist, Kim Dong-chun, noting that in developing countries, social movements create a relationship between intellectuals and various social classes and grow in turn via the joint activities of these. A very important and noteworthy point here lies not only in the success of the women’s movements among the various layers of the society which have been encouraged into becoming active, but also in laying before all the large field of actions which are possible. Although, certainly discussion about the wide spectrum of the mobilized resources requires more research.

Another specific mark of the Iranian women’s movement is its lack of ideological positioning. Even while this movement has arisen against the ruling and state ideology, it does not fit its own justice and equality seeking aspirations within any form of ideology. And thus the women’s movement exactly because of its non-ideological and self-made structure has not become an organization. Also, this movement from one side due to its concrete demands and from the other based on its social makeup and consequently its honesty in the selection of its aspirations , does not involve itself in the struggle for power, neither within its own structures nor in relation with the given ruling and state forces. Of course this does not mean that there is an absolute lack of inner structural competition for power, but indicates that this structure reduces concentration on competition for power, and gives priority to active options for the realization of common goals. Contrary to the mistaken notion that among the ranks of women, based on gender solidarity and the common experience of “common injustice”, no hierarchy ensues, we must note that the lack or relative weakness of such a hierarchy and power seeking rivalry is one of the specific features of the women’s movement and not of sisterly solidarity. Thus, the named structure contrary to the usual and common organizational ones, which concentrate the energy and efforts of individuals towards within the organization and the own given group, leads the sight of women activists to the outer world and to coming into contact herewith.

In this connection, women, by opening the doors of dialogue regarding the movement’s internal as well as latent conflicts , and honestly and openly noting the existence of power rivalry, came to consciously face this phenomena and to seek to protect their movement against the dangers and negative aspects of a centralized power-seeking.

Although the women’s movement has in giving natural and yet constant rise to its demands, been faced with limitations and serious barriers such as the denial of voting rights to women in the period after the Constitutional Revolution, the dissolution of the women’s society during the rule of Reza Shah and execution of the anti-women Shariah Laws under the rule of the Supreme Leader, in looking back at the last hundred years we can note that the women’s movement has - due to its inner structure - been always proceeding forward, so that it has even attracted the potential of other forces to itself. Also, by laying its fingers on important and specific themes and subjects and in working to achieve concrete and tangible demands, it has taken the understanding of struggle from an ideal, slogan-filled and constrained sense and has given it a practical and realizable form and framework. As the result of this , the dialogue given rise to by women has gone from an intellectual one to a daily, tangible and people- involving form. Therefore, it would not be unrealistic to say that the Iranian women’s movement from among the wide spectrum of those belonging to the opposition, from progressives to those against the regime and the opposition abroad, is more successful than others.

If we consider the given realities in the women’s movement under the terms of the above made statement, the result is that the women’s movement in Iran by carrying through its current strategy and methods, can in the long term give channel to social change and aid in bringing this about. Because this movement, has until now, played an important and exceptional role in the formation of social and political opinion, which is the source of the progress and developing process for any social transformation.


[1] Nazanin Mahabad Fatehi, was previously sentenced to death by hanging, for killing a man who ambushed and tried to rape her at the age of 17.
[2] Makrameh Ebrahimi was sentenced to death by stoning and granted a pardon only after much effort by her lawyer and a national as well as international campaign. (Her partner Jafar Kiani was stoned to death in July 2007, before his name and whereabouts were available to local activists.)
[3] The Change for Equality or One Million Signatures Campaign http://www.change4equality.net/english
[4] Kim Dong-chun, 1997
[5] Hee- Young Yi, 2005
[6] Jenkins, 1983
[7] McAdam, 1988
[8] Miethe, 1999
[9] Tarrow, 1991