Friday, August 8, 2008

کشتار دست‌جمعی تابستان 1367 و درخواست مسئولیت‌پذیری

کاوه شهروز

تابستان امسال هزاران خانواده‌ی داغدار بر سر گورهای دسته‌جمعی خاوران تهران اجتماع می‌کنند تا در بیستمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی تابستان 1367، حکومت ایران را به پاسخگویی بکشانند. اگر این واقعه را به یاد نمی‌آورید، تنها نیستید و باید گفت، حتی اگر از وقوع این کشتار دست‌جمعی بی خبرید، تنها نیستید، بسیار کسان هستند که هیچگاه خبر این کشتار را به گوش نشنیدند.

در تاریخ معاصر ایران، کشتار تابستان 67 از لحاظ ابعاد خشونت و شمار کشته‌شدگان، نمونه‌ای است که همانند ندارد. با این وجود، تلخ‌ترین شوخی این واقعه‌ی تلخ آن است که از میان تمام موازین انسانی و حقوق بشری که حکومت ایران زیر پا گذاشته است، در پوشاندن راز کشتار 67 از چشم جامعه‌ی بین‌المللی و حتی از بخش عظیمی از جامعه‌ی ایرانی، موفق‌تر از همیشه بوده است. تا کنون، تقریبا همه می‌دانند که اندکی پس از انقلاب، حکومت وحشت در ایران آغاز شد؛ می‌دانند که حکومت ایران دست به قتل مخالفان خود که در خارج از مرزهای کشور به سر می‌بردند زد؛ از قتل‌های زنجیره‌ای اواخر دهه‌ی 1370 که قربانیانش روشنفکران و کوششگران مخالف رژیم بودند، با خبرند. فاجعه اما اینجاست که افکار عمومی تنها اطلاع ناچیزی از اعدام‌های سال 67 در دست دارد. نه تنها عاملان و طراحان جنایت خوفناکی که در تابستان 67 به اجرا گذاشته شد مورد تعقیب قانونی قرار نگرفته‌اند، بلکه حکومت همچنان در انکار وقوع این قتل عام اصرار می‌ورزد.

در این مقاله من به سه نکته می‌پردازم. اول از همه، می‌خواهم داستان کشتار دست‌جمعی سال 67 را به گونه‌ای فشرده، بگویم. این داستان باید بارها و بارها گفته شود زیرا کسان بسیاری هستند که آن را نشنیده‌اند، و یا به سادگی، از این داستان بی‌خبرند. همچنین، باید بارها و بارها گفته شود زیرا در این تکرار، قربانیان واقعه را به یاد می‌آوریم و در چنین صورتی است که می‌توانیم اطمنیان حاصل کنیم این خون‌ها بیهوده به زمین نریخته‌اند. دوم آنکه می‌خواهم بگویم چرا این جنایت بیست ساله اینقدر دارای اهمیت است. و در آخر، می‌خواهم به طور خلاصه نقشه‌ای برای اقدامات ضروری آینده ترسیم کنم.

مسئله‌ای هم هست که می‌کوشم در این مقاله از آن حذر کنم. مایل نیستم به دلایل و زمینه‌هایی که باعث شده‌اند در دو دهه‌ی گذشته به حق‌خواهی این پرونده رسیدگی نشده، اشاره کنم. این به آن معنا نیست که اشتباهات گذشته از اهمیت برخوردار نیستند. این اشتباهات می‌توانند برای روبرو شدن با دشواری‌های آینده و پیشگیری از لغزش در چاله‌های سر راه، بسیار آموزنده باشند. منظور من این است که صرف انرژی در متهم کردن عملکرد این حزب سیاسی و یا بی‌عملی آن سازمان حقوق بشری باعث انحراف از پرداختن به مسئولیت دشواری که در لحظه‌ی حاضر باید به آن پرداخت، می‌گردد و این مسئولیت چیزی نیست جز آگاه کردن جهانیان از جنایتی که به وقوع پیوست، و نیز تحقیق در باره‌ی این کشتار، و آماده شدن برای محاکمات آتی.

***

در سال 1367 چه اتفاقی افتاد؟

در طول دهه‌ی شصد، زندان های ایران پر شدند از زندانیان سیاسی از هر سن و هر جنسیت و هر نوع نگرش. همانگونه که عفو بین‌الملل خاطرنشان کرده است، بخش اعظم این زندانیان سیاسی که - در دادگاه‌هایی که از موازین بین‌المللی بسیار دور بودند – محکوم به زندان شده بودند، دلیل محکومیت‌شان فعالیت سیاسی غیرخشونت‌آمیز بوده است. در طول زمانی که در زندان به سر بردند، این زندانیان زیر شکنجه‌های مهیب و انواع دیگر بی‌رحمی‌ها قرار داده شدند.

