Friday, May 29, 2009

سوالی که اين روزها تکرار می شود: اعدام های سال شصت و هفت

ژيلا بنی يعقوب

نخستين بار در انتخابات رياست جمهوری نهم بود که به طور علنی سوالاتی در باره اعدام های سال شصت و هفت در داخل ايران مطرح شد.اين سوال بارها در جلسات انتخاباتی که توسط جبهه مشارکت و با حضور کانديدای اصلاح طلب شان دکتر مصطفی معين برگزار می شد ، از سوی روزنامه نگاران مطرح شد.به خوبی به ياد می آورم که بيان اين پرسش در آن روزها با شگفتی و حيرت زياد روبرو می شد ،هم شگفتی دعوت کنندگان و هم مدعوين .چند روزنامه نگار از دکتر معين و ساير اصلاح طلب ها در خواست می کردند که موضع شان را خيلی صريح در باره اين اعدام ها بيان کنند و بگويند که نقش شان در آن ماجرا چه بوده؟نقشی نداشته اند يا داشته اند ؟و اگر نداشته اند کافی نيست و بايد بگويند چرا سکوت کرده اند

و کسانی نيز به پرسش کنندگان نهيب می زدند :" مگر شماها که اين سوالات را می پرسيد ، احتمال وجود دستگاههای شنود را در اينجا از خاطر برده ايد؟

در نشست وبلاگ نويسان با مصطفی معين که در سالن تلاش در چهار راه پارک وی تهران برگزار شد ،اين سوال توسط وبلاگ نويسان خيلی جوانی مطرح شد که شايد سال شصت و هفت کودکانی سه يا چهارساله بيشتر نبودند و اين بيشتر به حيرت بقيه می افزود.البته اين پرسش ها هرگز امکان نشر در روزنامه های اصلاح طلب که آن روزها منتشر می شد ،نيافت.

موضوع اعدام های سال شصت و هفت حتی موضوعی نبود که در بهار مطبوعات که پس از دوم خرداد آغازشده بود،مجال طرح در روزنامه های اصلاح طلب آن روزگار را پيدا کند.اصلا آن روزها حتی به فکر خيلی از روزنامه نگاران شاغل در اين روزنامه ها امکان طرح اين موضوع خطور هم نمی کرد. خط قرمزی عجيب و غريب برايش وجود داست.موضوعی که حتی طرحش به ساده ترين شکل ممکن هم تابو بود.شايد به همين دليل بود که چهار سال پيش طرح اين پرسش ها بدون اينکه با پاسخ مشخصی از سوی مخاطبانش همراه باشد برای خيلی ها يک دستاورد و غنيمت محسوب می شد.دستاوردی که کسانی آن را حاصل دوران هشت ساله اصلاحات می دانستند

اين روزها اما در انتخابات دهم اين سوال بيشتر از چهار سال پيش مطرح می شود و به نشست های بزرگتر نيز راه پيدا کرده است .چهار سال پيش کسانی دلشان به شنيدن اين سوالات خوش بود و حتی اصرار زيادی به کانديدای اصلاح طلبان برای پاسخ دادن نمی کردند اما امروز در نشست های مختلف خيلی ها از جمله دانشجويان با اصرار بيشتری پاسخ طلب می کنند

سوالات نماينده انجمن اسلامی بابل در دانشگاه مازندران از ميرحسن موسوی يکی از نمونه های بارز اين مدعاست.او در يک ميتينگ انتخاباتی با حضور چند هزار دانشجو پرسيد

"شما و ما می دانيم که به گفته آيت الله منتظری قائم مقام وقت رهبری بيش از ۴۸۰۰ زندانی سياسی در سال ۶۷ بدون محاکمه اعدام شدند در حالی که دادگاه جمهوری اسلامی آنها را به زندان محکوم کرده بود . شما در آن زمان نخست وزير ايران بوديد.رئيس دولت و شخص سوم مملکت. مسئول دفاع از حقوق ملت. چه توضيحی درباره سکوتتان داريد؟ آيا اين سکوت به معنای رضايت شما بود؟ باز هم تاکيد می کنيم با صراحت پاسخ دهيد.؟"

ميرحسين نيز همچون اصلاح طلبان چهار سال پيش پاسخی به اين پرسش نداد اما شايد تکرار پرسشها بود که او را مجاب کرد که در دانشگاه کرمان به اين سوال پاسخ بگويد

موسوی گفت :"گفته می‌شود در زمانی که آن اعدام‌ها صورت گرفت من نخست‌وزير کشور بودم و کاری نکردم! بايد توجه کنيم که مسئله‌ تفکيک قوا در کشور از ابتدای انقلاب وجود دارد. می‌توانيد از من راجع به عملکرد قوه‌ مجريه در دوران جنگ سوال کنيد و من با شفافيت، صراحت و صداقت پاسخ خواهم داد. نمی‌شود بدون نگاه به موقعيت‌ها، ظرفيت زمانی و وقايع مختلف اين سوال از من پرسيده شود. سوال مربوط به من را بپرسيد، حتما پاسخ خواهم داد

کسانی به خاطر اين پاسخ ميرحسين را به طفره رفتن محکوم کردند و کسانی هم گفتند همين که ميرحسين ار اين اعدام ها دفاع نکرده با توجه به شرايط زمانی و موقعيت ها که خودش نيز به آن اشاره کرده بود ،خوب است

مصطفی تاج زاده نيز اين روزها به اين پرسش پاسخی داده است که در نظر عده ای پاسخ موسوی را بهتر جلوه داد

او گفته :"بدون آنکه منکر نقش افراد خاصی در حکومت برای خشونت ورزی بشوم معتقدم آنان نقش حاشيه‌ای در آغاز خشونت داشته اند، ولی نقش رهبری گروه هايی مانند "مجاهدين خلق" را در چرخه خشونت بسيار مهم می‌دانم . .. جالب آنکه در سال ۶۷ دو فاجعه رخ داد که در مورد يکی سکوت می شود و آن عمليات موسوم به "فروغ جاودان" يا "مرصاد" است. مسعود رجوی با فرا فکنی و برای فرار از جوابگويی به تحليل و تصميم غلط خود که چرا سرنوشت سازمان را به رژيم فاشيست صدام پيوند زد و به عراق رفت و با ايران جنگيد و هرگز گمان نمی کرد که بين دو کشور صلح شود زيرا نتيجه آن را سرنگونی جمهوری اسلامی می دانست ، دائم مساله اعدام های سال ۶۷ را مطرح می‌کند

آقای تاج زاده! راستی اگر مثل چهار سال پيش همچنان سکوت می کرديد بهتر از اين پاسخ نبود؟

هرچه هست من هم مثل خيلی های ديگر فکر می کنم طرح اين سوال ها به خودی خود برای جامعه ايران مفيد است و به قول دوست عزيزی :روزی که اين نوع سوالات تبديل به سوال بخش بزرگی از جامعه ايران شد ،در آن صورت می توان انتظار پاسخ های صريح را نيز از کسانی مثل ميرحسين داشت وفعلا انگار چاره ای نداريم جز اينکه فقط به طرح پرسش خشنود باشيم


http://www.zhila.org



Thursday, May 28, 2009

برای جلوه جواهری شناسنامه آمریکائی بگیریم تا صدایش را بشنوید؟

کریم پورحمزاوی

مدرسه فمینیستی: بدون مقدمه میروم سر اصل موضوع و این سئوال علمی هنری را مطرح میکنم که: این مملکت است یا کارتون پسر شجاع؟

هنگامیکه خرس قهوه ای و خانوم کوچولو را سوسمار بدجنس گروگان گرفته بود تا پسر شجاع قبل از غروب خود را معرفی کند, داستان با قهرمان پردازیهای پسر شجاع به خوبی و خوشی تمام شد

جناب کارگردان, کاوه مظفری را گرفتید و جلوه جواهری را هم بهمراه دیگر اسباب اساسیه ایشان برداشتید. حالا که کارتان تمام شد چرا جلوه جواهری و کامپیوتر و کتابها را پس نمیدهید؟ مگر اینها صاحب ندارند؟ مگر کسی بالای اینها پول نداده است؟ شما بخواهی برای بچه خودت یک جلوه جواهری و یک کامپیوتر بخری, پول از خیابان جارو میکنی یا پشت میزت کلی زحمت میکشی و انقلاب مخملی کشف میکنی و کارهای مثبت و شاق و سخت انجام میدهی تا پول دربیاوری؟

یک زمانی میگفتند خجالت خوب چیزی است. بخصوص اگر در بحبوحه انتخابات باشد. حالا نمیدانم چه میگویند, اما قرار بود اگر خانوم کوچولو گروگان باشد پسر شجاع نجاتش بدهد, شما که زدی داستان را از بیخ و بن کور کردی و اول پسر شجاع را انداختی هلفدونی و بعد هم خانوم کوچولوی بی آزارش را. تازه فکر این را هم نکردی که مردم چه میگویند

جناب کارگردان همین دیروز پریروز بود که یک جاسوس گردن کلفت به اون گندگی و با هشت سال حکم آنهم در روز روشن از زیر سبیل مبارکتان رد شد. البته پارتیش هم مثل گردنش کلفت بود. شما که میگفتی آمریکائی نبود اما بعدش آمریکائی از آب درآمد. البته قبلش هم گفته بودی که جاسوس بود و بعدش هم جاسوس از آب درنیآمد

قربان آن مرامت که "دوست داری جلوه را آزاد نکنی" این طفل معصوم که گناهی نکرده است در ایران متولد شده است. او را با حکم جلب اسباب و اساسیه پا برهنه برده ای؟ اشکالی ندارد. جلوی خانواده و همسرش کشان کشان برده ای؟ قبلا اشکال داشت, اما الان نمیدانم. او را غیر قانونی در بند عمومی اوین بازداشت کرده ای؟ خیلی اشکال دارد, اما اشکالش خیلی وقت است که برطرف شده. برای نگرفتن نامه اش مددکار غیب میکنی؟ خب حتما میتوانی... اما باز هم قربان آن مرامت یکم بیشتر توی این دفتر و دستکت بگرد شاید هم این طفل معصوم بهمراه شوهرش بی گناه از آب درآمد و برخلاف تصور آب دریا را آو شور نکرده است

من این عریضه نامه را با تحقیق و تفحصی درباره کارتون "پسر شجاع" برایتان نمینویسم که خدای ناکرده دلم بحال کسی سوخته باشد. نخیر, اینجانب در فکر مشقت خویش و خانواده آن مضنونه هستم که شناسنامه و پاسپورت آمریکائی از کجا بیاوریم و به این جلوه جواهری بدهیم تا نامه و صدا و تصاویر و حرکات و سکناتش به مدد هزار مددکار از اوین به گوش مسئولین و جهانیان برسد!؟ و در نتیجه دل شما هم مخملین و نرم شود و بیکباره کشف کنید که ایشان بیگناه است و آزادش کنید. ما خیلی زور بزنیم میتوانیم بگوئیم جلوه جواهری فرزند منوچهر خواهر دو شهید و شهروند ایرانی و فعال اجتماعی, اما دیگر نمیتوانیم بگوئیم جلوه جواهری دارای تابعیت آمریکائی! اصلا اگر هم میتوانستیم بگوئیم لازم نبود بگوئیم چرا که تابعیت خود میگفت و آزاد میکرد و خبرنگار میآورد و طرف را تا فرودگاه بدرقه میکرد و خلاصه کارهای خیلی خوبی میکرد

Tuesday, May 26, 2009

تشکیل کمیته همبستگی برای دمكراسی و حقوق بشر به همت فعالان مدنی و اجتماعی

خبرنامه امیرکبیر: رو زگذشته کمیته همبستگی برای دمكراسي و حقوق بشر در ايران اعلام موجوديت نمود و برای این کمیته يك شوراي موقت اجرايي، به منظور پيگيري فعالیت ها انتخاب گردید. هم چنین از فعالان اجتماعی و مدنی برای پیوستن به این کمیته درخواست شده است

اعضاي شوراي اجرايي عبارتند از

۱- داود هرميداس باوند (رييس شورا)
۲- محمد ملكي ( دبير شورا)
۳- اكبر پير هادي
۴- محمد اوليايي فرد
۵- كوروش زعيم (دبير سياسي)
۶- اسماعيل مفتي زاده (مشاور درحقوق بشر)
۷- كيوان صميمي
۸- عليرضا جباري
۹- نسرين ستوده
۱۰- حشمت اله طبرزدي (سخنگو)
۱۱- عيسي خان حاتمي (دبيراجرايي

متن سند همبستگي و اصول دوازده گانه آن به شرح زير مي باشد

ميهن ما در شرايط بسيار حساس و سرنوشت سازي قرار گرفته است درطي سالهاي گذشته زير پا نهادن بنيادي ترين حقوق شهروندي مردم ايران ، ناديده گرفتن تعهدات بين المللي در عرصه حقوق بشر وقانون بين الملل توسط گروه حاكم و بطوركلي پايبند نبودن آنها به حاكميت قانون باعث شده است تا فرصتهاي طلايي و تاريخي بسياري را كه در عرصه ي دروني و برون مرزي نصيب ملت شده بود از دست برود و ملت را از لحاظ اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي و معيشتي درشرايط بسيار سختي قرار دهد . همه ي اين نابساماني ها ناشي از ضعف مديريتي ، بي برنامگي و ناكارامدي سردمداران وبي اعتنايي آنها به حقوق اساسي ملت است

ملت بزرگ ايران كه نخستين اعلاميه ي جهاني حقوق بشر را برپايه ي همزيستي فرهنگ ها، آزادي ، برابري ، بردباري و سازگاري نژادي و مذهبي براي جهانيان به ارمغان آورد ، يك صد سال است كه درراستاي استقلال ، آزادي ، دمكراسي و حقوق بشر درنهضت هايي مانند جنبش مشروطه ، جنبش ملي شدن صنعت نفت وتحولات اجتماعي وسياسي سال ۵۷ تلاش مي كند. با پيشينه اي چنين گرانقدر ، ملت ايران شايسته ي برخورداري از حكومتي برپايه ي دمكراسي ، حقوق بشر ، آزادي هاي بنيادين و حكومت قانون مي باشد

ما به آگاهي همگان مي رسانيم كه در راستاي اين خواسته ديرپاي ملت ايران گروهي از شخصيت هاي ملي و وابستگان به حزب ها ، سازمان ها و نهاد هاي مدني و صنفي كه پايبند به تماميت سرزميني ، استقلال ، جمهوري خواهي ، اصول دمكراسي ، حقوق بشر و آزادي هاي اساسي مي باشند گرد هم آمده و يك همبستگي تحت عنوان همبستگي براي دمكراسي و حقوق بشر درايران به وجود آورده و پايبندي خود را به اصل هاي زير اعلام مي كند ازهمه ي ايرانيان و آزادي خواهان جهان خواستاريم كه ما را در راستاي برآورده شدن اين خواسته ها ياري نمايند