در اواخر سال 66 و اوایل سال 67، مسئولان زندان روند غیرمعمول بازپرسی دوباره از تعداد بسیاری از زندانیان سیاسی را آغاز کردند و آنان را بر اساس گرایش‌های حزبی، مذهبی، و طول محکومیت، در رده‌های جداگانه دسته‌بندی کردند. در تهران، این اقدام به معنای نقل و انتقال زندانیان در میان دو زندان اوین و گوهردشت بود. این تفکیک اولیه، نشانه‌ی محکمی است که قتل عامی که چند ماه پس از آن اتفاق افتاد، از پیش طراحی شده بوده و این ذهنیت را که اعدام‌های 67 در پاسخ حمله به مرزهای ایران صورت گرفت را نفی می‌کند.

در میانه‌ی مرداد ماه سال 67، اندکی پس از آنکه ایران در جنگ با عراق آتش بس را پذیرفت، و چند روز پس از آنکه نیروی نظامی ایران حمله‌ی مجاهدین خلق به مرزهای غربی را با قدرت دفع کرد، آیت‌الله خمینی دو فرمان سری و غیرمنتظره صادر کرد که بر اساس آن تمام زندانیان سیاسی در سطح کشور دوباره دادگاهی شدند و آن دسته از زندانیان سیاسی که در مخالفت با حکومت ایران ایستادگی می‌کردند اعدام شدند. در اجرای فرمان آیت‌الله خمینی، کمیسیونی تشکیل شد که زندانیان آن را "کمیسیون مرگ" نامیدند. این کمیسیون متشکل بود از نمایندگانی از قوه‌ی قضاییه، دفتر دادستانی، و وزارت اطلاعات. در کمیسیون تهران این افراد عبارت بودند از جعفر نیری، مرتضی اشراقی، و مصطفی پورمحمدی که به ترتیب از سازمان‌های گفته شده شرکت کردند. وظیفه‌ی کمیسیون مرگ آن بود که تعیین کند زندانی "محارب" است یا "مرتد"، و هر دو گروه را اعدام کند. در مورد زندانیان مجاهد خلق، تنها با پرسیدن یک سؤال در خصوص ارتباط زندانی با گروه سیاسی‌اش، تکلیف وی تعیین می‌شد. آنهایی که در پاسخ به جای "منافقین" گفتند "مجاهدین"، به دار کشیده شدند.1 در مورد گروه‌های گوناگون چپ، کمیسیون مرگ از اعتقادات مذهبی‌شان می‌پرسید و از تمایل ایشان به همکاری با رژیم سؤال می‌کرد. نمونه‌ای از پرسش‌ها این‌ها بود: "آیا شما مسلمان هستید؟"، "نماز می‌خوانید؟"، "آیا حاضرید میدان‌های مین را برای ارتش جمهوری اسلامی پاکسازی کنید؟" اگر اکثریت قضات رأی به محارب یا مرتد بودن زندانی می‌دادند، وی بلافاصله اعدام می‌شد.

چند هزار زندانی سیاسی در مدت زمانی به طول دو ماه کشته شدند. به تخمین آیت‌الله منتظری تعداد کشته‌شدگان بین 2800 تا 3800 است. آن تعدادی که از بازجویی کمیسیون مرگ جان به در بردند نیز سرنوشت بهتری پیدا نکردند. بعضی‌ها زیر فشار روانی از آنچه در مقابل چشم‌شان اتفاق می‌افتاد، خورد شدند، بعضی تاب آزار جسمانی که با جیره‌ی مداوم شلاق به ایشان می‌رسید نیاوردند، و به سادگی دست به خودکشی زدند. گفته شده است که نگهبانان زندان از تصمیم زندانیان برای خودکشی استقبال می‌کردند.

تا نمک بر زخم پاشیده باشد، دولت ایران خانواده‌ی قربانیان را از جریان دادگاه‌های دوباره، تا وقتی که اعدام‌ها انجام شد و تن‌ها را در گورهای دسته‌جمعی به خاک سپردند، با خبر نکرد. و پس از آنکه خبر دادند، محل دفن عزیزانشان را به آنها نگفتند. دستور داده شد هیچ سنگ قبری بر گورها گذاشته نشود و مجلس عزا بر پا نشود. هنگامی که خبرگزاری‌های غربی از کشتارها پرسش کردند، عبدالله نوری، علی خامنه‌ای، و اکبر هاشمی رفسنجانی، نمایندگان وقت دولت ایران، ماجرا را از اساس انکار کردند. و نیز همچنان دولت ایران نابودی زندانیان مخالف در سال 67 را انکار می‌کند.