۱- حفظ تماميت سرزميني و استقلال ايران
۲- پذيرش مفاد منشور ملل متحد و اعلاميه ي جهاني حقوق بشر و ميثاق هاي آن
۳- حاكميت قانون برخاسته از اراده ي آزاد مردم
۴- تغيير قانون اساسي و حذف اصل هاي مغايربا حاكميت ملت
۵- جدايي دين ازحكومت
۶- تاكيد بر دمكراسي ، حقوق بشر و آزادي هاي اساسي
۷- تاكيد برحقوق برابر همه ي اقوام ايراني
۸- تاكيد بربرابري حقوق زن ومرد
۹- رفع هرگونه تبعيض از لحاظ جنسيتي ،نژادي،قومي، عقيدتي و مذهبي
۱۰- پاسداري از زبان پارسي كه بن مايه ي فرهنگ ، يك پارچگي و هويت تاريخي و ملي است با احترام و پذيرش ديگر زبان هاي رايج درسرزمين ايران
۱۱- نفي هرگونه خشونت و شكنجه اعم ازاينكه ازمجاري قانوني يا خودسرانه اعمال شود
۱۲- توسعه همه جانبه اقتصادي و اجتماعي همراه با گسترش عدالت اجتماعي و نفي هرگونه بهره كشي

اسامي بخشي ازهيات موسسان:

استاد اديب برومند (رهبر جبهه ملي ايران)
دكتر لقا اردلان (عضو شوراي مركزي جبهه ملي ايران)
اجلال اقوامي ( سخنگوي سازمان حقوق بشر كردستان)
دكتر سيد جواد امامي (عضو شوراي مركزي جبهه دمكراتيك ايران)
اميررضا امير بختيار(عضو حزب ايران)
دكترمحمد اوليايي فرد (وكيل پايه يك دادگستري و فعال حقوق بشر)
بهرام آبتين (مسوول كانون فرهنگي پارس هاي لربختياري ايرانبان)
دكترداود هرميداس باوند(عضو شوراي رهبري جبهه ملي ايران)
سپيده پورآقايي (فعال حقوق بشر)
علي اكبر پير هادي (عضو هيات مديره سنديكاي اتوبوسراني شركت واحد)
احمد پور ابراهيمي (فعال حقوق بشر)
سعيد ترابيان (عضو هيات مديره سنديكاي اتوبوسراني شركت واحد)
بهروز جاويد تهراني (زنداني سياسي)
ابوالفضل جهاندار (فعال دانشجويي)
بيژن جانفشان (نويسنده و فعال حقوق بشر)
علي رضا جباري (عضو كانون نويسندگان ايران)
عيسي خان حاتمي (شوراي مركزي جبهه ملي ايران)
زيبا حاجي لو (فعال دانشجويي)
حميد رضا خادم (عضو سازمان جوانان جبهه ملي ايران)
عباس خرسندي (دبيركل حزب دمكرات ايران ، زنداني سياسي)
علي رضا خسرواني ( مسوول انجمن اهورا منش استان فارس)
محمد رضا خوانساري ( عضو انجمن زندانيان سياسي )
ناهيد خيرابي (فعال زنان)
دكتر محمد علي دادخواه (وكيل پايه يك دادگستري و عضو كانون مدافعان حقوق بشر)
سعيد درخشندي ( زنداني سياسي، فعال حقوق بشر)
جمال درودي (عضو شوراي مركزي جبهه ملي ايران)
علي رستگاري (عضو جبهه متحد دانشجويي)
رضا رخشان (مسوول روابط عمومي سنديكاي كارگران نيشكر هفت تپه)
اشكان رضوي (عضو سازمان مهندسان جبهه ملي ايران)
دكترفريبرز رييس دانا (اقتصاد دان وفعال سياسي و عضو كانون نويسندگان ايران)
مهندس كوروش زعيم (شوراي مركزي جبهه ملي ايران)
شاهين زينعلي (دبيرانجمن دانشجويان آزاديخواه وملي )
نسرين ستوده ( حقوق دان و فعال حقوق زنان)
پرويز سفري (عضو شوراي مركزي جبهه دمكراتيك ايران)
محمد مسعود سلامتي (عضو شوراي مركزي جبهه دمكراتيك ايران)
گوهر شميراني (فعال زنان)
كيوان صميمي (مديرمسوول مجله توقيف شده نامه وعضو كانون مدافعان حقوق بشر)
سيامك طاهري ( فعال سياسي وشهروندي)
مهندس حشمت اله طبرزدي (دبيركل جبهه دمكراتيك ايران)
محمد عسگري
كاظم عنبري (فعال شهروندي)
تيمسارسرلشگر بازنشسته ناصر فربد (اولين رييس ستاد مشترك ارتش پس ازانقلاب)
محمد حسن فلاحيه زاده (زنداني سياسي )
دكتر حسام فيروزي (فعال حقوق بشر وزنداني سياسي)
علي قبادلو (فعال شهروندي)
امين كرد (عضو شوراي مركزي جبهه متحد دانشجويي)
مريم محبوب (فعال زنان و شهروندي)
اسماعيل مفتي زاده (فعال سياسي و حقوق بشر)
دكتر محمد ملكي (استاد دانشگاه و اولين رييس دانشگاه تهران پس از انقلاب )
بهزاد مهراني (وبلاگ نويس و دبيراول مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران)
عبداله مرادي (عضو مركزيت اتحاد براي دمكراسي)
حميد رضا محمدي (زنداني سياسي )
رامين ناصح (دبيركانون آينده نگري)
دكتر نقي پور (عضو شوراي مركزي جبهه ملي ايران)
ظهور نبوي (زنداني سياسي )
دكتر حسين موسويان (عضو شوراي مركزي جبهه ملي ايران)
مينو يوسف پور(فعال زنان و شهروندي

Saturday, May 23, 2009

همگرایی جنبش زنان: مثل قطره های آب در سنگ خارا

فرزانه طاهری

مدرسه فمینیستی: مطلب زیر متن تحریر شده سخنرانی فرزانه طاهری، در نشست همگرایی جنبش زنان در شیراز است. فرزانه طاهری مترجم، نویسنده و از موسسان «بنیاد هوشنگ گلشیری» است. این بنیاد طی سال های اخیر با اهداء جوایز متعدد به نویسندگان ایرانی، سهم قابل توجهی در ارتقاء کیفی ادبیات داستانی کشورمان برعهده داشته است. فرزانه طاهری علاوه بر آن که اهل قلم و ادب است، همواره تلاش مستمر در جهت احقاق حقوق زنان داشته و از اعضای اولیه کمپین یک میلیون امضاء و از بنیادگذاران همگرایی جنبش زنان در طرح مطالبات در انتخابات نیز هست

من اینجا هم به عنوان یک زن و هم یک اهل قلم می خواهم صحبت کنم. می خواهم به برخی از انتقاداتی که به همگرایی جنبش زنان در فضای انتخاباتی فعلی می شود بر اساس تجربۀ خودم پاسخ بدهم. می خواهم بگویم که، نه برای خوشایند برخی از این سو و آن سو نشینان، که برای بهتر شدن وضعیتمان تلاش می کنیم، مایی که ماندن را برگزیده ایم. می خواهم بگویم که از هر دریچه ای هرچند ناچیز که گشوده شود بهره می گیریم و منتظر نمی شویم که همۀ درها به رویمان گشوده شود، لابد با سیلی بنیان کن، و آن گاه وارد میدان شویم که این جز توجیه بی عملی نیست و تنزه طلبی. نمی شود از رودخانه گذشت و خیس نشد. زمانی بود که برخی از بزرگان اهل قلم برای توجیه کناره نشستن خود وجود و فعالیت کانون نویسندگان را منوط به آزاد بودن سندیکاها و اتحادیه ها و خلاصه بهشت برین شدن این ملک می دانستند و مایی را که در شرایطی بس دشوار داشتیم تلاش می کردیم و هزینه می دادیم و می خواستیم ذره ای را اینجا و ذره ای را آنجا تغییر بدهیم، اصلاح کنیم، مثل قطره های آب در سنگ خارا ، به وارد شدن در نمایش حقوق بشر یا بازی قدرت و ابزار شدن متهم می کردند. اصلا اینجا ماندنمان، زنده ماندنمان یا در بند نبودنمان شواهدی صریح بودند بر آلوده بودنمان. امروز هم با این همگرایی می بینیم که همین دارد رخ می دهد. به راحتی چشم بر تاثیر آن و تفاوت مبارزات انتخاباتی این دوره بر دوره های قبل می بندند که جز حاصل تلاش این سالهای زنان و مردان فعال در جنبش برابری خواهانه زنان نبوده است. چشم می بندند بر غلبۀ گفتمان حقوق زنان و حقوق بشر و آزادیهای مدنی مشخص و نه کلی گویی هایی چون کرامت زن و لفاظی هایی که سالهاست می شنویم، با بی انصافی تمام متهممان می کنند که داریم فرایندی را تایید می کنیم که عادلانه و دمکراتیک نیست. و کاری ندارند که در بیانیۀ همگرایی چه گفته ایم و چه خواسته ایم و چگونه نامزدها را به اعلام نظر مشخص درباره مطالباتمان کشانده ایم

چگونه می توانیم با استفاده از این فضای انتخاباتی، که در سینی تعارفمان نشده و حاصل فشارهای درون جامعه است، این خواسته ها را ترویج کنیم، هر جا که شد، از تریبونهای دیگران استفاده کنیم ،که حرف را هر جا و به هر وسیله¬ای باید به گوش دیگران رساند. عمری عمده و فرعی کردن و استفادۀ ابزاری از زنان باید به ما آموخته باشد که برای طرح خواسته هامان هیچ ملاحظه ای را وارد معادله نکنیم. هیچ مطلوبی به یکباره حاصل نمی شود. نمی شود طرح خواسته ها یا تلاش برای تغییر و امید به اصلاح را، که دستاوردهای اخیر در حوزۀ ارث و نامزدی زنان برای ریاست جمهوری و اندک افزایشی در سن ازدواج دختران و دیۀ برابر در بیمه و از این قبیل نشان داده که امید محال یا ساده لوحانه نیست، موکول کرد به تغییرات اساسی و زیربنایی. کشاندن نامزدها به سخن گفتن از کنوانسیون رفع تبعیض و سایر مطالبات زنان دستاورد اندکی نیست در جایی که در موتورهای جستجویش در اینترنت، کلمۀ زن به هر زبانی که بنویسید فیلتر شده است. کشاندن این بحثها به مناظره های نامزدها در رسانۀ ملی، که مهمترین ابزار آگاهی رسانی در این کشور است، یعنی کشاندن آن به خانه های دورافتاده ترین و محرومترین نقاط این کشور، جایی که زنانش تا مغز استخوان به محرومیت و تبعیض دچارند و زبان و کلمه برای بیانش ندارند و پیش رویشان جز سوختن و ساختن و نهایتا ریختن پیت نفت بر سر راهی نمی بینند، کم فرصتی نیست. هیچ سرزنشی از بابت استفاده از این تریبون، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، منصفانه نیست. اینکه در اختیارات رئیس جمهور است که این مطالبات را متحقق کند یا نه – که بخش زیادیش هست، اینکه ارادۀ عمل به این وعده ها وجود دارد یا نه، اینکه اصلا کل ماجرا خوش خیالی است، اینجا محلی از اعراب نمی یابد

هیچ کدام از ما که در این همگرایی مشارکت کرده ایم آن قدر ساده دل نیستیم که فکر کنیم همۀ اینها با انتخاب یک فرد متحقق می شود. می دانیم که تلاشهامان و مبارزه مان باید ادامه یابد، و این بار مشروعیت نامزدی که مشخصا در دیدار با نمایندگان همگرایی این مطالبات را پذیرفته است، در گرو عمل به این وعده هاست، حتی به بخشی از آن. و کیست که نداند هرگز نباید مطالبات از ممکنات عقبتر باشند یا درهمان محدوده محصور بمانند، که می دانیم غیرممکن غیرممکن است

تسلیم شدن به یاس واگذاشتن میدان به دیگران است که قطعا زن ستیزند و به حقوق برابر انسانها باور ندارند. دوستانی یاس تزریق می کنند و منتظر قربانی اند تا با دستهای پاک بر سر بزنند. هر حرکتی که کم هزینه تر باشد، به زعم آنها، یک جایش حتما می لنگد

می دانیم بخش اعظم فعالان کمپین یک میلیون امضا، هم چون طیفهای گوناگون جنبش زنان، در این همگرایی شرکت دارند، همانها که بارها به این سبب انواع و اقسام آزارها را دیدند و می بینند. دوستانی شاید به دلیل همین هزینه ها آن را فعالیتی پاک و شایستۀ حمایت می دانستند اما وقتی در ادامۀ آن آمده اند تا، با استفاده از فضای انتخاباتی، بدون قصد حمایت از این یا آن نامزد یا توصیه به مشارکت یا عدم مشارکت مردم در انتخابات، همان مطالبات را به صورتی وسیعتر مطرح کنند، ناگهان در چشم این دسته از منتقدان تغییر ماهیت می دهند و در جبهۀ شر قرار می گیرند. لابد می نشینند تا اگر هزینۀ این همگرایی بالا رفت، تشویقها را شروع کنند. و فراموش می کنند که یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز قرار بوده به مجلس ارائه شود و سازوکار انتخابات برای نمایندگی مجلس تفاوتی با سازوکار انتخابات ریاست جمهوری ندارد و ارائۀ این طومار یک میلیون امضایی به قوۀ قانونگذار موکول به تغییر کامل قانون اساسی نبوده است

طرح این مطالبات در مقطع کنونی حاصل تحلیل حرکت جنبش زنان و نیز ضرورت تحول بوده است که از بطن جامعه برمی آید. و این مطالبات هرگز به این صراحت بیان نشده اند و چنین بازتاب گسترده ای نداشته اند، که این خود شاید نشان از پختگی جنبش زنان داشته باشد. این گفتمان اصلاحی است و مطالبه محور، حداقلی هم هست و قرار نیست اصل را بر نفی همۀ وجوه بگذارد. برای اولین بار می بینیم که این گفتمان از سوی دیگر هم مطرح می شود و این را نباید دست کم گرفت، حتی اگر در حد گفتار بماند، که می دانیم همین گفتار فرهنگ می سازد. طرح این مطالبات نشانۀ این است که دیگر در انتخابات به فرد نباید نظر داشت و منفعلانه نشست تا حرفهایش را عمدتا هم با کلی گویی بزند. گفتمان مطالبه محور برنامه می طلبد و مبنایی می شود برای استنطاق های بعدی. و مهمتر از همه، باید تلاش کنیم که این همگرایی و همگرایی های دیگر که در این فضا شکل گرفته اند به نهادی مدنی تبدیل شوند که نیک می دانیم نباید هیچ فرصتی را برای نهادینه شدن حرک تهای مدنی از دست داد

Friday, May 22, 2009

Apeal for Jelveh , Kaveh , Amir & Pouria

دوستان عزیز
لطفا در صورت تمایل امضا و به آدرس زیر ارسال کنيد. در صورت امکان دوستان خارجی تان هم همراه باشند

info@dadiran.ir

با سپاس


Betreff: FAO Ayatollah Shahroudi
Your Excellency,

I am writing to you out of concern about the arrest of Jelveh Javaheri, Amir Yaghoubali, Kaveh Mozafari, Pouria Poushtareh. I would like to know why they have been arrested.