اهمیت واقعه‌ی سال 67 در چیست؟

حتی پس از خواندن ماجرایی که در بالا نقل کردم، می‌شود پرسید چرا، در جهانی که شمار کوشش‌گران آن محدود است و اندازه‌ی توجهی که بذل می‌شود مشروط، باید به موضوعی که دو دهه از وقوع آن می‌گذرد پرداخت. بهتر نیست توجه، به مسایل جدیدتر و عاجل‌تر ترجمه شود؟

برای پرسش بالا دو پاسخ موجود است. اول این که ( با وجود آن که هیچ کسی دوست ندارد دست به مقایسه‌ی رنج بزند اما) ابعاد جنایتی که در این سال صورت پذیرفت از لحاظ کیفیت با دیگر موارد نقض حقوق بشر به دست دولت ایران، متفاوت است. همانطور که در ابتدا گفته شد کمپین نابودی در آن تابستان، در تاریخ پرآشوب ایران عصر جدید، مشابهی ندارد و در واقع، این اعدام‌ها در چارچوب قوانین بین‌المللی از آنچنان ویژگی‌هایی برخوردارند که می‌توان مهر "جنایت علیه بشریت" بر آنها زد. این کشتارها گسترده و نظام‌مند بوده، هدف کشتار مردم عادی بوده‌اند، و، همانطور که آیت‌الله منتظری در خاطرات خود به روشنی بیان کرده‌اند، این نقشه‌ای بود که در میان بالاترین رده‌ی مقامات حکومت ایران متصور و مطرح شد. عظمت کشتار‌دست‌جمعی سال 67 در اندازه‌ای است که هنوز بعد از بیست سال، نادیده گرفتن آن دشوار می‌نماید.

دومین دلیل برای بذل توجه بر واقعه‌ی سال 67 آن است که غیبت منابع پاسخگو و مسئول در خصوص کشتار 67، باعث شده است که فرهنگ ناروای مصونیت عاملان جنایت‌ها در ایران امروز این چنین شایع باشد. چگونه می‌توان انتظار داشت مقامات مسئول ایرانی از کشتار روشنفکران و شکنجه‌ی دانشجویان و کشتن خبرنگار ایرانی- کانادایی حذر کنند وقتی بر این واقعیت واقفند که همکارانشان که مسئولیت جنایتی به عظمت کشتار سال 67 را به دوش دارند ( نظیر اسماعیل شوشتری و مصطفی پورمحمدی) به عنوان پاداش در دولت‌های احمدی نژاد و خاتمی به عضویت کابینه نایل شده‌اند؟ بذل توجه به واقعه‌ی سال 67 هشداری خواهد بود به مقامات ایرانی تا بدانند که جامعه‌ی حقوق بشری حافظه‌ای ماندگار دارد و همچنان که بر سر میلوسویچ، و پینوشه، و شماری از «قتل عام‌کنندگانرواندا» آمد، روزی خواهد رسید که آنها نیز پاسخگوی جنایات خود باشند. کمپینی که عاملان کشتار تابستان سال 67 را به گونه‌ای فراگیر معرفی کند همچنین از این فایده برخوردار است که مقامات ایرانی را وادار می‌سازد در آینده، دست اندرکاران این جنایات را محدود و مقید سازند. یک کمپین افشاگر حکومت ایران را گوش به زنگ می‌کند که اعطای مقامات دولتی به جنایتکاران شناخته شده باعث انزوای بیشتر این دولت در جامعه‌ی بین‌المللی خواهد شد.


با واقعه‌ی سال 67 چه باید کرد؟

در سالگرد غم‌انگیز این واقعه، باید نشست‌های متعدد بر پا داشت، گل بر سر گورها گذاشت، و دقایقی از سکوت نثار خاطره‌ی این واقعه کرد. اما یادآوری کافی نیست. آنچه امروز به آن نیاز داریم، بعد از بیست سال سکوت، ترسیم نقشه‌ای است برای برداشتن گام‌های اولیه در طلب پاسخگویی. برای دست‌زدن به چنین طرحی، به همکاری بازماندگان، خانواده‌های قربانیان، وکیلان، فعالان حقوق بشر، و روزنامه‌نگاران نیاز داریم. برای آغاز گفتگویی با این اهمیت، من در زیر پیش فرض‌های مقدماتی، انجام اقدامات آتی را مطرح می‌کنم. فهرست پیشنهادی من در این مرحله‌ی اولیه، جامع تمام نکات نیست و بسیاری از قدم‌هایی که منظور کرده‌ام عمیقا در هم تنیده‌اند:


به دنیا بگوییم:

من این مقاله را با اشاره به این نکته آغاز کردم که اکثریت مردم حتی از وقوع جنایات تابستان سال 67 بی‌خبرند. کوتاهی ما در اعلام عمومی این جنایت، شرم‌آورترین کاریست که ما در قبال قربانیان و خانواده‌هایشان انجام می‌دهیم. همچنین، این تنها مانع بزرگ بر سر راه دادخواهی این واقعه است زیرا نمی‌توان توقع داشت که جهان، که به‌سادگی از این واقعه بی‌خبر است، در فریاد عدالت‌جویی ما با ما همصدا شود. برای از میان برداشتن این مانع باید با دوراندیشی بسیار دست به ایجاد یک کمپین اطلاع‌رسانی بزنیم. کمپینی که گسترده‌تر و فراگیرتر از جمع‌های تک‌افتاده‌ی زندانیان سابق و یا گروهی محدود از کوشش‌گران معتقد باشد؛ کمپینی پرجوش و زنده که پرونده‌ی سال 67 را به نام پرونده‌ی حقوق بشری که به تمامی ایرانیان مربوط می‌شود عرضه کند و نه به نام مسئله‌ای سیاسی که تنها در مسیر منافع آن دسته از گرو‌ه‌های مخالف که اعضاشان اعدام شدند، است. باید در روزنامه‌های محلی و بین‌المللی مقاله‌های تحلیلی به زبان فارسی و به زبان‌های معتبر جهان، بدون اغراق‌گویی و یا کلی‌گویی در جهت کمرنگ کردن آن، منتشر کنیم. باید وب‌سایت‌های معتبر با طراحی حرفه‌ای داشته باشیم تا اطلاعات مربوط را منعکس کنند. باید با روزنامه‌نگارانی که می‌شناسیم وارد گفتگو شویم و بخواهیم که این داستان را در گزارش‌ها و مقالات خود پوشش دهند، و در صورتی که از ما خواستند تا به ایشان اطلاعات لازم را ارایه کنیم، باید منبعی از گزارش‌هایی که به شیوه‌ای درست و شایسته نگاشته شده‌اند آماده داشته باشیم. ما نیاز داریم واقعه‌ی تابستان 67 را از بلندگوی وبلاگ‌ها به گوش دیگران برسانیم. دانشگاهیان ما باید مقالات دانشگاهی در خصوص این واقعه بنویسند. باید در زمینه‌ی این واقعه، کنفرانس‌های متعدد برگزار کنیم. کوتاه سخن آن که، باید اطمینان حاصل کنیم که دیوار سکوت فراگیر بیست ساله را ترک داده‌ایم.


به سخنگویان انتخابی خود بگوییم.

بخش با اهمیتی از کمپین اطلاعاتی باید که توجه ویژه‌ای را بذل نمایندگانی که در تک تک لایه‌های حکومتی برگزیده شده‌اند، بنماید. از طریق نشست‌های متعدد با نمایندگان و افرادی که برای نمایندگی منظور شده‌اند، و نیز از راه نامه‌نگاری، و از طریق استفاده‌ی بهینه از گروه‌های لابی‌گر ساکن خارج از کشور، می‌بایست در قدم اول، رهبران کشورهایی که در آن ساکن هستیم را از قساوتی که در سال 67 واقع شد و اهمیت آن برای جامعه‌ی ایران، آگاه کنیم. پس از آن می‌بایست از کشورهای محل سکونت خود درخواست کنیم که دست به اقدام بزنند، به آنها خاطرنشان کنیم که تنها در صورتی آرای خود را در اختیار ایشان خواهیم گذاشت که به طور جدی و از زاویه‌ی مورد نظر ما به این مسئله بپردازند. برای مثال، می‌توانیم از دولت‌های خود بخواهیم که وقوع کشتار سال 67 را تحت عنوان "جنایت علیه بشریت" به رسمیت بشناسند. حتی در همین اندازه که دولتی خارجی وقوع این جنایت را به رسمیت بشناسد مسلما دقت حکومت تهران را جلب خواهد کرد. می‌توانیم از دولت‌های خود بخواهیم تا در داد و ستدهای آتی خود با دولت ایران، پیش شرط‌های سخت در زمینه‌های حقوق بشری قایل شوند، مثلا درخواست انجام تحقیقات مستقل در کشتار سال 67 را مطرح نمایند. ما همچنان می‌توانیم از دولت‌های خود بخواهیم تا با استفاده از هر نوع امکان قانونی که در اختیار دارند، از طریقUniversal jurisdiction" " یا نظایر آن، عاملان کشتار سال 67 را تهدید به پیگرد و بازداشت نمایند.