If they are detained solely on account of the peaceful exercise of their rights to freedom of expression and association, they should be released immediately and unconditionally. Otherwise they should be released unless they are charged with a recognizably criminal offence and brought to trial promptly and fairly.

Respectfully,

NAME
ADDRESS

Thursday, May 21, 2009

بهروز جاوید تهرانی را دریابیم

کیانوش سنجری

دوست قدیمی ام بهروز جاوید تهرانی که نزدیک به یک سوم از بهترین سال های جوانی اش را در زندان های مختلفی همچون اوین، توحید و رجایی شهر کرج گذرانده، این روزها دارد در تبعیدگاه رجایی شهر به طور پیاپی مورد آزار و اذیت و شکنجه های روحی و روانی و جسمی قرار می گیرد. اخبار مربوط به اعتصاب غذای او در بحبوحه ماجرای بازداشت و آزادی رکسانا صابری رنگ باخت و اخبار مربوط به کتک خوردن اش توسط مقامات زندان رجایی شهر نیز در لابلای ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری دارد مورد بی توجهی فعالان و سازمان های مدافع حقوق بشر قرار می گیرد

آری ای انسان ها! این روزها بهروز در بخشی از کاریدورهای تنگ و تاریک رجایی شهر که به بند آخر خطی ها و سگ دونی معروف است کتک می خورد و صدایش بجایی نمی رسد؛ چون او نه پاسپورت آمریکایی دارد و نه زندانی خودی محسوب می شود

دوستان بهروز تلفنی خبر داده اند که جان بهروز در خطر است، کاری کنید! آنها اطلاع داده اند بهروز را در حالی که دست و پا و چشمانش بسته شده بود، کتک زده اند و شکنجه کرده اند به طوری که آثار زخم و کبودی بر اندامش دیده می شود! نام برخی از آمران و ماموران زندان که در این قضیه نقش داشته اند نیز ذکر شده است: علی محمدی معاون رئیس زندان، کرمانی رئیس حفاظت و اطلاعات، نبی الله فرج نژاد معاون حفاظت اطلاعات و ماموری به نام خادم! این آخری را خوب می شناسیم؛ دست بزن دارد، فحش خواهر و مادر می دهد و عربده می کشد و برای ایجاد رعب و وحشت در بین ده ها زندانی سیاسی ای که از زندان های مختلف به رجایی شهر تبعید شده اند ادعا می کند که در سال های نه چندان دور هم ردیف افرادی همچون لاجوردی آدم ها را معدوم و سربه نیست کرده است

دارم فکر می کنم آیا به این خاطر که هر روز داریم اخبار مربوط به بازداشت مخالفان و معترضان حکومت و شکنجه این یا آن زندانی سیاسی را می خوانیم و می شنویم، دیگر رغبتی برای پیگیری و واکنش جدی به وضعیت این قبیل از زندانیان غیرخودی نداریم یا به راستی دیگر سرنوشت آنها برایمان بی اهمیت شده و فراموششان کرده ایم؟

دوستی به طعنه می گفت کاش بهروز هم پاسپورت امریکایی داشت تا رسانه ها برایش جنجال به راه می انداختند، گزارشگران بدون مرز برایش اعتصاب غذا برپا می کرد و رئیس جمهور از قوه قضاییه درخواست می کرد تا حقوق اش رعایت شود، من در پاسخ گفتم کاش لااقل بهروز زندانی غیرخودی محسوب نمی شد تا یک وکیلی چیزی پیدا می شد و می رفت به او کمک می کرد تا شاید می توانست پس از ۴ سال برای چند روزی هم که شده، مانند بسیاری از زندانیان سیاسی به مرخصی بیاید؛ آخر این جوان الان نه- ده سالی شده که در زندان جا مانده است و کسی به دادش نمی رسد و وزارت اطلاعات و مخصوصا بازجویی به نام “شیخان” دارد مستقیما روی پرونده وی اثر منفی می گذارد! این آقای شیخان را من خوب به یاد دارم. او در سال ۱۳۸۴ بازجوی من هم بود. من را شکنجه نکرد اما بهروز را آنطور که خودش می گفت بسیار آزار داده بود. آنطور که شنیده ام و برخی از زندانیان قدیمی تر در زندان اوین برایم تعریف می کردند، شیخان بازجوی قدیمی مربوط به پرونده های مجاهدین بوده و اکنون که دادستانی تهران سعی دارد هر کسی که بازداشت می کند را به ارتباط با این سازمان ربط بدهد و برایش پرونده جعلی ساخته و پرداخته کند، از این بازجو استفاده می برد. پس از آزادی ام از زندان، بهروز که پس از یک دوره سخت بازجویی همراه با شکنجه توسط شیخان به زندان رجایی شهر منتقل شده بود، تلفنی برایم تعریف کرد که بر اثر شکنجه ها در بازداشتگاه از هوش رفته و دچار بیماری شده و حتا کارش به پزشکی قانونی کشیده بود و می گفت که پزشکی قانونی هم شکنجه شدن اش را تایید کرده بود اما با این حال قاضی حداد که با بهروز از زمان ریاستش در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب آشنا بود، این بار در جایگاه معاون امنیتی دادستان تهران، او را به ادامه سپری کردن زندان مربوط به پرونده کوی دانشگاه – که بهروز در آن پرونده به ۸ سال زندان محکوم شده بود اما در پی فوت تنها غمخوارش، مادرش، پس ازسپری کردن بیش از ۴ سال زندان آزاد شد – و نیز شلاق محکوم کرد

اتهامی که حداد بر اساس آن برای بهروز حکم شلاق صادر کرد، توهین به رهبران نظام در سلول انفرادی بازداشتگاه ۲۰۹ بود. به خاطر می آورم آن روزهای سخت تابستان سال ۱۳۸۴ را که احمدی نژاد تازه به قدرت رسیده بود و بازجوهای بازداشتگاه ۲۰۹ دیگر به جای سیلی، مشت بر صورت متهمان می کوفتند! در آن روزها بهروز که توسط شیخان شکنجه شده بود (و آنطور که متوجه شدم گویا شیخان او را فریب داده اما از آزادی اش جلوگیری کرده بود) در سلول انفرادی کاریدور کناری سلول من، معترضانه هر روز ساعت ها با مشت به در می کوفت و به عوض شکنجه هایی که شده بود، سرتا پای حکومت و رهبرانش را

وقتی می اندیشم که بهروز که بازمانده ی پرونده کوی دانشگاه در زندان است، به راستی بدون دلیل و اتهام، نزدیک به یک سوم از بهترین سال های شادابی و جوانی اش را در زندان گذرانده و حتی از ابتدایی ترین حقوق مربوط به زندانیان مانند مرخصی بی بهره بوده، غمگین می شوم و به خاطر می آورم اکبر محمدی و امیر ساران و ابراهیم لطف اللهی و ولی الله فیض مهدوی و امید رضا میرصیافی را که پس از آنکه جانشان را در زندان گرفتند، در بیرون از زندان شروع کردیم به نالیدن و مداحه سرایی! و اینگونه است که احساس خطر می کنم نسبت به سلامت جان بهروز و زندانیانی همانند او که اکنون نیازمند توجه و پیگیری و حمایت هستند و نه فردایی دیرتر از امروز

زندانیان در رجایی شهر در بی قانونی مطلق بسر می برند. در آنجا امنیت وجود ندارد، بهداشت نیست، درمان معنا ندارد. مواد مخدر بی داد می کند. زندانی های خطرناک همدیگر را با چاقو زخمی می کنند، در گذشته نیز مواردی بود که زندانیان سیاسی به دست زندانیان خطرناک مجروح شده بودند. پیشانی دکتر فرزاد حمیدی را با فلاسک چای شکافته بودند. از مهرداد لهراسبی باجگیری کرده بودند. ارژنگ داوودی را به مرگ تهدید کرده بودند. امیر ساران و ولی الله فیض مهدوی در همین زندان به طرزی مشکوک جان دادند. کاش یک دانشجویی پیدا شود که در جلسات کاندیداهای انتخابات در مورد وضعیت بهروز و سایر زندانیان سیاسی غیر خودی و گمنام حرفی بزند. کاش یک خبرنگاری پیدا شود که در جلسات هفتگی سخنگوی قوه قضاییه در این باره از او سوالی بپرسد؛ از او بپرسد با جوانی ۱۹ ساله در اوج آرزوهایش چه کرده اند که اینگونه به فغان آمده است

“در تیرماه ۱۳۷۸ من یک نوجوان ۱۹ ساله بودم که مانند همه دانشجویان دیگر آرزویی جز بهترینها را برای وطن عزیزم و مردمانش نداشتم. دوست داشتم همه مردم دنیا ایرانی را به چشم بهترین نگاه کنند. همه ما جوانان آرزو داشتیم آزاد باشیم و بر سرنوشت خودمان حاکم شویم و این را حق مسلم هر انسانی میدانستیم . در آن سن و سال فکر میکردم مملکتی که پدرانمان تحویلمان داده اند با همه مشکلاتش به ما تعلق دارد و ما میتوانیم آن را بازسازی کنیم. اما در شب ۱۸ تیر همه این تصورات از بین رفت. در آن شب کوچکترین تجمع و اعتراض دوستانم در کوی دانشگاه را با گلوله، چماق، زنجیر و گاز اشک آور پاسخ دادند. همکلاسی هایم را از پشت بام به پائین پرتاب کردند و دوستانم را با گلوله پرپر کردند. وقتی که ما در اعتراض به این جنایت رژیم که آن را به غلط منتخب خود میدانستیم، دست به تظاهرات آرام زدیم، بسیجی ها و انصار حزب الله به وحشیانه ترین روشها ما را سرکوب نمودند. هنوز هم چهره معصوم دختر دانشجویی را که به ضربات چاقوی سه بسیجی بشدت مجروح شده بود، همچنین تصویر دانشجوی دیگری که چشمانش توسط بسیجی ها از حدقه درآمده بود، بخاطر دارم. هنوز هم شبها خواب آن زنی را میبینم که با زنجیر کتک میخورد و از صورتش خون فواره میزد. هنوز هم طعم گاز اشک آور، باتوم، مشت و لگد را خوب به خاطر دارم. زمانی که من را دستگیر کردند رکیکترین فحشها را به من دادند و وقتی که اعتراض نمودم توسط ده بسیجی به مدت پانزده دقیقه به وحشیانه ترین شکل ممکن کتک میخوردم. طعمش را خوب به خاطر دارم. وقتی که برای اولین بار در سن ۱۹ سالگی من را به بازداشتگاه مخوف اطلاعات (۲۰۹) بردند و با چشمبند موقع رفتن زانوانم از ترس میلرزید. هر ماموری که میرسید مشتی، لگدی، سیلی و یا حداقل فحشی میداد و میرفت. طعمش را خوب به خاطر دارم. آری بازجویی های همراه با سیلی، لگد و فحش را، حتی آن موقعی که بازجو اسلحه کمری خود را در دهان من فرو کرده بود و میخواست به زور من را وادار کند تا اقرار به ناکرده ها نمایم خوب به خاطر می آورم. ماهها سلول انفرادی و بعد یک جلسه چند دقیقه ای دادگاه بدون حق داشتن وکیل، در نهایت حبسی که حتی تصورش را هم نمیکردم. مادر بیرون دادگاه گریه میکرد و بازهم زانوانم میلرزید. خودم نیز وقتی اشکهای مادر را دیدم گریه ام گرفت . آری خوب به خاطر دارم… چهار سال را در زندان در بین قاتلین و اشرار و زندانبانان قواد سپری کردم بدون آنکه مسئولین زندان اجازه یک روز مرخصی را به من بدهند. تا اینکه روزی خواهرم با گریه خبر فوت مادر را از پشت تلفن به من داد. باز هم گریه کردم و زانوانم لرزید، آری خوب به خاطر دارم. مسئولین زندان حتی حاضر نشدند برای تشیع جنازه مادرم چند ساعتی به من مرخصی بدهند.” (بخشی از رنجنامه ی بهروز جاوید تهرانی

به راستی آیا این همه آزار و اذیت و غم و غصه و محرومیت حق بهروز جاوید تهرانی است؟


Sunday, May 17, 2009

اسانلو را فورا آزاد کنید! جان وی در خطر است

اردیبهشت ماه 1388- کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران اکیدا به مسئولین قوه قضائیه توصیه کرد که حکم منصور اسانلو؛ رهبر کارگری را مجددا بررسی و او را آزاد کنند. پزشک قانونی تاکنون دو بار برای وی دستور عدم تحمل کیفری صادر کرده است ولی مقامات قضایی با آن مخالفت کرده اند.

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران شدیدا نگران وضعیت جسمی اسانلو و احتمال از بین رفتن وی در زندان میباشد. مسئولین زندانهای ایران سابقه سیاهی در فراهم آوردن درمان پزشکی برای زندانیان عقیدتی دارند. در آخرین نمونه، امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس در بند در زندان اوین در اسفند ماه گذشته با عدم معالجه فوری، جان باخت.

خانواده اسانلو با ارسال نامه ای از سوی مادر منصور اسانلو به آیت الله هاشمی شاهرودی؛ رئیس قوه قضائیه خواستار آزادی او شدند. در نامه مادر منصور اسانلو نگرانی های او از در خطر بودن زندگی و حیات اسانلو ابراز شده است.

پروانه اسانلو؛ همسر منصور به کمپین بین المللی حقوق بشر گفت که :"ما همه راه های قانونی را در چهارچوب قوه قضائیه رفتیم و برای آزادی آقای اسانلو از قوه قضائیه تقاضا کردیم اما همه اش بی فایده بوده و به درخواستهای ما هیچ اعتنائی نمیشود. در زندان نگه داشتن آقای اسانلو خیلی بی رحمانه است." خانم اسانلو تاکید کرد:"خانواده آقای اسانلو از جامعه بین المللی بخصوص سازمان های کارگری می خواهد که به حمایت خود از منصور اسانلو ادامه بدهند و خواستار آزادی ایشان
باشند."