اعمال فشار بر سازمان‌های حقوق بشری:

مایه‌ی شگفتی است که دو تا از قدرتمندترین سازمان‌های حقوق بشری جهان، یعنی «سازمان عفو بین‌الملل» و «سازمان دیدبان حقوق بشر»، هیچگاه گزارش کاملی از جنایتی این چنین گسترده، در سال 67 منتشر نکرده‌اند. برای اعتبار بخشیدن به هدفی که در پیش داریم، موضع این سازمان‌ها باید تغییر یابد. آنچه در اینجا مورد لزوم است فشار افکار عمومی بر این دو سازمان و تحقیق‌گران ایشان در زمینه‌ی ایران، از طریق نامه، ایمیل، و ارتباط تلفنی است و درخواست اهمیت دادن و جدی گرفتن مسئله از سوی این سازمان‌هاست. به جای متهم کردن و محکوم ساختن این سازمان‌ها به جرم کم‌کاری و بی‌توجهی از آن زمان تا امروز، بسیار مهم است ایشان را قانع سازیم که تحقیقات ایشان در این زمینه قادر است بخشی از رنجی که خانواده‌ی این قربانیان متحمل می‌شوند را از میان بردارد و تأثیر مثتبی بر فرهنگ سیاسی ایران بر جای نهد. اگر این سازمان‌ها از پیگیری این پرونده امتناع کنند، باید از ایشان درخواست کنیم دلیلی قانع‌کننده ارائه دهند. اگر در پاسخ بگویند که این مسئله را مورد توجه قرار خواهند داد، باید ما پیگیری لازم را انجام دهیم تا این توجه واقع شود. ایستادگی در این زمینه، کلید موفقیت است.

مشورت با جوامع دیگر و آموختن از تجربیات آنان: منابع عظیمی از دانش و تجربه در زمینه‌ی برخورد با قساوت‌های صورت گرفته در نقض قوانین حقوق بشری نزد جوامع دیگر موجود است. ما، اعضای جامعه‌ی ایرانی کوشش‌گران حقوق بشر باید با این گونه گروه‌ها متحد شویم و از تجربه‌های شکست و پیروزی‌شان بیاموزیم. برای مثال، باید بکوشیم تا از تجربه شیلی نکات زیادی را یاد بگیریم. کوشش‌گران این کشور از حدود سال‌های سخت 1970 که هنوز در افق این کشور کوچک‌ترین امیدی به تغییر به چشم نمی‌آمد به جمع‌آوری مدارک قساوت‌های رژیم پینوشه پرداختند. هر چند مردم شیلی هیچگاه موفق نشدند حکم محکومیت علیه پینوشه را در زمان زندگی او به دست آورند اما در سال 1998 با دستگیر شدن پینوشه در انگلستان بر اساس حکمی که اسپانیا علیه جنایات حقوق بشری وی صادر کرده بود، به پیروزی بزرگی دست یافتند. وکیلان و کوشش‌گران توانستند با تلاش‌های خستگی‌ناپذیر این اطمینان را به دست دهند که دیکتاتور سابق، روزهای آخر عمر خود را در وحشت از دستگیری بگذراند. مثال متفاوت و به همان اندازه راهنمون، در کشور همسایه، آرژانین یافت می‌شود. در آنجا، جنبش مشهور "مادران پلازای دو مایو" چالش خود را علیه باندهای نظامی که فرزندانشان را در واقعه‌ی خونین «جنگ کثیف» ربوده بودند، در سال‌های دهه‌ی 1970 آغاز کردند. با وجود آن که جنگ کثیف مدت‌هاست به پایان رسیده است و باند نظامی از میان رفته است، تلاش‌های«مادران» همچنان تا امروز ادامه یافته است. «مادران» پیروزی‌های زیادی به دست آورده‌اند و شکست‌هایی نیز داشته‌اند. نمونه‌ی آنها نیز از نمونه‌هایی است که باید با دقت بیشتر و عمیقا مورد مطالعه‌ی ما قرار گیرد.