منصور اسانلو از تاریخ 19 تیرماه 1386 تاکنون در زندان در حال از بین رفتن است. پس از اینکه ایشان را مدتی در زندان اوین نگه داشتند، ناگهان در تاریخ 24 مهرماه 1387 به زندان رجایی شهر منتقلش کردند. زندان رجایی شهر برای اسانلو که دچار بیماری های متعدد شده است، بسیار نامناسب است و بیشتر زندانیان از نوع خطرناک ترین و خشن ترین جنایتکاران هستند. منصورا سانلو دچار بیماری شدید چشمی است و بخاطر عمل قلب بازی که چند سال پیش انجام داده باید بطور مرتب مورد مراقبت های پزشکی قرار بگیرد.
ف
اطمه گل گزی؛ مادر منصور اسانلو، در نامه ای به آیت الله شاهرودی به تفصیل از مشکلات خود و عروسش که پس از زندانی کردن منصور اسانلو در سال 1386 دچار شده اند، نوشت. خانم گل گزی در نامه خود تاکید کرد :" آیا این عدالت است که عروس من در سخت ترین شرایط با داشتن دو فرزند در رنج و عذاب باشد ؟در حالی که همسرش در چارچوب قانون اساسی و قانون کار جمهوری اسلامی ایران در جهت احقاق حقوق صنفی اش تلاش نموده است ؟"

منصور اسانلو به 5 سال زندان به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" بخاطر فعالیت های خود برای سازماندهی اتحادیه ها کارگری
محکوم شد و در حال حاضر در زندان بسر می برد. منصور اسانلو از اعضای موسس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه بعنوان یک اتحادیه مستقل کارگری است که برای تحقق حقوق کارگران مبارزه می کند. منصور اسانلو بطور مستمر برای به رسمیت شناخته شدن اتحادیه های مستقل کارگری از سوی دولت تلاش کرد و بعنوان یکی از رهبران مبارزه برای حقوق کارگران در ایران بطور مرتب هدف حملات قرار گرفته است. برنامه های سازماندهی شده توسط سندیکای شرکت واحد همواره مورد حمله قرار گرفته اند بطوریکه اعضای این سندیکا در اثر این حملات بشدت مجروح شدند.
ا
رون رودز؛ سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بر در ایران در مورد زندانی بودن منصور اسانلو گفت:"ادامه زندان منصور اسانلو با توجه به وضعیت سلامتی ایشان یک مجازات ظالمانه و غیر انسانی است، و نشانه محرومیت کارگران از حقوق کار در ایران است." رودز همچنین تاکید کرد که "قوه قضائیه باید فورا نیازهای ایشان را برای تضمین سلامتی و امنیت جانی او تامین کند."
وضعیت جسمی منصور اسانلو به گونه ای است که باعث نگرانی در باره سلامتی و امنیت جانی ایشان شده است. علاوه بر بیماری های چشمی و عمل قلب باز، دو تا از رگ های ایشان کاملا مسدود شده است. منصور اسانلو بارها تحت عمل جراحی قرار گرفته اما ایشان از مراقبت های تخصصی در داخل زندان محروم است. اتحادیه های بین المللی کارگری و سازمان های حقوق بشری خواستار آزادی فوری ایشان شده اند.

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از مقامات ایرانی خواست که منصور اسانلو را آزاد کنند و قوانین مراقبت های پزشکی در داخل زندان را مورد بازبینی قرار دهند تا مطمئن شوند که همه زندانیان از مراقبت های لازم برخوردار خواهند بود. این کمپین همچنین از دولت ایران خواست که به آزار و اذیت و محاکمه همه فعالان کارگری پایان داده و بیش از صد نفر از مردمی را که در روز اول ماه می بخاطر شرکت در مراسم بزرگداشت روز جهانی کارگر در زندان هستند، آزاد کند.
برای اطلاعات بیشتر در زمینه وضعیت حقوق بشر در ایران به سایت فارسی کمپین در این پیوند مراجعه کنید:
http://persian.iranhumanrights.org
متن کامل نامه مادر اسنلو به آیت الله شاهرودی به شرح زیر است:

به نام خدا
ریاست محترم قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران
جناب آقای شاهرودی

با سلام و احترام
اینجانب فاطمه گل گزی مادر منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد که برای دفاع از حق و حقوق صنفی خود و همکاران ، مدت سه سال است به صورتی ناعادلانه در زندان بسر می برد ، تقاضا دارم به وضعیت فرزندم رسیدگی شود .
منصور اسانلو طی دستگیری ها و طولانی شدن مدت زندانیش آسیب های فراوان جدی جسمی و روحی دیده است و طبق دستور پزشکی قانونی عدم تحمل کیفر برای دومین بار برای ایشان صادر شده است ولی متاسفانه با مخالفت مقامات قضایی روبرو شده است . اینجانب به عنوان یک مادر ار آن مقام که بالاترین و عالی ترین مقام قضایی کشور می باشد سوالم اینست که :
_ آیا با کسی که برای خدمت به مردم سال ها صادقانه در شرکت واحد انجام وظیفه نموده است باید اینگونه برخورد شود ؟
-آیا به جای پاسخ به خانواده و آزادی بدون قید و شرط ایشان باید با بدترین برخوردها و بی تفاوتی های مسولان قضایی روبرو شویم ؟
- آیا این عدالت است که عروس من در سخت ترین شرایط با داشتن دو فرزند در رنج و عذاب باشد ؟در حالی که همسرش در چارچوب قانون اساسی و قانون کار جمهوری اسلامی ایران در جهت احقاق حقوق صنفی اش تلاش نموده است ؟
- فرزند من منصور اسانلو جز دفاع از حق و حقیقت که در قوانین ما مکتوب است ، گناه دیگری ندارد و جایش در زندان نیست .
من از آن مقام و تمام مقامات مسئول کشورو مردم دلسوز ایران و جهان و همین طور از همه نهاد های مردمی و حقوق بشری درخواست دارم برای آزادی بدون قید و شرط پسرم به من مادر پیر و بیمار که حتی برای ملاقات فرزندم که در زندان رجائی شهر کرج است دچار مشکل هستم ، تاعمری از من باقی است کمک کنند و مادری را که با سختی های فراوان فرزندش را دلسوز و متعهد و وطن دوست تربیت کرده از رنج و سختی نجات دهند .
ضمنا پسرم پس از سال ها سابقه کار در شرکت واحد که دارای 27 سال سابقه کار می باشد بدون هیچ حق و حقوقی اخراج شده است . چرا با کسانی که دلسوز و وفاداربه این آب و خاک هستند اینطور رفتار می شود .

فاطمه گل گزی
12/2/88

Saturday, May 16, 2009

زندانیان بی‌پناه؛ روزنامه‌نگاران زندانی

ضعف اطلاع‌رسانی و نبود ابزارهای مناسب و عدم وجود شرایط دیده بانی کافی برای فعالین حقوق‌بشر نسبت به نقض حقوق‌بشر در ایران و بالطبع کسانی که در مورد آنان نقض حقوق‌بشر اتفاق می‌افتد، از مسائل و مشکلاتی است که بیش از همه زندانیان سیاسی و عقیدتی را آزار می‌دهد و به آنان آسیب می‌رساند

وجود تبعیض و دفاع از یک شخص یا اشخاصی خاص بسیاری از زندانیان سیاسی را به بوته‌ی فراموشی می‌سپرد و آنان در سکوت، روزگار تلخ زندان می‌گذرانند. هر چه از تهران و پایتخت هم دور شویم این تبیعض‌ها و ضعف‌ها رنگ جدی‌تر و نامطبوع‌تری به خود می‌گیرد. در شهرستان‌های ایران بسیاری به خاطر آن‌چه که آن را نقض حقوق‌‌بشر می‌دانیم بازداشت می‌شوند و رنج زندان را سال‌ها به دوش می‌کشند. بسیاری از زندانیان سیاسی و عقدیتی به خاطر طولانی بودن دوره‌ی زندان از یادها می‌روند و ناگاه خبرهای ناگواری از آنان ما را به خود می‌آورد. خبرهایی چنان ناگوار هم‌چون شنیدن خبر فوت امیرحسین حشمت‌ساران که بعد از پنج سال زندانی بودن در زندان درگذشت و یا آن‌چنان به زندانی کم توجهی می‌شود و زندانی بودن او جدی گرفته نمی‌شود که با خبر فاجعه‌آمیزی که بر او رفته به خود می‌آییم؛ مگر نبود امیدرضا میرصیافی؟ همین‌گونه است بهروز جاویدتهرانی که سال‌ها است رنج و سختی زندان را به دشواری طی می‌کند و دیگر کم‌تر کسانی یادی از او می‌کنند. چه می‌شود که برای رکسانا صابری در لباس یک روزنامه‌نگار همه بسیج می‌شوند، اما برای محمدحسین فلاحیه‌زاده که همان شرایط را دارا است با گذشت سه سال زندانی بودن و سه ماه بی‌خبری از وی در این روزها چنین اتفاقی صورت نمی‌گیرد؟ چه می‌شود که نام کسانی که عضو گروه‌های دیگری بودند بعد از زندانی شدن در روز کارگر بر سر زبان‌ها می‌افتد و نام کارگران زندانی تجمع روز جهانی کارگر را کم‌تر کسی می‌داند. چه‌گونه می‌شود که یک نفر به خاطر ممنوع الخروج شدن و ضبط پاسپورت‌اش ده‌ها خبر و گزارش و مصاحبه پشت سر خود می‌بیند، اما یک فعال حقوق‌بشر و دانش‌جو که از همان روز در بازداشت است، کم‌تر حمایتی را از خود می‌بیند؟

این سوال‌ها که همه از ضعف و تبعیض ناشی می‌شود، پاسخ‌ها و تغییر روش‌های مناسبی را می‌طلبد که همه‌ی فعالین حقوق‌بشر باید روی آن تعمق و تفکر کنند. اعلامیه‌ی جهانی حقوق‌بشر برای آحاد بشر نوشته شده است و بیش از همه بر فعالین حقوق‌بشر است که نسبت به آن تعهد داشته باشند. یک زندانی در تهران با یک زندانی در زاهدان هیچ تفاوتی نداشته و نمی‌تواند داشته باشد. اما متاسفانه این روندی است که این روزها تکرار می شود و برای ما یک واقعیت پیش رو است.

زندانیان سیاسی و وجدانی انسان‌های بی‌پناهی هستند که از معدود دل‌گرمی‌های‌شان حمایت‌های گروه‌های مدافع حقوق‌بشری است. اما آیا همه‌ی گروه‌های مدافع حقوق‌بشر همه را یک‌سان نگاه می‌کنند؟ جواب البته خیر است، به همان دلائلی که گفتیم و نگفتیم. شاید یکی از مهم‌ترین دلائل حفظ حداقل امنیت باشد، به ویژه برای گروه‌های که در داخل ایران فعالیت می‌کنند.

قصد داریم در این نوشتار که ادامه‌دار هم خواهد بود، زندانیان وجدانی را تفکیک کرده و تا آن‌جا که خبری و اخباری از آنان موجود است از آنان اطلاعاتی عرضه کنیم. باشد که یادی از آنان کرده باشیم و آخرین وضعیت‌شان را بدانیم. زندانیانی که برخی را خیلی زود فراموش کرده و یا شاید خیلی زود فراموش کنیم، کسانی که خطرهای بسیاری آنان را تهدید می‌کند.

روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان زندانی

1. محمد صدیق کبودوند در تاريخ ١٠ تير ماه ١٣٨٦ بازداشت و به زندان اوین انتقال یافت و به مدت پنج ماه در سلول های انفرادی بندهای ٢٠٩ و ٢٤٠ زندان اوين مورد بازجویی و تحت شکنجه قرار گرفت. محمد صديق کبودوند مديرمسئول هفته نامه توقيف شده ی پيام مردم کردستان است که به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» به ده سال و نیم زندان محکوم شده است. و در زندان دچار مشکلات عدیده‌ی جسمی شده و نیاز مبرم به درمان پزشکی دارد، اما مسئولین زندان اوین از دادن مرخصی استعلاجی به وی خودداری می‌کنند. وی در زندان دچار سکته‌ی خفیف مغزی شده و از نارسایی قلبی رنج می‌برد. کبودوند رئیس سازمان حقوق‌بشر کردستان و موسس آن نیز بوده است. محمد صدیق کبودوند روزنامه نگار ایرانی برنده‌ی جایزه‌ی بین‌المللی روزنامه‌نگار سال بریتانیا است که هم‌اکنون در بند 8 زندان اوین دوران محکومیت خود را علیرغم نیاز مبرم به مداوای پزشکی می‌گذراند.

2. محمدحسن فلاحیه‌زاده مدیر مسئول روزنامه توقیف شده اقلام الطلبه و خبرنگار اخراجی تلویزیون العالم جمهوری اسلامی است و با رادیو و روزنامه‌های برون مرزی از جمله المستقبل لبنان و رادیو دبی هم‌کاری داشته است. وی قدیمی‌ترین روزنامه‌نگار حال حاضر زندانی در ایران است. وی از آذرماه 1385 در زندان اوین به سر می‌برد . این روزنامه‌نگار به خاطر فعالیت مطبوعاتی‌اش به 3 سال زندان و جریمه‌ی مالی دو برابر دست‌مزدش محکوم شده است؛ رقمی که معادل 30 هزار دلار است. فلاحیه‌زاده در دادگاه بدوی به سه سال زندان و جریمه‌ی بیست هزار دلاری محکوم شده بود، اما در دادگاه تجدیدنظر این جریمه به 30 هزار دلار افزایش پیدا کرد. وی در دوره‌ی زندان متحمل فشارهای زیادی شد، به طوری‌که در مهرماه گذشته مجبور به اعتصاب غذا شد. از 10 اسفند ماه گذشته وی به سلول‌های انفرادی زندان اوین منتقل شده و هم‌اکنون در وضعیتی نامعلوم به سر می‌برد، به طوری‌که بی‌خبری از وی باعث نگرانی‌های زیادی شده است.

3. مسعود کردپور در تاریخ ١٧ مرداد ماه 1387در شهر بوکان توسط ماموران وزارت اطلاعات در منزل و بعد از بازرسی و ضبط وسائل و دست نوشته های شخصی بازداشت شد. مسعود كردپور، روزنامه نگار و دبير آموزش و پرورش كردستان است که به اتهاماتی چون، فعاليت تبليغى عليه نظام از طریق مصاحبه با رسانه‌هاى خارجى از جمله راديو فردا، صداى آمريكا، بى بى سى، راديو فرانسه و راديوهاى ديگر به یک سال زندان محکوم شده است. وی هم‌اکنون در زندان ارومیه دوران محکومیت‌اش را می‌گذراند.

4. نادر کرمی جونی روزنامه نگار از ٱذرماه سال 1387 بازداشت شده است. کریمی سردبیر و روزنامه‌نگار نشریاتی چون "گزارش، فکر، جهان صنعت، و سیاست روز" پس از بازداشت در ابتدای آذرماه سال 87 به بند 209 زندان اوین منتقل شدد. وی پس از تحمل حدود 4 ماه سلول‌های انفرادی و بند امنیتی روز 22 اسفندماه 87 به بند هفت زندان اوین منتقل شده است. این روزنامه‌نگار پیش‌تر نیز دو بار به دلیل فعالیت‌های مطبوعاتی خود بازداشت شده بود همچنین او به دلیل درصد بالای جانبازی در جنگ نیازمند رسیده‌گی مداوم پزشکی است. هنوز و با گذشت بیش از شش ماه از بازداشت وی اتهامات‌اش مشخص نشده است.

5. کاوه جوانمردی روزنامه نگار هفته نامه‌ی توقيف شده «کرفتو» است که از روز ۲۶ آذر ماه ۸۵ تاکنون در بازداشت به سر می برد، وی ۲۷ ارديبهشت ۸۶ محاکمه و از سوی شعبه ششم دادگاه سنندج به اتهام هم‌کاری با احزاب کرد به دو سال زندان و تبعيد به زندان مراغه محکوم شده است. وی پرونده‌ی دیگری با اتهام اقدام علیه امنیت ملی را نیز داشت که در آن به یک سال زندان محکوم شد. این حکم در دیوان عالی کشور نقض و به دادگاه تجدید نظر برگشت داده شد.

6. عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار دو روزنامه‌نگارا دیگر کرد هستند که بیش از سه سال زیر حکم اعدام در زندان سنندج به سر بردند و به تازه‌گی خکم اعدام آنان لغو شده است. عدنان حسن پور ٢٥ ساله روزنامه‌نگار هفته نامه‌ی ئاسو در تاريخ ٥ بهمن ماه ١٣٨٥ و هيوا بوتيمار ٢۹ ساله هم‌کار نشريه انجمن زيست محيطي سبزچيا، به ترتيب در تاريخ ٥ دی ماه و ٥ بهمن ١٣٨٥ دستگير و در تاريخ ٢٢ خرداد در دادگاهي غير علني به اتهام "اقدام عليه امنيت ملي"، " جاسوسي" و "محاربه" محاکمه و به اعدام محکوم شده بودند. این دو هم‌اکنون در زندان مرکزی مریوان و سنندج هستند.

7. بهمن توتونچی روزنامه‌نگار هفته‌نامه توقیف شده‌ی کرفتو در تاریخ ٢٨ آبان 1387 از سوی ماموران وزارت اطلاعات در منزلش بازداشت شد. مأموران امنیتی جمهوری اسلامی پس از بازرسی و تفتیش خانه‌ی توتونچی، وی را با خود به مکانی نامعلوم می‌برند. وی عضو شورای سردبیری هفته‌ نامه کرد زبان «کرفتو» بود که سال گذشته توقیف شد. هم‌چنین این روزنامه‌نگار از اعضای مؤسس «کانون نويسنده‌گان کرد» است. وی هم‌اکنون در زندان سندج زندانی است.

8. مجتبی لطفی در تاریخ ١٧ مهر ماه 1387 ماموران امنیتی با حکم دادگاه ویژه‌ی روحانیت به منزل مجتبی لطفی مراجعه و پس از بازرسی منزل و ضبط دست نوشته‌ها و هارد دیسک کامپیوتر و وسائل شخصی، این روحانی را با خود به محل نامعلومی بردند. مجتبی لطفی در سال 1383 نیز بازداشت شده بود و مدتی را در زندان سپری کرده بود. این وبلاگ‌نویس به چهار سال حبس محکوم شده است. مجتبي لطفي به اتهام "نشر اكاذيب و فعاليت عليه نظام" و "افشاي اسرار نظام"، توسط قاضي سليمي به تحمل سه سال و ده ماه زندان، محكوم شده است. اين عضو تحريريه و سرپرست روزنامه‌‏هاي توقيف شده «خرداد» و «فتح» و عضو شوراي سردبيري هفته نامه توقيف شده «آوا» و سايت تعطيل شده «نقشينه» نیز بوده است وی از نزدیکان آیت‌الله منتظری است و به نشر دیدگاه‌های وی می‌پرداخت که همین عمل باعث برخورد با او شده است.

9. حسین درخشان وبلاگ‌نویس دیگری است که در تاریخ 11 آبان 1387 بازداشت و تاکنون خبری از وضعیت و محل نگه‌داری وی به دست نیامده است. علیرضا جمشیدی سخنگوی قوه قضاییه سه‌شنبه ۱۰ دي ماه 1387بازداشت این وبلاگ نویس را از سوی نیروهای امنیتی تایید کرد. درخشان وبلاگ‌نویسی است که پیش از این خارج از ایران زنده‌گی می‌کرد و به تازه‌گی به ایران بازگشته بود. هم‌اکنون ماه‌ها از بازداشت این وبلاگ‌نویس می گذرد اما هیچ مقامی بعد از سخن‌گوی قوه‌ی قضاییه در این خصوص حرف نزده و وضعیت وی کماکان نامعلوم است.

10. در روز کارگر صدها کارگر و فعال مدنی و دانش‌جو بازداشت و به زندان منتقل شدند. در این میان چندین روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس بازداشت شده‌اند و از یازدهم اردیبهشت ماه در زندان به سر می‌برند؛ مسعود لقمان، علیرضا ثقفی، علیرضا فیروزی، امیر یعقوب‌علی، نیکزاد زنگنه، کاوه مظفری و همسرش جلوه جواهری از جمله روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان بازداشتی روز کارگر هستند. هم چنین سجاد خاکساری از تاریخ شش اردیبهشت در پی شرکت در تجمع معلمان و اقدام به تهیه‌ی خبر بازداشت شده است.


بخش اول...


http://www.hra-iran.org

Friday, May 15, 2009

مطالبات مادران صلح از رئیس جمهور دهم

رئیس جمهور دهم کشور ایران!

ما مادران صلح ایرانیم که با شما سخن می گوییم؛
مادرانی از قومیت ها و مذاهب مختلف که از جان و جوانی خود در راه مبارزه با ستم استبدادی و برای تحقق امنیت و آزادی و عدالت هزینه کرده ایم؛
مادرانی که به امید ساختن ایرانی امن، آباد و آزاد در فرآیند شکل گیری انقلاب سال ۵۷ شرکت داشتیم؛
مادرانی که در دوران ٨ سال جنگ تحمیلی با عراق و پس از آن در تحریم های اقتصادی شرایط سخت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به امید حفظ استقلال میهن تحمل کردیم؛
ما خود را مادران صلح نامیده‌ایم نه تنها مخالف جنگیم، بلکه امنیت و آسایش شهروندان را می‌طلبیم و به هر آنچه امنیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ما و جوانانمان را تهدید کند اعتراض داریم؛
بنابراین اصلی ترین مطالبات ما از شما، امنیت و صلح خواهد بود.

آقا یا خانم رئیس جمهور دهم
شما نیک می دانید که نهاد ریاست جمهوری در قبال منافع ملی ما جدی ترین نهاد پاسخگو است و می تواند نقش تعیین کننده ای را در تحقق سیاست گذاری های ملی با روش های متفاوت ایفا کند .
و ما، مادران صلح ایران، نیک می دانیم که امنیت و صلح برقرار نمی شود مگر آنکه:
۱- صلح اصلی ترین و اولی ترین دستور کار رئیس جمهور در دوران تصدی ریاست قوه مجریه باشد.
۲- مردم ایران آزادانه در تعیین سرنوشت خویش مشارکت داده شوند.
٣- ملت ایران منروی نباشد و بتواند همراه و همپای سایر ملل آزاد در فرآیند نجات خود از بحران های محیط زیستی ، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تلاش کند.
۴- تمامی عرصه های علمی، فرهنگی، هنری و ورزشی و آموزش عالی فارغ از هر گونه تبعضات جنسیتی، قومی، مذهبی و بین المللی بر روی همه فرزندان ما گشوده باشد.
۵- مردم ایران به طور شفاف در جریان مذاکرات و تصمیم گیری ها که به نوعی با منافع ملی مرتبط هستند و همچنین در فرآیند عقد کلیه قراردادهای بین المللی قرارگیرند.
۶- نگاه امنیتی – پلیسی از فعالان مدنی همچون زنان، دانشجویان، هنرمندان، نویسندگان و روزنامه نگاران، روحانیون، معلمان، کارگران و ... برداشته شود.
۷- از رفتار قیم مابانه نسبت به شیوه زیست و زندگی زنان و جوانان و سایر اقشار اجتماعی خودداری شود.
٨- هر ایرانی از هر مذهب، قوم، جنس حق داشته باشد که از همه آزادی های مدنی و رایج بهره مند شود.
۹- آزادی بیان و آزادی پس از بیان برای همه اقشار و گروه های اجتماعی و سیاسی در چارچوب قانون اساسی تضمین شود.
۱۰- آزادی تشکیل اجتماعات و فعالیت های گروه های داوطلب و غیردولتی و تشکل های صنفی در جهت توانمندسازی، توسعه پایدار و صلح و برابری تشویق و تضمین شود نه آنکه به بهانه برقراری امنیت سرکوب شوند.
۱۱- زمینه ای فراهم شود تا ایرانیانی که به دلایل مختلف با توان های اقتصادی، علمی، اجتماعی و ... از ایران مهاجرت کرده اند به بازگشت به وطن تشویق شوند و با حفظ کرامت از استعداد و کارایی های آنان در حوزه های داخلی به نحوه شایسته ای بهره برداری شود.
۱۲- مسئولین و مردم اخلاقا" کرامت انسانی کسانی را که به دلیل جنگ از کشورشان رانده شده و به ما پناهنده شده اند از هر قوم و نزاد و مذهب ملیت و جنسیتی که هستند محترم شمارند.
۱٣- دولتمردان و کارگراران آنها از ادبیات مرگ طلبانه و جنگ افروزانه استفاده نکنند.
و بالاخره آنکه دولت آینده زمینه های لازم را برای گسترش فرهنگ صلح و مدارا در لایه های مختلف اجتماعی فراهم سازد.

به امید ایرانی آباد، امن و آزاد و صلح پایدار
مادران صلح ایران

Wednesday, May 13, 2009

بیش از ۵۰ تشکل دانشجویی با امضای بیانیه مشترکی اعلام کردند: احمدی نژاد باید برود

خبرنامه امیرکبیر: بیش از ۵۰ تشکل دانشجویی با امضای بیانیه مشترکی اعلام کردند حضور مجدد احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور با توجه به کارنامه ننگین وی باعث تبعات هر چه بیشتر برای اقشار مختلف مردم و وضعیت ایران خواهد شد. متن این بیانیه به شرح زیر است

اینک زمان نشان دادن صلابت اراده هاست، حافظه ی تاریخی ما می گوید هیچ گاه ایران بعد از انقلاب چنین بر لبه ی خطرناک بحران ها قرار نگرفته بود، هیچ گاه چنین منافع ملت در معرض آسيب نبوده است، عزت و غرور ملي مان اين چنين به دنبال ماجراجويي هاي سياستمداران حاكم جريحه دار نشده بود و كرامت انسان ايراني در جهان خدشه دار نشده بود. امروز پس از گذشت قريب به چهار سال از عمر دولت آقاي احمدي نژاد بار ديگر با استناد به آنچه در اين مدت بر ملت و مملكت مان رفته است اعلام مي كنيم کارنامه ی دولت نهم منفی و غير قابل دفاع بوده و ادامه حیات این دولت منجر به چشم انداز نگران کننده تری برای منافع ملت می شود

کارنامه ی سیاست های دولت نهم در دانشگاه [۱]

به جرئت می توان گفت دانشگاه، این مهمترین کانون آزادی خواهی و روشنگری سهمگین ترین ضربات و بیشترین فشار ها را از جانب دولت نهم دریافت کرده است. احضار تمام نشدني دانشجويان به كميته هاي انظباطي و صدور احكام سنگين محروميت از تحصيل و ممانعت از حضور دانشجويان منتقد به دانشگاه، سلب آزادی های آکادمیک به واسطه تهدید و اخراج اساتید برجسته و دگراندیش، تعلیق و جلوگیری از فعالیت های تشکل های دانشجویی مستقل و فشار بر اعضاء انجمن های اسلامی دانشجویان جلوگیری از اجرای برنامه ها و فعالیت های دانشجویان، بازداشت و شکنجه بسیاری از دانشجویان منتقد و معترض به دولت، ایجاد محدودیت های اداری و سیاسی به ویژه در زمينه علوم انسانی و اجتماعی برای اساتید و دانشجویان، اعمال سهمیه بندی جنسیتی و بومی گزینی جنسیتی و جلوگیری از ورود دختران به دانشگاه و… تنها بخش کوچکی از حمله کینه توزانه دولت به دانشگاه است که همراه با گسترش کرختی و یاس و کاهش نشاط و امید در فضای دانشگاه و کاهش شاخص های کمی و کیفی آموزش عالی بوده است و روند فرار مغز ها و نيروي انساني زبده را به دنبال داشته است

مسئله شرم آور ستاره دار كردن دانشجويان منتقد و دگر انديش خود به خوبي پرده از تنگ نظري و تماميت خواهي مسئولين و مديران امر بر مي دارد. نامه سرگشاده بي سابقه ۱۰۹ نفر از اساتید دانشگاه خود به خوبی وضعیت اسفبار دانشگاه در ابعاد مختلف را به نمایش مي گذارد

از سوي ديگر بسط نگاه امنیتی و ایجاد فضای پلیسی و بستن تمامی روزنه های تنفس نهایت دشمنی دولتمردان نهم را با دانشگاه نشان می دهد. سوء استفاده از شهید و فرهنگ شهادت و ارائه تصویری خشونت گرا و غیر عقلانی از دین و تحميل هزينه هاي سنگين به دانشجويان در اين مسير نه فقط سبب تحکیم خصایل والای انسانی در دانشگاه و جامعه نشده است بلکه به عکس جواب داده است و اساساٌ به باور هاي ديني نسل جدید ضربات سهمگيني وارد کرده است

کارنامه ی سیاست های دولت نهم در عرصه ی اجتماعی و سیاسی

دولتی که شعار داده بود کابینه ای ۷۰ ملیونی می آفریند به سرکوب گسترده، سازمانی و بی وقفه جامعه مدنی پرداخت. این دولت تمام توان خود را به کار گرفت تا اندک نهاد های مدنی موجود را برچیند

تعطیلی نسبتا کامل مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی، تهدید دائمی اندک روزنامه های مستقل، دخالت مستقيم و بي سابقه در روند مديريتي نشريات و مطبوعات غير دولتي و مستقل، سانسور شدید در عرصه کتاب و هنر، فیلترینگ فضای مجازی و اینترنت، افت کمی و کیفی تولیدات فرهنگی-هنری، سرکوب جنبش های اجتماعی از قبیل جنبش زنان، اقوام ايراني، کارگران و معلمان ، برخورد شدید و یورش به تجمعات مسالمت آمیز و قانونی زنان، کارگران ، معلمان و دانشجویان و بازداشت، شکنجه و تعقیب فعالین آنها ، برخورد بسیار خصمانه با با فعالان ترک و کرد و حتی دراویش، پلمپ غیر قانونی تشکل های حقوق بشری از جمله کانون مدافعان حقوق بشر و برخورد با گردانندگان آن ، ایجاد رعب و وحشت در جامعه به بهانه گشت های ارشاد و برخورد با ارازل و اوباش و

همچنين نگاهي به عملكرد دولت نهم نشان از ركورد شكني ديگر اين دولت در عرصه كشورداري دارد. چه اينكه پس از پيروزي انقلاب تا كنون هيچ دولتي اينچنين چشم بر تحليل هاي كارشناسانه در امر كشورداري نبسته است. [۲

کارنامه ی سیاست های دولت نهم در عرصه ی اقتصادی [۳

دولتی که قرار بود نفت بر سر سفره های مردم آورد، به مبارزه با فساد بپردازد و عدالت گستر باشد با بها ندادن به مفاهیم بنیادی علم اقتصاد و عدم برنامه ریزی، شیوه اقتصاد دستوری و حتی بی توجهی به سند چشم انداز بیست ساله، برنامه چهارم و سیاست های اصل ۴۴ قانون اساسی، تنش های ستیزگرانه با جهان، بي توجهي به هشدار و پیش بینی های اقتصادانان کشور که به صورت چندین نامه در سال های گذشته گوشزد شده بود؛ عملا عزم برچيدن سفره هاي بي رنگ و رونق مردم را دارد. تورم، بیکاری و فقر را به بالاترین حد خود رسيده و “نظام پولی و بانکی” و “فضای کسب و کار” تقریبا از هم فروپاشیده است و یا در معرض فروپاشی است، امروز دولت به برکت آخرین دلارهای نفتی هنوز باقیمانده، می کوشد تا با بسط فرهنگ “گداپروری و صدقه سالاري” نگاه های مردم را در آستانه انتخابات به خود معطوف کند

فساد اقتصادی و گسترش رانت خواری، ناسالم و غیر شفاف بودن عرصه اقتصاد، اکثریت مردم ایران را علی رغم برخورداری از مواهب طبیعی زیر خط فقر قرار داده است به گونه ای که آنان را حتی در تأمین مایحتاج روزانه خود دچار مشکل کرده است

کارنامه ی سیاست های دولت نهم در عرصه بین المللی [۴

موضع گیری و سخنان نسنجیده محمود احمدی نژاد در عرصه بین المللی علاوه بر هدر دادن منافع ملت ایران سبب مخدوش گشتن چهره صلح طلب و آزادی خواه ایرانیان در عرصه جهانی شده است

دولت ماجراجوی نهم به اسم عزت کشور و اقتدار ایران بدون توجه به منافع ملت پیاپی تنش آفریده، کشور را در شرایط بغرنجي قرار داده و احتمال وقوع جنگ و تبعات ويرانگر آن نظير ریسک سرمایه گذاری را افزايش داده است. عدم اتخاذ سیاست های درست و متناسب با منافع ملت در خصوص پرونده هسته ای، ایران را اکنون با تحریم های گوناگون بین المللی روبه رو کرده است که آثار منفی تحريمها، اینک آشکار شده است و هر چه بیشتر به پیش برویم آثارشان بیش از پیش نمایان خواهد شد. عدم تدبیر لازم در عرصه سیاست خارجی و درک درست از مناسبات دیپلماتیک و تعامل با جامعه جهانی سبب زیر سوال رفتن حاکمیت ملی ایران بر جزایر سه گانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی در برابر ادعا های امارات شده و تقلیل حاکمیت مسلم ایران از ۵۰ درصد دریای خزر به ۱۲ درصد را در پی داشته است. همچنین نزدیکی بیش از حد ، هزینه زا و بدون توجه به منافع ملت به بعضی دیکتاتور های حاکم بر کشور های آمریکای لاتین و عدم همراهی با جامعه بین المللی در عرصه منطقه ای زمینه ساز تقويت سوء ظن جهاني به ايران و تشدید تحریم ا و فشار های بین المللی برکشور شده است.

جمع بندی

روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و حضور نظامیان در حوزه اجرایی کشور، منجر به حاکم شدن یک نگاه امنیتی و سرکوبگر به جریانات اجتماعی و سیاسی گردید که ادامه روند سلب فضای تنفس از گروه ها و فعالین سیاسی آزادی خواه، کشور را در آستانه انفجاری اجتماعی قرار خواهد داد. از طرفی وضعیت اسفناک اقتصادی و تورم روز افزون ، بحران های ناشی از مسائل فراگیر اجتماعی همچون مسکن، ازدواج، اشتغال و بسیاری بحران های ریز و درشت دیگر که کشور درگیر آن است چشم انداز نه چندان روشنی را برای جامعه و خصوصـاُ نسل جوان نشان می دهد. گرچه ایستادگی فعالین دانشجویان و فعالین مدنی و اجتماعی در مقابل حملات سرکوبگرانه و بی خردانه دولت نهم تحسین برانگیز است اما این واقعیت آشکار شده است که ادامه این روند، زوال نهادهای مدنی، و خاموشی جنبش های اجتماعی را در پی و افزایش شورش های کورخیابانی ناشی از خشم و رنج را در پی خواهد داشت. سرگردانی مردم و ناتوانی در تامین نیاز های اولیه زندگی، سرخوردگی جامعه روشنفکری ،کرختی و رخوت حاکم بر فضای دانشگاه، گرایش بسیار زیاد نسل جوان به اعتیاد و مواد مخدر سایه یأس و نامیدی را بر سر جامعه افکنده است که در بخش زیادی از این معضلات رد پای سیاست های محمود احمدی نژاد را می توان دید

افزایش روزافزون فساد، فقر، بیکاری، فاصله طبقاتی، ناهنجاری ها و معضلات اجتماعی، انزوا و تحریم های گسترده در عرصه بین المللی محصول دوران سیاه دولت نهم است. اینک بر اثر بحران های پیاپی و فراگیر؛ اقتصاد، اجتماع، سیاست و فرهنگ در وضعیتی آشفته اند و بدون شک ادامه این روند کشور را بیش از این در معرض مخاطرات جدی قرار می دهد که متاسفانه جبران آن توسط هیچ کسی امکان پذیر به نظر نمی رسد. برون رفت از این وضعیت حاد و نجات کشور نیازمند یک تصمیم گیری عقلانی از طرف همه ی گروه های اصلاح طلب و تحول خواه و همه علاقمندان کشور می باشد

در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم و خاتمه یافتن دوران سیاه محمود احمدی نژاد قرار گرفته ایم. برخلاف سی سال گذشته که همواره حاکمیت از آن به عنوان “شرایط حساس کنونی” یاد می کرد، اتفاقا در مقطع کنونی شرایط واقعا حساس گشته است. روی کار آمدن دولت محمود احمدی نژاد فصلی جدید را برای کشور رقم زد که متاسفانه انتظار می رود مردم عواقب وحشتناک آن را تا سالیان متمادی بپردازند

اینک لزوم ایفای نقش تاریخی از سوی کلیه نیروهای آزادی خواه بیش از پیش عیان می گردد. ما معتقدیم حضور دوباره محمود احمدی نژاد موجب تشدید تمامی بحران ها و فروپاشی اجتماعی خواهد بود. با صدای بلند فریاد بر می آوریم احمدی نژاد باید برود. “نه به احمدی نژاد” و توقف روند فعلی می تواند تصمیمی عقلانی از طرف همه گروهها ، احزاب و فعالین سیاسی و مدنی آزادی خواه و اصلاح طلب باشد

[۱]
نزديك به ۳۰۰ استاد دانشگاه در اين مدت به طور ناخواسته بازنشست شدند

حدود ۱۰۰۰ دانشجو ستاره دار شده اند كه ۳۰۰ تن از آنها سه ستاره بوده اند و از تحصیل در مقاطع تحصیلی بالاتر محروم شده اند.

قريب به ۷۰ تشكل دانشجويي در تعطيل يا فعاليت هايشان معلق شده است


[۲] از جمله، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد

منحل کردن سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور و حذف شمار بسیار زیادی از کارشناسان از روند تصمیم گیری، چیزی که حتی مورد مخالفت مجلس شورای اسلامی هم قرار گرفته و بخشی از قانون گریزی هم مربوط به این امر است

عدم تغییر ساعت رسمی کشور در آغاز بهار (در سال اول زمامداری آقای احمدی نژاد) که با توجه به هزینه زیاد آن سبب مداخله مجلس و تصویب قانون برای اجرای اجباری آن شد

تغییر ساعات کار بانک‌ها و مقاومت در برابر تصحیح آن

منحل کردن شوراهای عالی در کشور که باز موجب واکنش مجلس شد

اعلام طرحهای زود بازده اقتصادی و ملزم کردن بانکها به اعطای تسهیلات ویژه برای اجرای آنها، که موجب افزایش نقدینگی، افزایش قیمت بی رویه مسکن و افزایش طلبهای معوقه بانک‌ها شد و در بهبود تولید صنعتی نیز نقش معناداری نداشت

اجرای شتاب‌زده بخشی از طرح تحول اقتصادی، پیش از نهایی شدن و تصویب آن، و آمارگیری با هزینه زیاد که سرانجام آن را از مجلس پس گرفت

محدود کردن مدیران به نیروهای “خودی”کم تجربه و هزینه آفرین

[۳] افزایش جمعیت بیکاران کشور به بیش از چهار میلیون نفر و رسیدن به آستانه تحمل جامعه (نرخ بیکاری به ۱۲درصد افزایش یافته است)، رشد اقتصادی ۵.۶ درصدی (در حالی که براساس برنامه چهارم رشد اقتصادی ایران ۱۲.۲ درصد پیش بینی شده بود)، کسری بودجه ۴۴ هزار میلیارد توماني در سال ۸۸ (بنا به اعلام مرکز پژوهش‌های مجلس)، افزايش ۲۵ درصدي نرخ تورم، واردات (حدودا) ۱۲ میلیارد دلاري در زمينه محصولات كشاورزي که ۸/۲ میلیارد دلار آن برای ورود ۶ میلیون تن گندم و بقیه برای وارد کردن۲/۱ میلیون تن روغن نباتی، ۳/۱ میلیون تن شکر، ۱/۱ میلیون تن برنج، ۵/۴ میلیون تن علوفه و…بوده و … تنها گوشه اي مديريت اقتصادي دولت نهم است

همچنين در گزارش تفریغ بودجه سال ۱۳۸۶، اعلام شده که در ۱۷۰ مورد از ۳۱۲ بند و تبصره‌قانون بودجه ۸۶ (یعنی ۵۴ درصد بندها یا اجزای تبصره‌ها) تخلف صورت گرفته است. در سال ۸۶ ، شرکت‌های دولتی، بانک‌ها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت بیشتر از ۵/۲ برابر بودجه مصوب خرج کرده‌اند

وارد کردن ۸/۵ میلیارد دلار فرآورده‌های نفت به جای ۸/۳ میلیارد دلار مجاز. این تخلف در دوسال گذشته به ۵ میلیارد دلار رسیده است. قانون گریزی در این مورد به قدری گسترده بوده است که رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس آن را “دست بردن در جیب۷۰میلیون نفر”نامید

قانون گریزی شدید قوه مجریه باعث شده است که سلامت اقتصادی ایران با ۵۴ پله سقوط، به رتبه ۱۴۱ در میان ۱۸۰ کشور برسد و از لحاظ شاخص‌های اشتغال و بیکاری، در سال ۲۰۰۷ ، در میان ۱۷۸ کشور جایگاه ۱۳۵ ام را داشته باشیم

مطالبات معوقه بانک‌ها به ۳۰ تریلیون تومان رسیده که تنها ۳ تریلیون تومان وثیقه به وسیله بانک‌ها ضبط شده است

رکود شدید صنایع چای، قند، نساجی و … با وارد شدن مهار گسیخته محصولات این صنایع از خارج.
وابستگی بیشتر تولید ناخالصی ملی به نفت، به علت عدم سرمایه گذاری در بخشهای دیگر. افزایش شکاف طبقاتی (نسبت درآمد دهک اول به دهک آخر ۲۱ برابر شده است

اسامی تشکل های امضا کننده بیانیه

۱- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اراک
۲- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز
۳- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز
۴- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه زنجان
۵- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه کاشان
۶- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه همدان
۷- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه کرمان
۸- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شریف
۹- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه محقق اردبیل
۱۰- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه نوشیروانی بابل
۱۱- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر
۱۲- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید عباسپور
۱۳- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز
۱۴- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سهند تبریز
۱۵- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مازندران
۱۶- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فروسی مشهد (فراکسیون مدرن)
۱۷- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه چمران اهواز
۱۸- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سیستان
۱۹- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سبزوار
۲۰- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه دامغان
۲۱- تشکل اسلامی دانشجویان اصلاح طلب دانشگاه بین المللی قزوین
۲۲- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اصفهان
۲۳- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه ایلام
۲۴- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
۲۵- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت معلم
۲۶- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه باهنر شیراز
۲۷- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه لرستان
۲۸- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه سمنان
۲۹- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه ارومیه
۳۰- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه رجایی
۳۱- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه بیرجند
۳۲- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد
۳۳- مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه سمنان
۳۴- انجمن اسلامی دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران
۳۵- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه کردستان
۳۶- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه
۳۷- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شیراز
۳۸- انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده امور اقتصادی و دارایی
۳۹- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد واحد کرج
۴۰- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهرکرد
۴۱- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شاهرود
۴۲- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی
۴۳- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر
۴۴- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی کاشان
۴۵- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان
۴۶- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه هرمزگان
۴۷- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تربیت معلم تبریز
۴۸- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مهاجر اصفهان
۴۹- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد واحد کاشمر
۵۰- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
۵۱- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی زنجان
۵۲- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه هنر
۵۳- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان
۵۴- انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد شهر تهران

Monday, May 11, 2009

فراخوان به کمپین برای آزادی دستگیر شدگان روز جهانی کارگر

کارگران، تشکل ها و نهادهای کارگری ایران و جهان!

در روز جهانی کارگر هنگامی که کارگران و خانواده های آنان که بنابر فراخوان کمیته برگزاری مراسم اول ماه مه (مشتمل بر تشکل های مستقل کارگری ایران) که برای اعلام مطالبات خود و گرامی داشت این روز در پارک لاله تهران گرد هم آمدند، به همراه تعداد دیگری از مردم حاضر در پارک مورد یورش نیروهای امنیتی-پلیسی و ماموران لباس شخصی قرار گرفتند. این نیروها با انواع ابزار و روش های سرکوب، تعداد زیادی را شدیدا مجروح و بیش از صد و پنجاه نفر را در حالی که مورد ضرب و شتم واقع شده بودند، دستگیر و روانه زندان کردند. از این تعداد هنوز حدود یکصد تن در زندان به سر می برند. این افراد هیچ جرمی مرتکب نشده بودند که این چنین غیرانسانی سرکوب و به بند کشیده شده اند. آنها فقط به خاطر این که همزمان با میلیاردها کارگر دیگر در سراسر دنیا و به دلیل طرح مطالبات میلیون ها انسان در ایران که هر روزه تحقیر می شوند، به دلیل برپاکردن تشکل های مستقل سرکوب می شوند و ماه های متمادی حقوقی دریافت نمی کنند، تنها به دلیل این که صدای اعتراض برآورده اند، امروز در بدترین شرایط در زندان هستند. هر روز خانواده هایشان که برای آزادی آن ها در مقابل دادگاه ها و مراجع دیگر قضایی مراجعه می کنند با برخوردهای نامناسب و پاسخ های ضد و نقیض مواجه می شوند. ما میلیون ها کارگر و زحمتکش و مساوات طلب نسبت به عزیزان دربند و خانواده هایشان مسئول هستیم و نباید آن ها را تنها بگذاریم. باید فورا متحدانه دست به کار مبارزه ای وسیع تا آزادی همه دستگیر شدگان شویم.
ما ضمن اعلام این کمپین از تمامی تشکل ها و نهادهای کارگری و حقوق بشر داخلی و بین المللی می خواهیم که با تمامی توان خود و به فراخور امکانات خود و از هر طریق ممکن، ضمن محکوم کردن دستگیری این عزیزان و درخواست برای آزادی بی قید و شرط آنان به حمایت های گوناگون و متناسب با توان خود از این عزیزان و خانواده های آنان و اصرار بر مطالبات اعلام شده در قطعنامه اول ماه مه این کارگران بپردازند.

زنده باد همبستگی طبقاتی کارگران جهان
اعلام حمایت ها، بیانیه ها و گزارش اقدامات انجام شده خود را به این نشانی بفرستید: campain۱may@gmail.com

نوزده اردیبهشت ٨٨
کمیته ی برگزاری مراسم روز جهانی کارگر
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
اتحادیه آزاد کارگران ایران
هیئت بازگشایی سندیکای کارگران نقاش و تزئینات ساختمان
شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری شامل:
- کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های آزاد کارگری
- کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
- جمعی از فعالین کارگری
- شورای زنان
کانون مدافعان حقوق کارگر

و با حمایت:
انجمن برق و فلز کرمانشاه- انجمن دفاع از کارگران اخراجی سقز – کمیته دفاع از کارگران هفت تپه - کارگران کارخانه پرریس سنندج- کارخانه بافندگی شین بافت سنندج –- کارگران کارخانجات شاهو- - نساجی کردستان- غرب بافت-آجر شیل -شیرپاک آرا- گونی بافی سما- آرد فجر- نیرو رخش- کارگران بخش خدماتی بیمارستان توحید سنندج -جمعی از بازنشستگان شهرستان سنندج -کارگران شرکت فرش غرب کرمانشاه- کارخانه لاستیک دنا – جمعی از کارگران سیمان قائن – جمعی از کارگران عسلویه…

امضاها ادامه دارد...




زنان به سالن متادون منتقل شده اند، مردان هنوز تماسی نگرفته اند


تغییر برای برابری - امروز شنبه 19 اردیبهشت، 8 روز پس از بازداشت افراد حاضر در مراسم روزجهانی کارگر ، خانواده ها مجددا به دادگاه انقلاب مراجعه کردند. تعداد زیاد خانواده های معترض در برابر دادگاه باعث شد که ماموران اجازه ندهند که کسی در جلوی دادگاه یا روبروی آن در سوی دیگرخیابان بایستد به طوری که تا جنب میدان میوه و تره بار ماموران خانواده ها را پراکنده می کردند و به گفته برخی دیگر از حاضران حتی احتمال بازداشت خانواده ها هم بود

زمانی که خانواده ها در برابر دادگاه ایستاده بودند برخی از زنان بازداشتی از زندان اوین با آنها تماس گرفتند. طبق گفته خانوا ده ها زنان زندانی در سالن متادون و همه با هم هستند . آنها از روز دوشنبه هفته پیش تاکنون اجازه تماس تلفنی نداشتند اما اکنون به آنها گفته شده است که ازاین به بعد حق دارند یک روز در میان با بیرون تماس بگیرند. این مکان دارای يك سالن بزرگ با امکانات محدودی هست. همه آنها با هم هستند و زندانی دیگری با آنها نیست.هیچ کدام از آنها مورد بازجویی قرار نگرفته اند

مادر نیکزاد زنگنه داانشجو و فعال کمپین پس از تماس دخترش می گوید: «امروز هم دوباره به دادگاه آمدم اصلا پاسخ مشخصی نمی دهند مدام می گویند بروید خودمان به شما زنگ می زنیم.» پگاه دختر محسنی فعال کارگری هم ضمن آن که از تماس مادرش و دیگر دوستان هم بندی اوخبر می دهد اشاره دارد که همچنان جوابی به ما نمی دهند. مادر جلوه جواهری دانشجو و فعال کمپین که از برخورد ماموران به تنگ آمده است اول می پرسد از کجا تماس می گیریم. می گوییم سایت تغییر برای برابری. او شاکی است و می گوید: « این رسانه ها چه می کنند ؟ من با پدر ومادرهای دیگر بچه های زندانی برای شکایت به دیدن آقای کروبی رفتم که بگویم که بچه ام را بدون مجوز و بدون هیچ دلیلی گرفته اند اما بدون این که ایشان را ببنیم از قول من چیزهای دیگری در اعتماد ملی نوشتند».او ادامه می دهد:«الان هم هیچ جوابی نمی دهند. بچه ها را برده اند سالن متادون. مگر این بچه ها چه کرده اند؟ هیچ کجا شکایت ما را قبول نمی کنند، دادگاه جواب نمی دهد، رسانه ها اشتباه می نویسند، قوه قضائیه چیزی نمی گوید. پس ما برای شکایت کجا برویم؟

خانواده مردان بازداشت شده نیز به شدت از بی خبری ابراز نگرانی می کنند. آنان تا کنون تماسی با خانواده هایشان نگرفته اند. به برخی از خانواده های فعالان کارگری گفته اند 45 روز دیگر بیایید. به برخی دیگر گفته اند بروید آخر هفته بیایید به برخی هم اصلا جوابی نداده اند. مادر امیر یعقوبعلی دانشجو و فعال کمپین می گوید : «از روز بازداشت تا حالا امیر تماسی نگرفته است. اصلا داخل دادگاه هم اجازه نمی دهند برویم حرف بزنیم .تا به حال هرچه کرده ایم هیچ نتیجه ای نداشته است. حداقل اجازه بدهند که بچه ها تماس بگیرند.» پدر پوریا پوشتاره دانشجو نیز از بی پاسخی مسئولان و برخورد ماموران ناراحت است و به شدت نگران فرزندش هست می گوید :« مثل هر روز به ما می گویند بروید خودمان اطلاع می دهیم . دادگاه می گوید آنها دست پلیس امنیت هستند و ما کاری نمی توانند بکنیم. من یک فرهنگی با 34 سال سابقه کار هستم بعد یک ماموربه سینه ام می زند که اینجا نایست ! آخر چرا ؟ مگر پسر من چه کرده است؟ نمی گویند بچه های ما کجا هستند. حداقل بگذارند آنها یک تلفن بزنند که بدانیم کجا هستند و حال شان چطور است.» او در پاسخ به این سوال که پس ازنوشتن نامه به رئیس قوه فضائیه چه پاسخی گرفتید می گوید:« علی رغم گزارشی که ارائه دادیم و طلب رسیدگی کردیم تا کنون هیچ پاسخی از هیچ کجا به ما نداده اند


Friday, May 8, 2009

جان عده اي از فعالان سياسي در داخل كشور در خطر است

17/2/1388 ساعت ده شب

گزارش دریافتی: در جلسه ای که در منزل مهندس کورش زعیم عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران در رابطه با تشکیل یک همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر تشکیل شده است، نیروهای امنیتی طی تماسی در دقایق پیش ایشان را تهدید نموده و اعلام داشتند خدمت شما خواهیم رسید در این جلسه که دکتر هرمیداس باوند ، عیسی خان حاتمی ، مهندس حشمت الله تبرزدی ، دکتر محمد ملکی ، مهندس اشکان رضوی ، مهندس کیوان صمیمی ، اسماعیل مفتی زاده ، علیرضا جباری حضور داشتند اینگونه استنباط می شود که شخص مهندس زعیم هدف تهاجم و یا سوء قصد قرار دارد در ضمن احتمال می رود که کل جمع حاضر دستگیر شوند

با این شرایط پیش آمده حاضران تا کنون در منزل مهندس زعیم حضور دارند و در صورت هر گونه پیش آمدی ملت ایران آگاه باشند مسئولیت آنچه که برای این افراد پیش آمده به عهده حکومت اسلامی و نیروهای امنیتی خواهد بود

از دریافت کنندگان این خبر تقاضا می شود که این خبررا منتشر نمایند و در سايت ها گذاشته شود و مجامع بين المللي را آگاه نمايند

پاينده ايران


Thursday, May 7, 2009

مجازات اعدام سياست دولتى ايجاد وحشت

ايران: مجازات اعدام سياست دولتى ايجاد وحشت
فدراسيون بين المللى جامعه هاى حقوق بشر

Wednesday, May 6, 2009

محمد علی دادخواه: اعترافات تحت شکنجه فاقد وجاهت قضائی است

خبرنامه امیرکبیر: طی چند روز گذشته ۵ تن از دانشجویان، اسماعیل سلمان پور، کوروش دانشیار، حسین ترکاشوند و یاسر ترکمن و نریمان مصطفوی پس از ماهها بازداشت با قرار وثیقه های سنگین ۲۰۰ یا ۳۰۰ میلیون تومانی آزاد شده اند. این دانشجویان از فشارهای شدید نیروهای امنیتی در دوره بازداشت و نیز شکنجه های شدید جسمی و روحی برای اعترافات کذب خبر داده اند. علیرغم ازادی این دانشجویان، ۵ دانشجوی دیگر هم چنان در بازداشت بسر می برند و از وضعیت مسعود دهقان، عباس حکیم زاده و مهدی مشایخی هیچ گونه اطلاعی در دست نیست. در این رابطه با محمد علی دادخواه، وکیل دادگستری و وکیل تعدادی از دانشجویان دربند، گفتگوئی انجام داده ایم که در زیر می خوانید

جناب آقای دادخواه اخیراً، قاضی حداد در مقام دادستانی اظهاراتی را پیرامون دانشجویان دربند پلی تکنیک مطرح کرده اند و در این اظهارات اتهاماتی متعددی را نیز متوجه دانشجویان نموده اند. نظر شما پیرامون این اتهامات چیست؟

اصولاً دادسرا در مقام بیان کردن نظریات دستگاه بازجوئی، بازپرسی و دادیاری است و هرگز به منزله ی حرف قطعی و ختم کلام تلقی نمی شود. بر همین مبنا کیفرخواست باید در دادگاه به نحو عادلانه و منصفانه مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد. اصل ۳۵ قانون اساسی می گوید دادگاهی معتبر است که فرصت لازم و مهلت کافی در اختیار وکیل مدافع متهم قرا دهد

و چنانچه این موارد تحقق میابد هر حکمی که صادر شود برابر قانون اساسی (به عنوان قانون برتر) فاقد اعتبار است و بنا به نظر دیوان عالی بعنوان مرجع تمیزی، در صورت اعتراض آن حکم باید شکسته شود. با چنین ضوابطی قاعدتاً اظهارات مقام دادستانی نمی تواند به عنوان امر قاطع و سند حتمی و دلیل غیرقابل اعتراض تلقی شود

از سوی دیگر مبنای اثبات و احراز و اصابت جرم، دلیل است و ماده ی ۱۲۷۵ قانون مدنی در موضع ادله ی اثبات دعوی صراحتاً اعلام می دارد که هرکس مدعی امری باشد باید آن را اثبات کند. بر این مبادی بر گفته ی بی دلیل به حکم قانون اثری وارد نیست

جناب دادخواه بر مبنای اظهارات دانشجویان ازاد شده و هم چنین پیشینه این گونه اقدامات، دانشجویان در بند تحت شدید ترین فشارهای جسمی و روحی ممکن، مجبور به اعترافات کذب شده اند. مبنا و نظر قانون در مورد این گونه اعترافات چیست و آیا به لحاظ قانونی دادگاه می تواند با استناد به اعترافات تحت شکنجه، برای دانشجویان حکم صادر کند؟

از سوی دیگر با عنایت به صراحت قانون اسای و آئین دادرسی کیفری و قانون مجازات اسلامی، هر اقرار، اعلام و اظهار نظری که تحت شرایط خاص باشد فاقد وجاهت قضائی است.
به همین علت اصل ۳۷ و ۳۸ قانون اساسی بر این مهم پای می فشارد. در اصل ۳۷ قانون اساسی، اصل بر برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود مگر آنکه جرمش در دادگاه صالح اثبات گردد

لذا چون در نظام قضائی ایران مستند نخست هر دادرسی الزاماً باید برائت باشد، لذا هر اظهار نظری که اشخاص را قبل از اظهار نظر نهائی دادگاه، در مظان اتهام و انتساب جرم قرار دهد، فاقد اعتبار شایسته ی قانونی است

گذشته از آن اصل ۳۸ که پایه در نظام فقهی از یک سو و نظام حقوق بین الملل از سوی دیگر دارد، اعلام میدارد که هر گونه شکنجه برای اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است و اجبار شخص به شهادت، اقرار و سوگند مجاز نیست. و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است

گفتنی است باید به این نکته توجه کنیم که در پایان این اصل آمده که متخلف از این اصل برابر قانون باید مجازات شود. یعنی اگر شخصی اقدام به اخذ اقرار و شهادت و سوگند از طریق شکنجه و شرایط خاص نماید، به موجب قانون چنین فردی باید مورد تعقیب قضائی قرار گیرد. در اینجا باید به یک نکته ی دیگر توجه داشت که در نظام حقوقی ما اجبار مرتبه ی بالاتر از اکراه است و در نظام معاملاتی نیز اکراه در پذیرش یک امر مورد قبول نیست. بنابراین به طریق اولی کسی که تحت اجبار به امری دست یازد چون اراده ی وی مخدوش می شود، نمی توان به چنین امری اعتبار داد و فرضاً بعنوان دلیل آن را محسوب کرد و یا بر بنیاد آن حکم به محکومیت صادر کرد

در اینجا باید به نکته ی دیگری اشاره کنم. نظر اکثریت حقوقدانان آن است که اقراری واجد تاثیر است که در نزد قاضی عادل رسیدگی کننده رخ نماید و الا بر همه ی اعلامات و اقرارهائی که خارج از این چارچوب باشد، تائید و اعتباری از دریچه ی قانون نیست

آقای دادخواه شما به عنوان وکیل تعدادی از دانشجویان بازداشت شده در طی این مدت اقداماتی را برای روشن شدن وضعیت دانشجویانی که ماهها در بازداشت بسر برده اند، صورت داده اید. در طول این مدت برخورد دادگاه و مقامات ذیربط با شما چگونه بوده است؟

اصولاً دادگاه یعنی وجه ممیزه ای از جایگاهی که عدل و داد در آن نیست و یعنی تفاوت دادگاه و بیدادگاه در رعایت عدل، توجه به قانون و رعایت نظامات دادرسی عادلانه و منصفانه است. بویژه انکه در تمدن کهن، بنیاد حکومت ها بر عدل و داد بوده است. چناچه می دانیم نخستین سلسله ی پادشاهی ایران پیشدادیان بوده اند. یعنی پیش و قبل از هر کار و تصمیمی، رعایت عدالت و داد

بعد از ان سلسله ی هخامنشیان تشکیل می شود. در ادب پارسی بسیار مشاهده شده که حرف “ق” به حرف “خ” تبدیل می شود. بر این مبنا هخامنشیان، حق منشیان بوده اند. اعتبار تمدن کهن بر ان است که نخستین امپراطور گیتی یعنی کوروش بزرگ، روش حق و منش عدل را پیشه کرده اند

در قانون اساسی صراحتاً بر این نکته تاکید شده که هدف از رسیدگی هرگز انتقام جوئی و انتقام گیری نیست بلکه تنبه و هشدار است. مضافاً به اینکه عطوفت اسلامی ایجاب می کند که ما در خصوص افرادی که جز حسن نیست و شور خدمت به وطن و شوق توسعه ی کشور هیچ اراده ای در وجودشان نیست، مبنا را از منظر جرم ننگریم بلکه مورد را با توجه به صراحت اصل ۲ قانون اساسی که دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، را وظیفه ای همگانی و متقابل بر عهده مردم و دولت می داند، بررسی کنیم

بر این موضع باید اعلام داشت که متاسفانه گه گاه این نگرش توام با عطوفت و عنایت دچار آسیب می شود. اما امیدوارم در دادگاههائی که پس از کیفرخواست های اخیر تشکیل خواهد شد، این لطف و مهر و توجه به نیت حسن دانشجویان به عنوان حرف نخست در منظر دادگاه تجلی یابد و از یاد نرود که نخستین عنصر جرم، سوء نیت و قصد مجرمانه است. موضوعی که من در خصوص اتهامات مطرح شده به دانشجویان، از ان اثری نمی یابم

Monday, May 4, 2009

پایان دادن به انتخاب میان «بد» و «بدتر

مهدی الماسیان

مدرسه فمینیستی: اسفندماه سال گذشته، طیف های متنوع فکری و گروه های فعال مطالبه محور در جنبش زنان با پشت سر گذاردن جلسات متعدد بحث و تبادل نظر، سرانجام به توافق رسیدند که با استفاده از فضای انتخاباتی، بار دیگر ـ این بار در سطح سیاسی و انتخاباتی ـ مطالبات خود را در قالب دو خواسته ی مبنایی و روشن، صورتبندی و اعلام نمایند. توافق گروه های مختلف فکری در ائتلافی جنین گسترده، البته که با دشواری به دست آمد، در نتیجه، اعلام عمومی آن دو خواسته ی کلیدی در منظومه مطالبات زنان، تا اواخر فروردین امسال به طول انجامید. که سرانجام بیانیه ائتلاف موسوم به «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» منتشر شد. مدرسه فمینیستی به عنوان یکی از گروه های شرکت کننده در ائتلاف همگرایی، در کنار دیگر فعالیت های عملی و روزمره، از جمله وظایف و تعهدات خود را انتشار نظرات موافق و مخالف در مورد این ائتلاف و مطالبات مطرح شده در آن، می داند و امکانات محدود رسانه ای خود را به تمامی، در اختیار صاحبان قلم و اندیشه می گذارد. در همین زمینه، مطلب کوتاه ولی قابل تأمل آقای «مهدی الماسیان»، که در عین حال پاسخی غیر مستقیم به مقاله ی پیشتر منتشر شده ی خانم سمیه پورقاسمی در سایت مدرسه، است، در ذیل می خوانید

مقاله «مطالبات زنان و دست های بسته رییس جمهور» نوشته سمیه پورقاسمی، نگاه انتقادی یکی از فعالان جنبش دانشجویی به نحوه تصمیم گیری و اعلام موضع جنبش زنان در فضای انتخاباتی دوره دهم ریاست جمهوری بود. این چند سطر برای پاسخگویی نیست بلکه تنها برای بیان عقیده ام از دیدگاهی دیگر در مورد «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» و اشاره بر نکاتی در رابطه با این ائتلاف می باشد

ابتدا باید در نظر داشت که جنبش زنان همواره به دور از ادعاهای روشنفکری و آرمانی، بازتاب دهنده دردها و مشکلات نیمی از جامعه بوده که به صرف داشتن هویت زنانه، از دست یافتن به حقوق کامل خود بازمانده اند، این امر به یقین موجب فراگیر بودن و راهیابی این جنبش به لایه های مختلف جامعه شده است. همین و بس

قضیه بسیار ساده مطرح می شود و بسیار ساده درک می شود. وقتی این جنبش از خواسته های زن رنجدیده و زحمت کش شالیکار و یا زن سرپرست خانواده سخن می گوید که ایفاگر نقش مردانه است اما با حقوق زنانه ، وقتی از زن خشونت دیده همین جامعه حرف می زند که خواهان تک بودن در زندگی زنانه اش است ، وقتی از چیزی می گوید که حتی ما مردها هم مادران و خواهران و یا حتی زنان ناآشناهای هموطن مان را درگیر این ظلم ها می بینیم ، مگر می شود که درک نکنیم؟! اینجاست که باید پذیرفت که این «رسانه ها» نبودند که آن را به خانه های ما آوردند بلکه همین سادگی و روشنی خواسته های این جنبش بود که آن را روان و عمیق به درون جامعه هدایت کرد؟

و اما ائتلاف جنبش زنان برای طرح خواسته های شان در انتخابات

همان گونه که اعلام شده این ائتلاف هرگز قصد تشویق به شرکت در انتخابات و یا حتی جلب نظر عمومی به سوی کاندیدای خاصی را ندارد و متاسفانه گاهی پیشداوری هاست که حکم می کند و نظر می دهد. روزی که شیرین عبادی اعلام کرد که شخصا قصد شرکت در انتخابات را ندارد چون آن را انتخابات آزادی تلقی نمی کند، باز همین پیشداوریها نتیجه بر اعلام تحریم انتخابات از سوی زنان را داد و امروز همان پیشداورها مسیر را برمی گردند و به تناقض می رسند! نکته دیگر این که ما رو به سوی تازه ها نداریم و از پیمودن راه جدید برای رسیدن به مقصد یا می هراسیم یا نا امیدیم. همیشه در فضای انتخاباتی با دو نوع شیوه واکنش روبرو بوده ایم : یا رای دادن به کاندیدایی که به هرحال بی علت و با علت در نظر گرفته شده، یا نشستن و در ناامیدی به سر بردن به هزار و یک دلیل دیگر

اما فراموش می کنیم که باید راه را باز کرد و چاره ای اندیشید. سال ها دم از آزادی بیان و عقیده زدیم و دریغ از تلاش جدی برای برداشتن موانع. سال ها در طبق اخلاص فقط رای دادیم و ادای فریضه کردیم، سال ها تحریم کردیم و ژست کارشناسانه به خود گرفتیم و با این قبیل رویکردها نه تنها درجا زدیم و حتی گاهی به عقب هم رانده شدیم بی آن که هرگز به خود اجازه فکر کردن به راه دیگری ا بدهیم

اما امروز این زنان هستند که قدم در این راه نهاده اند و با تکیه بر اصل «مطالبه محوری» به ایده انتخاب بین «بد» و «بدتر» پایان می دهند و صریح و واضح وارد این عرصه می شوند ؛ در کنار این که از همین فضای انتخاباتی برای بیان خواسته های شان بهره می رند؛ مطرح کردن خواسته هایی که قبل و بعد از انتخابات، بهای بیشتری را برای ابرازش پرداخته و می پردازند

همچنین زنان به همت وحدت و انسجام گروه ها و طیف های مختلف به لحاظ ایدئولوژی و حتی سیاسی، با پیگیری و پافشاری بر مطالبات خود پس از انتخابات، سعی بر تثبیت هویت مدنی خود دارند و این هم تازه ای دیگرست چرا که در ایران مان همیشه فعالیت ها و تکاپوها پس از سپری شدن ایام انتخابات کمرنگ و یا حتی متوقف می شد و همین دست کاندیداها را برای سردادن شعارهای عاری از نقص و وعده های رویایی باز گذاشته بود. اینجاست که بدها به کنار می روند و به خوب ها رای داده می شود. خوبی که مشخصا پاسخگوی پرسش های آگاهانه زنان و اعلام مشخص موضع اش باشد، و چنانچه خوبی درمیان نبود جاهای خالی در صف روز انتخابات پر نخواهند شد

از سویی دیگر، ائتلاف «همگرایی جنبش زنان» با چنین انسجام , همبستگی و درک متقابل از مشکلات مشترک از سوی زنانی با خط های فکری مختلف، شیوه دموکراتیک و گفتمان منطقی را به عنوان الگویی عینی و قابل استناد، به همگان نشان می دهد

و حالا چرا رئیس جمهور ؟

رییس جمهور قانونگزار نیست که توانایی تغییر قوانین را داشته باشد اما باید توجه داشت که به عنوان مجری قوانین می تواند با آماده سازی بستر جامعه به سوی تنگناهای بیشتر و یا مدنیت و فضای باز , لزوم پیدایش قوانین و الزامات متناسب را فراهم آورد

و اینجا نقطه ی آغاز است. آغازی بر اصل «مطالبه محوری»، و قرار نیست که نقطه پایان آن هم تنها به انتخابات ریاست جمهوری باشد



Saturday, May 2, 2009

گزارشی دیگر از مراسم اول ماه مه در تهران

گزارش ارسالی برای نشريه دانشجويی بذر

جمعه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۰۱ مه ۲۰۰۹


گزارش اول:


امروز اول ماه مه است. روز جهانی كارگر. روز كسانی كه قر ار است نوع بشر را از هر گونه استثمار رهايی ببخشند. از چند روز قبل بنا بر اخباری كه در سايتهای مختلف برای برگزاری مراسم روز كار گر از طرف فعالين مختلف كارگری درج شده بود به پارك لاله رفتم. تا به حال پارك لاله را آنقدر شلوغ نديده بودم. هم جمعيت مردم و هم جمعيت نيروهای مزدور رژيم. در دور ميدان آب نما جمعيتی نزديك به ۲۰۰۰ نفر به صورت پراكنده قدم می زدند. شايد بتوان گفت كه به ازای هر يك نفر حداقل ۵ نفر لباس شخصی و پليس ايستاده بودند. ماشين های گشت ارشاد به تعداد خيلی زياد دور ميدان مدام در حال گشت زنی بودند. مردم عادی از اين همه ماشين ارشاد آنهم در پارك متعجب شده بودند. دور پارك يعنی در محوطه بيرون هم از سمت بلوار كشاورز و هم از سمت خيابان كارگر هم پر از نيروهای لباس شخصی بود. قبل از ساعت ۵ كه ساعت شروع مراسم بود در پارك بودم. بعد از چند دقيقه كه سعی كردم مكانی را برای نشستن پيدا كنم چهره های آشنای بسياری را ديدم. فعالين كارگری، دانشجويی، زنان و افراد ديگری كه نمی شناختم اما كاملا مشخص بود كه برای مراسم آمده بودند. همه وقتی يكديگر را می ديدند شروع به خوش وبش می كردند. بالاخره بعد از دقايقی و حدودا ساعت ۵:۱۵ دقيقه در گوشه ای كه عده ای از فعالين جمع شده بودند ناگهان ۲ ماشين گشت ارشاد كه تقريبا دو برابر ظرفيتش مامور زن و مرد سوارآن شده بودند به بيرون ريختند و به سمتی كه فعالين در حال گفتگو با هم بودند رفتند و به وحشيانه ترين شكل ممكن شروع به كتك زدن كردند و در همان آن ۳-۴ نفر را دستگير كردند و به زور وارد ماشين كردند. مردم عادی داخل پارك وحشت زده شده بودند. يكی می گفت باز اينا چه مرگشون شده. باتوم های برقی بر سر و صورت افراد كوبيده می شد. هر كس كه كوچكترين حرفی می زد و يا مقاومتی می كرد كتك می خورد و به زور سوار ماشين می شد. در اين ميان فرياد زنده باد جنبش كارگری از سوی يكی از فعالين به آسمان بلند شد. كه در عرض چند ثانيه به زور سوار ماشينش كردند. در اين ميان جوانی را كه قصد فرار داشت و دوستش اعتراض می كرد كه ولش كنيد ا توسط چند تا از غول تشن های پليس دستگير كردند و آنقدر او را زدند كه به حالت بيهوش در آمد و بعد لباسش را از تنش در آوردند و آن را به روی صورتش كشيدند و كشان كشان در همان حالت بيهوشی به درون ماشين بردند. در اين لحظه ياد تصاويری افتادم كه تحت نام دستگيری اراذل و اوباش در اينترنت و موبايلها پخش می شد. فكر می كنم مردم امروز معنی اراذل و اوباش را به خوبی فهميدند. آنقدر مامور و لباس شخصی پر بود كه به هر طرف نگاه می كردی فقط آنها ديده می شدند. يكی از آنها در جايی كه ما و چند خانواده ديگر ايستاده بودند اسپری فلفل زدند و صدای چند جوان كه فرياد مزدند سوختم و چشمانشان را گرفته بودند به هوا رفت. البته در ميان آنها چند زن چادری هم بودند كه آنها هم از اين عمل هم قطارشان در امان نماندند. چرا كه بعدا آنها در جمع پليس ها ديدم. بقيه مدام مردم را وادار می كردند كه دور شويد و اينجا نايستيد. دختر و پسر جوانی كه با هم بود ند و و پسر جوان در حال گرفتن عكس با موبايلش بود را هم با توهين و كتك دستگير كردند. عكاس جوانی هم كه معلوم بود از خود آنهاست به سمت افراد حاضر می رفت و روی چهره شان زوم می كرد و عكس می گرفت.در اين ميان دختر جوانی كه معلوم بود برای ورزش آمده بود چون با بلوز و شلوار ورزشی بود توجه همه را به خود جلب كرد. چون او را به روی زمين می كشيدند و روسريش كاملا از سرش افتاده بود. آنها نمی خواستند مردم بفهمند كه چرا امروز اينجا شلوغ شده به همين خاطر هر تيپ آدمی را دستگير می كردند تا فردا به اسم ارازل و اوباش، مزاحم نواميس مردم و بی حجاب همه جا جار بزنند. از تعداد دستگير شدگان آمار دقيقی ندارم اما دو ماشين گشت ارشاد كاملا پر شده بود.گوشه گوشه ميدان غلغله بود.پسر جوانی هم كه معلوم بود در درگيری لباسش را از تنش خارج كرده بودند و تمام بدنش جای ضربه های باتوم بود در حال فرار بود.در گوشه ای ديگر فرياد می زدند و دستگير می شدند. حتی در قسمتی از ميدان كه يك خانواده نشسته بودند و ظاهرا از آنها خواسته بودند كه از آنجا بروند و با اعتراض مادر خانواده كه زن مسنی بود روبرو شده بودند به زور و با تهديد می خواستند او را كه همراه با همسر و بچه هايش بود با خود ببرند بدون هيچ دليل و توجيهی. باران شديدی شروع با باريدن كرد كه باعث شد مردم عادی سريع متفرق شوند. همه اين اتفاقات در ۱۵-۲۰ دقيقه اتفاق افتاد. بعد كه در اطراف پارك در حال قدم زدن بودم با پرچم جالبی كه مربوط به سايت جمعی از فعالين كارگری بود روبرو شدم. بعد كه دوباره برگشتم در آنجا نبود. اتفاقات امروز نشان داد كه راديكاليسم و همچنين ديكتاتوری و خفقان در حال رشد است. حضور فعالين كارگری در كنار جوانانی كه بسيار با انگيزه آمده بودند و بسياری از فعالين زنان نويدهای خوبی را با خود به همراه داشت. اول ماه مه امسال كه در يك روز تعطيل و يه شكل كاملا مستقل برگزار شد اگر چه حتی فرصت سخنرانی و بيانيه و شعار نداشت اما درحضور مردم بود و اين مساله خيلی مهم بود.

دل آرا دارابی اعدام شد

مرگ بر اعدام! زنده باشند رنگها...