جمع‌آوری مدارک و آماده شدن برای پیگرد:

حتی اگر ما هم اکنون دسترسی به مجرمان واقعه‌ی سال 67 داشتیم، امکان اقدام به دستگیری آنان در آینده نزدیک بسیار اندک می‌بود. به سادگی، در زمان حاضر، با وجود کنترل کامل حکومت اسلامی بر ایران، روشن نیست که ادعانامه‌های علیه مجرمان جنایت سال 67 از کجا سر در خواهد آورد. دستگاه قضایی ایران، که خود بازیچه‌ی دست حکومت ایران برای سرکوب است، به طور قطع این پرونده را به جریان نخواهد انداخت. دادگاه بین‌المللی جنایی، که زمان درازی از تأسیس آن نمی‌گذرد، برای پرداختن به این پرونده، به دلایل گوناگون حقوقی، دارای اختیارات قضایی کافی نیست. گذشته از این، دادگاه‌های ملی در سراسر جهان مایل نیستند ایده‌ی «قوانین قضایی بین‌المللی» برای تعقیب افراد به جرمی که در کشوری دیگر مرتکب شده اند، مورد استفاده قرار بگیرد.

با وجود این، ما نباید به دلیل غیبت راهکارهای مناسب عقب بنشینیم. آنچه در حال حاضر باید صورت گیرد آن است که ما نیروی خود را بر جمع‌آوری مدارک و تهیه‌ی پرونده متمرکز کنیم و منتظر فرصتی در آینده بنشینیم تا این پرونده را در یک دادگاه ایرانی، خارجی، یا بین‌المللی عرضه نماییم. آنچه امروز ضرورت دارد آن است که سازمانی به همین منظور تشکیل شود تا تمام مدارک و پرونده‌ها و شهادت تمام بازماندگان، خانواده‌‌ی قربانیان، و هر کدام از عاملان این جنایت را که حاضر به گفتن باشند ( شاید به امید دریافت مصونیت در اتفاقات آینده)، و هر کدام از مقامات رسمی گذشته که در جریان اطلاعات درونی و پشت پرده‌ی این کشتار بوده‌اند (مثلا آیت‌الله منتظری)، و هر کس دیگری که بخواهد پا پیش بگذارد و اطلاعاتی را فاش کند، در یک جا جمع نماید. لازم است جلساتی با حضور وکیلانی که تجربه کار در مسایل گوناگون قضایی دارند داشته باشیم تا نگرش‌های گوناگون حقوقی و قانونی را به بحث بگذارند. آماده کردن پرونده‌ها و مدارک به طور قطع زمینه‌ی پیگردهای آتی را ممکن می‌سازد. در همان حال، این سازمان، به کمپین اطلاعاتی و تلاش‌های لابی‌گری که در بالا اشاره کردم نیز کمک شایانی خواهد بود.

درخواست اجرای عدالت در پرونده‌ی سال 67 نیازمند تلاش پیگیر و جدی از جانب جامعه‌ی کوشش‌گران حقوق بشر است. کارهای بنیادین بسیاری باید انجام پذیرد پیش از آنکه ما پروژه‌ی پیگرد عوامل دست اندرکار سال 67 را به طور جدی آغاز کنیم. تا به امروز دو دهه گذشته است بدون آن که هیچگونه اقدام اساسی در برابر این جنایات علیه بشریت صورت گیرد. در این دو دهه، خاطراتی کمرنگ شده‌اند و مدارکی گم شده‌اند. باید دست به کار شویم. زمان برای از دست دادن نداریم.

پانوشت:

* نسخه ای از احکام مربوط به مجاهدین اکنون به طور گسترده در دسترس است.

برای مطالعه بیشتر در باره ی این واقعه می توانید به متن انگلیسی پژوهش مرکز حقوق بشر دانشگاه هاروارد توسط همین نویسنده مراجعه کنید http://www.law.harvard.edu/students/orgs/hrj/iss20/shahrooz.pdf
..............................

گذار
چشم‌اندازی برای حقوق بشر و دموکراسی در ایران
http://www.gozaar.org/template1.php?id=1078&language=persian

1 comment:

Unknown said...

آیت‌الله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند: 
حفظ نظام مقدمه ‌است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
بسیجیها برادران و پدران ما هستند ‌ای برادر بسیجی‌آیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دو‌ام خواهد آورد وقتی‌رفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست