Tuesday, July 29, 2008

کارزار برای نجات خانم صغرا مولایی از کیفر مرگ

خانم ها و آقایان ارجمند،

با این نوشته میخواهم رویکرد شما را به این فراپرسش اندرکشم که در ایران کودکان و نونَهالان همانند آدم های بُرنا و گُولیده (بالغ) کیفرداه میشوند، با وجودیکه دولتِ ایران پیمان نامه هایِ جهانی برای پاسداری از هوده های آدم، کودکان و نونَهالان را دَستَینیده است (امضا کرده است ).

یکی از نمونه هایِ هولناکِ زیرپاگذاشتن ِهوده هایِ آدم در این کشور که میخواهم آنرا به شما بِنمایانم، رویدادی است که برایِ خانم ِصغرا مولایی پیش آمده است. خانم صغرا مولایی در زمانیکه سیزده ساله بوده است به کیفر مرگ ایراخته (محکوم) میشود. امروز او 32 سال از زندگیِ خود را پشتِ سر دارد ولی 19 سال از آنرا پشت میله هایِ زندان سپری کرده است.

به شَوَندَ (علت) تنگدستی و برایِ دریافتِ کمکِ پولی، خانوادۀ خانم صغرا مولایی او را که تنها 9 سال داشته است در جایگاهِ پایزن (خدمتکار) به خانۀِ یک خانوادۀ توانمند برایِ انجام ِکارهایِ خانه داری میفرستد. در این زمان او بارها کُرپانی (قربانی) دستاندازی گُنی (تجاوز جنسی) از سویِ کسی که آشنایِ کارفرمایِ او بوده است میشود. در خاستگاه یک بچۀِ بی پناه و از بیم ِ ازدست دادن ِکارش و همچنین از رویِ شَرم، خانم صغرا مولایی یارایِ آنرا نداشته است که با اَپَستام (اعتماد) به کسی این پیشآمد را بازگو کند. روزی پسر ِهشت سالۀِ کارفرما گواه دستاندازی گُنی از سویِ همان آشنایِ خانوادۀِ توانمند به خانم صغرا مولایی میشود، در این زمان او 13 ساله بوده است. زمانیکه مردِ تبهکار پسر بچه را میبیند، او را ترس فرامیگیرد، ناخواسته آن مرد، پسربچه را با چنان نیرویی به سویِ دیوار پرت میکند، که او به شَونَدِ آسیب وارد آمده به سرش جان میدهد.

از آنجا که بر پایۀِ هنجارهایِ سامان ِاسلامی در این کشور، کسی که کُرپانی بد ابزارگشتگی (سواستفاده) و دستاندازیِ گُنی (تجاوز ِجنسی) قرار گرفته است، نتواند از خود پدافندی کند، خودِ کُرپانی در جایگاه بزه ور کیفر نیز داده میشود. خانم صغرا مولایی در بازجویی های نخستین از رویِ شرم و ترس از بیان ِراستینگی (حقیقت) خود داری میکند. از اینرو او ناگزیر بود که مرگ پسربچه را در بازجویی نخستین، برآیند یک درگیریِ کودکانه و ناخواسته بین خودش و پسربچۀِ کافرمایش نشان دهد. و دربارۀ آن مردی که به او دست اندازی گُنی کرده و شَوِه (باعث) و مایۀِ کشته شدن ِ و پِسَرَک گشته بود خاموش بماند.

زمانیکه خانم صغرا مولایی اندریافت که بازگویی او از آن پیشآمد ناگوار بجایِ خُستویی (اعتراف) به کشتن ِ پسربچۀِ کافرمایش ارزیابی شده است، بازگویی نخستین خودش را پس گرفت و اینبار راستینگی را بازگفت.

تنها برپایۀِ گفتۀِ کارفرمایش، که خانم صغرا مولایی به پسرش رَشک میبرده و از او میرَمیده است، دادگاه رشت تنها نخستین بازگوییِ خانم صغرا مولایی از پیشآمد را بجایِ راستینگی میپذیرد. از اینرو به خانم صغرا مولایی زمانیکه تنها 13 ساله بوده است کیفر مرگ داده میشود. با وجودیکه بازگویی دوم خانم صغرا مولایی در پیوند با کُرپانیِ دستاندازی گُنی بودن (قرباین تجاوز جنسی شدن)، از سویِ دادگاه پذیرفته نشد، ولی بر پایۀِ هنجارهایِ اسلامی جاری در کشور، کیفر شلاق بر او جاری شد. خانم صغرا مولایی تا کنون دو بار برایِ اجرایِ دستور ِ به دارآویخته شدنش به سلول مرگ فرستاده شده است؛ بار نخست زمانیکه 17 ساله بوده است و بار دوم زمانیکه 21 ساله بوده ا ست.

بر پایۀِ هنجارهایِ اسلامی اجرایِ فرمان ِقصاص تنها با پروانۀِ وابستگان ِ نزدیک به آن کسی که کشته شده است، اجراپذیر است. در هر دو بار خانوادۀِ پسرکِ کشته شده از دادن ِپروانۀِ اجرایِ فرمان ِبه دارآویختن او خودداری کردند.

به تازگی خانم نسرین ِ سُتوده دادفَر ِ (وکیل) دادگستری، خویشکاریِ پدافندی از خانم صغرا مولایی را پذیرفت و خواستار ِ آزادی او گردید. دادگاه ولی کیفر ِمرگِ خانم صغرا مولایی را پابرجا دانست، زیرا خانوادۀِ پسرک ِ کشته شده این بار بر اجرایِ کیفر مرگ پافشاری میکند. با وجودیکه همکنون پرونده کیفری خانم صغرا مولایی بوسیله دادفر ِ او بررسی میشود، هر آن شوایی (احتمال) اجرایِ فرمان کُشتنش وجود دارد.

با این نوشته میخواهم که از شما خواهش کنم که برایِ جلوگیری از اجرایِ فرمان ِقصاص ِخانم صغرا مولایی و آزادیِ او همۀِ توان ِخود را در راستایِ فشار بر حکومتِ اسلامی در تهران بکار بگیرید.

با درودهای مهرورزانه

برای دَستینیدنِ (امضا کردن) درخواست نجات خانم صغرا مولایی از زیر کیفر مرگ، مهروزانه بر پیوند پایین کلید کنید

http://www.PetitionOnline.com/borsu133/petition-sign.html

خَشایار رُخسانی

Saturday, July 26, 2008

نام مصدق را بردیم. وقت آن است که همچو او عمل کنیم

بار دیگر 29 اسفند سالروز ملی شدن نفت، 29 اردیبهشت روز تولد دکتر مصدق و 29 خرداد سالروز خلع ید را فرصتی دانستیم تا یاد مصدق را زنده داریم .

همه ساله با یاد دکتر مصدق به عمل جسورانه و ملی او می اندیشیم. عملی که 57 سال پیش پاسخگوی نیازها و دردهای آن زمان ملت ایران بود: ملی کردن صنعت نفت . به طرحی ملی می بالیم که امروز پس از گذشت 57 سال همچنان پایه ای اصلی و ضروری برای پیشبرد اقتصاد ایران و تضمین سعادت ملت ایران است. طرحی که اختیار نفت ، ثروت بزرگ ملت ایران را به دست دولت ایران سپرد و در مقابل دخالت وغارت بیگانه ایستادگی نمود. هنوز پس از گذشت 57 سال ما آنطور که شایسته است این واقعه را گرامی میداریم.

در این میان اما گاهی با تمرکز به افتخارات و وقایع تاریخی از نظر دور می داریم که امروز مشکل اصلی و واقعی ملت ایران کدام است. امروز سرمایه ی ملی ما نفت در دست حاکمین بر ایران است، خزانه ی ملی به غارت می رود و ملت ایران کمتر سهمی از سرمایه و منابع ملی دارد.

زمانیکه دکتر مصدق کوشش بر ملی شدن نفت می ورزید، این امکان وجود داشت که ملت ایران سرمایه ی ملی اش را به دست دولت اش بسپارد. امروز کدام دولت استحقاق نمایندگی ملت را دارد و کدام دولت، لایق امانتداری از ثروت ها و منابع ملی است. کدام نهاد کشوری توانایی به جریان انداختن سرمایه ی ملی به طرز صحیح و به نفع ملت را دارد. آیا ملت ایران میتواند به دولت و به نهاد ها و سازمانهای کشوری اعتماد کند و منابع و ثروتش را همچنان در دست اینان باقی بگذارد. آیا دولت و وابستگانش، توانایی، انگیزه و میل باطنی ارائه ی طرحی اقتصادی را دارند که پاسخگوی مشکلات اقتصادی مردم باشد ، برنامه ای که با تورم مقابله کند و تقسیم عادلانه ی ثروت را تضمین کند . پاسخ این سوال بر همگان روشن است. حقیقت امروز و معضل جامعه ی ایران پس از تجربه ی یک انقلاب اسلامی چیز دیگری است.

اگر چه امروز نفت ملی است و هنوز هم بزرگترین ثروت ملی و منبع درآمد است، ولی از آنجا ییکه ارکان قدرت به دست ملت نیست، حتا بالاترین قیمت نفت هم سطح رفاه عمومی را ارتقا نداده و نمیدهد . بر عکس رشد قیمت نفت فشار اقتصادی را روز به روز به ویژه بر قشرهای حقوق بگیر افزایش داده و زندگی را بر مردم ایران سخت تر میکند. افزایش قیمت نفت بر رشد بیکاری افزوده است ، تبدیل به وسیله ی دلالی واردات و نابودی کشاورزی و تولید داخلی شده است.

در نظام حاکم فعلی اقتصاد فقط در انحصار دولت نیست، بلکه تمامی طیف های شریک در بازی قدرت و تمامی ارگانهای دولتی و کشوری و عقیدتی به نحوی تصاحب منابع ملی و تاسیس صنایع داخلی را در دست خود گرفته اند . بدین تریب تضاد و اختلاف میان الیگارشی اقتصادی و خاندان های حکومتگر، بر سر مالکیت و تصاحب هر چه بیشتر ثروت ملت ایران است. اینان با به دست داشتن نیروهای اجرایی و قضایی و استفاده ازترویج هر چه سریعتر سوداگری و رشوه خواری روز به روز بر اموال و نفوذ خود می افزایند. دراین میان ملت ایران نه تنها در مقابل یک دولت غیر ملی قرار گرفته است، بلکه با شبکه ای مافیایی از سوداگران روبروست. بدین ترتیب نه تنها مقابله و مبارزه با شرایط موجود بسیار دشوار گردیده بلکه نوعی سردرگمی و عدم راه یابی عارض گشته است.

در عصر پسا مدرن و در جوامع امروز، اقتصاد، دمکراسی و مدرنیته در بستر یکدیگر رشد می یابند. بنا بر این هر گونه برنامه ی اقتصادی تنها در صورتی میتواند واقع بینانه، موثر و عملی باشد که در چارچوب سه پدیده ی اقتصاد، دمکراسی و مدرنیته تدوین گردد و شکل یابد.

از آنجاییکه در همتنیدگی قدرت سیاسی ، اقتصاد و قانون در نظام جمهوری اسلامی همواره برعدم قانونمندی و نفی حقوق فردی و اجتماعی دامن میزند، و به موازات آن نظام پیچیده ی موجود، الیگارشی اقتصادی و خاندان های حکومت گر امکان بروز و رشد به هر برنامه و طرح اقتصاد ی که بخواهد ضامن و حافظ حقوق اقتصادی ملت ایران بشود را نمی دهند، هر برنامه و طرح اقتصاد ی که بخواهد در راه تقسیم عادلانه ی ثروت و حفظ ثروتهای ملی قدم بردارد، ناچار است با معضلات سیاسی موجود در جامعه ی ایران مانند فقدان دمکراسی و عدم قانونمندی رودررو گردد. یک برنامه ی کارآمد و سازنده ی اقتصادی عملن راهی جز ارائه ی آمیزه ای از راهکارهای سیاسی و اقتصادی از کانال دمکراسی وروش های مدرن اقتصادی را ندارد.

امروزه که فقر بر زندگی مردم ایران سایه افکنده است و درد اقشار وسیع مردم نداشتن نان، گرانی مسکن ، کمبود بهداشت و درمان می باشد، امروز که عدم امنیت اقتصادی بر جامعه حاکم است، امروز که تورم بازار دلالان و سوداگران را رونق بخشیده است ، بر ماست که مشکل واقعی مردم ایران را درک کنیم و برنامه ای اصولی و قابل اجرا برای برونرفت از شرایط موجود ارائه دهیم.

برای تدوین چنین برنامه ای همکاری گسترده ی اقتصاددانان و جامعه شناسان ضروری است. زیرا یافتن راهکار های مفید و قابل اجرا نیاز به همفکری خبرگان و کارشناسان دارد و از عهده ی سازمان های سیاسی، هر چند با آرمان و هدفمند ولی فاقد همکاری مستمر کارشناسان امور اقتصادی و جامعه شناسان خارج است.

در اینجا از همه ی اقتصاددانان و جامعه شناسان ملی و دلسوز برای ایران و ایرانی تقاضا می کنم با شرکت در بحثی علمی و گسترده، به نیروهای سیاسی ملی در تدوین برنامه ای اقتصادی و همگون با سیستم اجتماعی و تباری جامعه ی ایران یاری بخشند.

همچنانکه 57 سال پیش طرح ملی کردن صنعت نفت حاصل همفکری و تشریک مساعی گروهی از کارشناسان و آگاهان به امور سیاسی، اقتصادی و فنی و معتقد به استقلال ایران بود.

مصدق و یارانش 57 سال پیش فرصت را غنیمت شمرده و به جای تمرکز به یادبود گذشتگان و بزرگان، طرحی مناسب با نیازهای آن زمان مردم ایران ارائه دادند. امروز لازمه ی دمکرات بودن و ملی بودن، درک کردن درد ملت ، جلوگیری از تاراج کشور و ارائه ی گزینه ای ملموس و قابل اجراست.

رخسا خیامی

Rokhsa.khayami@googlemail.com

26.07.2008

Thursday, July 24, 2008

مصاحبه آژانس خبری کوروش با رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران، استاد ادیب برومند

خبرگزاری کوروش :استاد برومند سپاس فراوان از این فرصتی که به ما داده اید. لطفا بفرمایید فعالیت ها و دستاوردهای جبهه ملی در ظرف پانزده سال گذشته چه بوده است؟
ادیب برومند: در ظرف مدت پانزده سالی که جبهه دوباره به شکل آشکار در صحنه سیاست ایران به عنوان اپوزیسیون فعالیت داشته است، با این که در محدودترین و سخت ترین شرایط فعالیت قرار داشته، و با وجود تنگناها، به ایفای اقدامات زیادی از جمله موارد زیر توفیق یافته است

1- اعلام مواضع خود به صورت مستدل، قاطعانه و بهنگام در کلیه موارد نقض منافع ملی، نقض حقوق شهروندی، سیاستها و اقدامات منتهی به رویارویی و تحریم علیه ایران، هزینه درآمدها و سرمایه های ملی در داخل و خارج کشور در تضاد با منافع و نیازهای کشور و بدون پاسخگویی و نظارت، فراهم آوردن اسباب فساد اداری و مالی، بیکاری، فقر، اعتیاد، فحشاء، انتخابات فرمایشی، سلب آزادی بیان و مطبوعات و عدم رعایت اصول حقوق بشر. این مواضع بصورت دهها بیانیه منتشر شده است و توسط برخی اعضاء در مصاحبه ها و سخنرانی ها و مقاله ها تاکید و ترویج یافته است.

2- ایستادگی بر اصول بنیادین و باورها و آرمانهای جبهه ملی ایران با وجود تهدیدها و هشدارهای متعدد، احضار، بازداشت و زندانی کردن شخصیت های فعال جبهه مانند شادروان ورجاوند، و آقایان باوند، درودی و زعیم.

3- انتشار 168 شماره نشریه پیام جبهه ملی با وجود حساسیت و هشدارهای امنیتی و احضار و اخطار به فعالان دست اندر کار چاپ و توزیع آن.

4- تشکیل پلنوم 1382، که منجر به نخستین انتخابات اعضای شورای مرکزی پس از انقلاب شد، و
تشکیل دو کمیسیون تدوین اساسنامه و منشور. تصویب هفت اصل اعتقادی جبهه ملی ایران که در اساسنامه گنجانده شده است.

5- تشکیل جلسات شورای مرکزی بطور مرتب که در آن مذاکره و تبادل نظر درباره موضوعات روز کشور و مسائل تشکیلاتی داخل جبهه انجام می گیرد.
6- تدوین و تصویب منشور جبهه ملی ایران که برای نخسین بار سیاست کلان جبهه را برای آینده کشور تعیین کرده و خط مشی سیاسی جبهه را روشن کرده است.

7- انتخابات هیئت رئیسه شورای مرکزی و هیئت های رهبری و اجرایی هر دو سال یک بار انجام گرفته است.
8- البته گسترش کمی جبهه و جذب هواداران بی شمار جبهه جهت ورود و فعالیت در سازمانها به علت فشارهای امنیتی و جلوگیری از اجتماعات و تهدیدهای مستمر، و نیز رعایت جبهه ملی برای جلوگیری از مزاحمت های امنیتی نسبت به هواداران بویژه دانشجویان و جوانان، بر وفق دلخواه نبوده است.

9- هنگامی که زمین لرزه وحشتناک بم شمار زیادی از ساکنان آنجا را به هلاکت رسانید و با مشاهده کاهلی دولت در امداد رسانی، جبهه ملی ایران در صدد یاری رسانی برآمد و از آنجا که آب آشامیدنی بم بکلی قطع شده بود، با گردآوری کمک های مالی از اعضاء و هواداران داخل و خارج کشو اقدام به حفر دو حلقه چاه آب برای تامین آب آشامیدنی شهر نمود که اهالی شهر را سپاسگزار جبهه ملی ایران نمود، هرچند که مسئولان پس از چندی تابلو اهدایی با نام جبهه ملی را کندند.

خبرگزاری کوروش :با توجه به صحبت های یکی دو ماه گذشته در مورد رهبری جبهه ملی ایران و برای رفع هر گونه ابهامی ٬ لطفا چگونگی رهبری در جبهه ملی ایران را شرح دهید.

ادیب برومند: طبق اساسنامه جبهه ملی٬ شورای مرکزی٬ هیئت رهبری را که پنج نفر هستند با رای مخفی و اکثریت حاضران در جلسه برای مدت دو سال انتخاب می کند. این هیئت از یک رییس و یک نایب رییس و یک منشی تشکیل می شود و وظیفه اش سیاستگزاری جبهه و بحث در مسائل مطروح مملکتی و بررسی اوضاع و تنظیم خط مشی سیاسی و اعلام مواضع پیشنهادی خود در مورد مسائل خارجی و داخلی کشور به شورای مرکزیست. تعیین سحنگوی جبهه و انتخاب مسئول نشریه ارگان با هیئت رهبریست که از میان خود بر می گزینند. اعضای هیئت رهبری کنونی عبارتند از عبدالعلی ادیب برومند، عباس امیر انتظام، داود هرمیداس باوند، علی رشیدی و ناصر فربد.

خبرگزاری کورش : جبهه ملی ایران حزب است یا بستر است؟

ادیب برومند: جبهه ملی ایران به عنوان حزب بنیانگذاری نشده بوده است. جبهه ملی اکنون با وجود اینکه به جبر شرایط زمان تشکیلات سازمانی منسجمی یافته است، ولی بستر گسترده ایست برای حذب حزب ها، جمعیت های سیاسی و مدنی و شخصیت ها. شرط عضویت در جبهه، اکنون پذیرش منشور جبهه و اصول هفتگانه آن است. بدیهی است که صلاحیت اخلاقی و اجتماعی درخواست کنندگان عضویت تا حد امکان منظور نظر خواهد بود. اعلام هواداری تشکلها و کانونهای حرفه ای و صنفی و اتحادیه ها نیز مورد پذیرش است.

خبرگزاری کوروش : ساختار تشکیلاتی جبهه ملی در ایران به چه صورت است؟

ادیب برومند: برابر با اساسنامه جبهه ملی ایران، سلسله مراتب تشکیلاتی جبهه عبارت است از: کنگره، پلنوم یا مجمع عمومی سازمانهای جبهه، شورای مرکزی برگزیده کنگره یا پلنوم که تا پنجاه نفر می تواند عضو داشته باشد که 35 نفر آن در کنگره یا پلنوم انتخاب می شوند. در حال حاضر، شورای مرکزی به علت درگذشت سه نفر از اعضای آن با 32 نفر عضو دارد. سپس هیئت 5 نفره رهبری و هیئت 7 نفره اجرایی است که منتخب شورای مرکزی هستند. کمیته های استانی از نمایندگان سازمانهای هر استان تشکیل می شود و سازمان های شانزده گانه جبهه، مانند سازمانهای استادان و پژوهشگران، پزشگان، حقوقدانان، جوانان و دانش آموختگان، روزنامه نگاران، زنان، مهندسان، نویسندگان و هنرمندان و غیره که هر کدام حداقل یکبار در ماه تشکیل جلسه می دهند و می توانند خود کمیته های تخصصی تشکیل بدهند.

خبرگزاری کورش : اوضاع جبهه ملی در خارج کشور چگونه است؟

ادیب برومند: جبهه ملی ایران خود در خارج از کشور هیچ تشکیلاتی ندارد، ولی هواداران جبهه در کشورهای مختلف به تشکیل سازمانهایی به نام جبهه ملی دست زده اند که چون ما در تهران هیچگونه وسیله ای برای شناسایی و کنترل سازمانی آنان نداریم، نمی توانیم رابطه تشکیلاتی با آنها برقرار کنیم. در هر حال، ما از همه سازمانهایی که در خارج از کشور به نام جبهه ملی ایران فعالیت می کنند انتظار داریم که منشور جبهه ملی ایران را سرلوحه اقدامات خود قرار دهند و مواضع و سیاستگذاری های خود را در راستای مواضع و سیاستگذاری های جبهه ملی ایران در تهران انجام دهند.

خبرگزاری کوروش : با آرزوی پیروزی برای ملت ایران باز هم از شما برای این گفتگو سپاسگزاری میکنیم

2 مرداد 1387

http://www.cyrusnews.com

Wednesday, July 23, 2008

نهادسازی یا نهادستیزی؟

عیسی سحرخیز
Aftab_iran@yahoo.com



نمی دانم اشكال از افرادی مثل من است كه با عینك خوش بینی به هر كار و تلاش سیاسی- اجتماعی نگاه می كنند یا نه برعكس، این عادتی است ناپسند یا فرهنگی است نامناسب و یا اصولا رفتار سیاسی ای است درخور تعمق كه تا فرد یا افرادی دستی بالا زده و تلاش می كنند كاری را سامان دهند یا نهادی را تاسیس كنند، افرادی مشخص یا تماشاچیانی شناخته شده ذره بین به دست می گیرند تا ماموریت خطیر خود را برای كالبد شكافی امور انجام دهند و با بزرگ جلوه دادن نقاط ضعف فعالیت های گروهی یا درشتنمایی كاستی های احتمالی كارهای جمعی كه طبیعتا در طی مسیرپیش رو، دیده شده و شناخته می شوند و قاعدتا راه حل یا راه حل هایی برای رفع آن ها یافته می شود، فكر و ایده ی ذهنی و كار نكرده ی خود را "بهترین" ارزیابی كرده و سعی و تلاش دیگران را اگر نگویند "بدترین"، اما دارای هزار عیب و نقطه ضعف معرفی می كنند؟

كاش این تنها یك عادت ناپسند یا فرهنگ نامناسب بود؛ چون رفتار آن گروه كه در اطراف محل وقوع سانحه ای جمع می شوند و بدون آنكه از كنه ماجرا آگاه باشند چون كارشناسان خبره به اظهار نظر در مورد علت وقوع حادثه و یا تعیین مقصر می پردازند؛ یا چون نسخه پیچ های جمع های فامیلی یا دوستانه كه برای مریضی های ساده و پیش پا افتاده یا حتی بیماران درشرف موت دارو و درمان گیاهی یا شیمیایی تجویز می كنند. اما سطح ماجرا وقتی بالا می رود و كار یا اقدامی جنبه ی عمومی یا اجتماعی پیدا می كند، این گونه واكنش ها، اظهار نظرها و یا ابراز وجودها ذهن انسان را به سمت و سوی "رفتار سیاسی درخور تعمق" نیز سوق می دهد و این پرسش را خواه ناخواه مطرح می كند كه هدف چیست و مقصد و منظور كدام؟ اما خوشبختانه عینك خوش بینی هنوز بر چشم است و نوع قضاوت در این امور نیز بر این پایه!

گویا بدون مقدمه وارد اصل ماجرا شدم،‌ یا حتی از آن عبور كرده و به بخش نتیجه گیری رسیده ام. ماجرا این است كه در پی اولین نشست هیات موسس "شورای ملی صلح" با هدف تاسیس و تشكیل این نهاد مدنی ملی در تاریخ سیزدهم تیرماه 87، همراه با ده ها پیام و تماس های دلگرم كننده و اعلام آمادگی برای پیوستن به شورا، بودند دوستان دیگری كه از سر دلسوزی و حساسیت به مقوله ی "حقوق بشر" تا مرز افتادن از آن سر بام پیش رفتند و ناخواسته پنبه ی این كار سترگ را زدند كه در همان گام اول بالغ بر 70 كنشگر اجتماعی و فعال سیاسی و مطبوعاتی، اعم از نویسنده و شاعر و هنرپیشه و كارگردان به همراه نمایندگان تشكل های كارگری، فرهنگی، دانشجویی و دانشگاهی در كنار نمایندگان حقوقدانان و وكلا و احزاب و گروه های سیاسی در آن ایفای نقش كرده اند. این دوستان چون یك كار را اصلی و پرارزش می دانند و دیگر مسائل را لابد حاشیه ای یا كم ارزش، حتی از زیر سوال بردن این اقدام فراتر رفته و نه تنها با شك و تردید تیتر زدند كه"شورای ملی ‌صلح: گامی به جلو؟ "، بلكه به بهانه ی طرح "سخنی با اعضای کمیته صلح"، حكم از پیش نوشته ی خود را نیز انشا كردند: "صلح بدون حقوق بشر آغاز جنگی دیگر است"، اما طبیعتا نگفتند كدام جنگ ؟ و با كی؟

این دوستان اگرچه به خوبی آگاه بودند و هستند كه "شورای ملی صلح" كار خود را به این شعار بنیانی آغاز كرده است كه "جنگ نه،‌ صلح و حقوق بشر آری!" و حتی وقوف داشته و دارند كه اكثر قریب به اتفاق موسسان این نهاد ملی نه تنها خود "قربانیان خشونت" ناشی از جنگ و ترور بوده و هستند و یا به دلیل بازداشت، زندان، احكام قضایی سنگین یا پرونده های باز مصادیق و نمونه های بارز "نقض حقوق بشر" بی شمار در ایران به شمار می روند، و از آن مهمتر، جملگی در هویت فردی یا در جایگاه عضوی از نهادهای گوناگون حقوق بشری فعالیت گسترده و مستمری در این امور داشته و دارند، اما نمی دانم چرا وقتی دست به قلم شدند جایگاه خود را به حد برخی از قضات جمهوری اسلامی تنزل داده و چنین احكام سنگینی علیه این گروه صادر كردند- آن هم تنها به این دلیل كه در بندهای متعدد منشور شورای ملی صلح، آنجا كه سخن از نوع "فعالیت" است و گستردگی "ماموریت"‌، تنها در یك جا بحث "حقوق بشر" به میان آمده است!

نمی خواهم بگویم این دوستان كم لطفی كرده یا اظهارات سخنران های متعدد و بیانات گوناگون در خصوص مباحث حقوق بشر را - اگر چه بحثی مبنایی است اما در زمان تاسیس و تشكیل یك نهاد صلح جایگاهی حاشیه ای می یابد- در روز تاسیس شورای ملی صلح نادیده انگاشته اند، اما شگفت زده ام كه چرا با وقوف به این امر و حتی اشاره به مواردی از آن ها، باز "اصالت" این كار را زیر سوال برده و به اصطلاح سازهای خود را كوك كرده و تنها هرچه كه به مذاق خودشان خوش می آمده نواخته اند! : "كمیته موقت صلح ... به لحاظ محتوایی با جهت‌گیری‌های یك طرفه در برابر عوامل ایجادكننده خطر جنگ، آینده آن را به خطر انداخته است. البته در منشور مؤسسان قید شده است كه آنان «هر نوع تغییر یا پیشنهادی را كه صلاح بدانند در آن انجام خواهند داد». امید این كه تا دیر نشده است مؤسسان در این خصوص به بازنگری بپردازند و آن را به صورت منشوری كه شایسته یك شورای واقعا «ملی» باشد و تأمین «صلح» را فارغ از ملاحظات سیاسی هدف قرار دهد تصحیح كنند... اكنون تراژدی بزرگی خواهد بود اگر این حركت در این مراحل آغازین خود دچار انحراف شود."

مگر نه این است كه اگر بانیان این نهاد ملی بتوانند "ترویج و تقویت فرهنگ انسان دوستی، صلح طلبی، و حقوق بشر" در ایران را در كنار دیگر فعالیت ها و نهادسازی های خود در راه مبارزه ی همه جانبه با "نقض حقوق بشر"- چون دفاع از "حقوق زندانیان"، "آزادی بیان و قلم"، "انتخابات آزاد، مستقل و منصفانه"، "آزادی مطبوعات" و "حقوق صنفی روزنامه نگاران، كارگران و..."، " رفع تبعیض علیه زنان، اقلیت ها و ..."- سامان دهند، گامی بلند و درخور ستایش برداشته اند؟ آیا اگر كاری حسابگرانه و خردمندانه صورت گرفته باشد و در كشوری چون ایران همه ی تخم مرغ ها در یك سبد چیده نشده باشد تا با كوچكترین حركت و اقدام حكومت تمام سرمایه ی انباشته شده ی فعالان اجتماعی - سیاسی به طرفه العینی ناكارا یا حتی نابود شود، باید تیر شماتت را از تیردان برداشت و در چله ی اعتراض نهاد؟ حتی از این حد نیز فراتر رفت و چشم ها را بر روی ده ها بیانیه ی "شخصیت های حقوقی" و نهادهای صنفی و تخصصی طی سال های گذشته بست، یا نامه های اعتراض آمیز امضادار "شخصیت های حقیقی" در اعتراض به نقض حقوق بشر در سال های اخیر را نادیده گرفت و فریاد اعتراض بلند كرد كه "چگونه است که کمیته ی صلح، همزمان با خواستاری ترک مخاصمه و لغو تحریم از حکومت های دیگر، رعایت کامل حقوق بشر را برای ایران طلب نمی کند؟... در زمانه ی ما، و بویژه در کشور ما، تنها کمیته ی صلحی می تواند ادعا کند که به راستی کارساز است که عنوان حقوق بشر، این مهم ترین موهبتی را که بشر در طی قرون به دست آورده، به هرگونه خواستی از جامعه ی جهانی صلح سنجاق کند. جز این، هر صلحی خود آغاز جنگی دیگر است".

آیا به راستی چنین است؟ یا نه، اشكال از ماست كه هنوز نتوانسته ایم خود را از زیر آوار عادت ناپسند یا فرهنگ نامناسب خویش بیرون بكشیم؟ و یا اصولا همه ی ما رفتار سیاسی درخور تعمقی داریم؛ رفتاری نهاد ستیز، نه نهادساز

Tuesday, July 22, 2008

اگر دولت ايران دراين دوهفته پاسخ مثبت ندهد، ‏مشروعيتي به نفع آمريكا و ديگران به وجود خواهد آورد

نادرايراني

محمود احمدي نژاد از پيشرفت مذاكرات درژنو صحبت مي كند، درحالي كه اخبار منتشر شده در رسانه هاي ‏خارجي نه تنها حاکي از "پيشرفت" نيست بلکه بيانگر آن است که "اگر ايران تا دوهفته ديگر جواب آري يا ‏خير ندهد"، خواه ناخواه پرونده ايران واردمرحله جديدي خواهد شد. دراين باره با دكتر داوود هرميداس باوند، ‏دبيركل جبهه ملي ايران مصاحبه اي کرده ايم. به باور وي درشرايط كنوني، عدم پذيرش تعليق غني سازي ‏مترادف با حوادث "بسيار، بسيار سهمگيني" براي ايران خواهد بود.‏


‎آقاي دكتر باوند رويدادهاي منطقه مانند تبادل اسرا ميان حزب الله و اسراييل تا چه اندازه مي تواند ‏در مذاكرات ايران با غرب تاثيرگذار باشد؟‎

رويدادهاي جديدمنطقه تا حدودي فضا را درجهت حل مشكلات مساعد كرده است. مذاكرات سوريه با اسراييل ‏و كشورهاي اروپايي، تفاهم ميان حزب الله واسراييل براي تبادل اسرا وبازماندگان و يا ميان حماس با اسراييل ‏که از طريق مصر انجام گرفت، فضارا تا حدودي درجهت تعديل نسبي آماده كرده است. بنابراين شايد امروز ‏مسئله ايران كه داراي تكنولوژي هسته اي است مهمترين مسئله در منطقه وجهان باشد.‏


‎آيا اين تحركات در آمريكا نيز مشاهده مي شود؟‎

بله در خود كنگره آمريكا هم چه از سوي دموكرات ها وچه از طرف جمهوريخواهان، نظراتي مطرح شده ‏مبني براينكه به مصلحت آمريكا است که وارد نوعي مذاكره با ايران بشود. بنا براين دولت بوش با بهره ‏گيري از فضاي به وجود آمده، و درعين حال براي اينكه خواسته برخي از افراد كنگره را هم تامين كرده ‏باشد، به عنوان يك امتياز بسيار حاشيه اي به ايران وارد مذاكرات شد. همانطور كه مي دانيد آمريكا بارها ‏اعلام كرده بود مادام كه ايران غني سازي را تعليق نكند، وارد مذاكره نخواهد شد. بنابراين اين خود امتياز ‏كوچكي از لحاظ رواني وسياسي تلقي مي شود. ‏


‎مفهوم اين تلقي چيست؟ شركت نيكلاس برنز در اين مذاكرات چه معنايي دارد؟‎

يعني به اين ترتيب هم خواست برخي از اعضاي كنگره براي رفتن به سوي مذاكره با ايران برآورده شده، هم ‏مي تواند يك تعديل نسبي در رابطه با ايران تلقي شود. به همين دليل مشاركت برنز معاون وزيرخارجه آمريكا ‏در مذاكرات، به جو كنفرانس اعتبار بيشتري بخشيد.‏


‎دركنفرانس ژنو به ايران دوهفته فرصت دادند كه به بسته پيشنهادي غرب جواب آري يا خير ‏بگويد. به نظر شما اگر ايران بسته پيشنهادي را نپذيرد با چه شرايطي مواجه خواهد شد؟‎

ببينيد اگر قرار بود طرفين برمواضع اوليه خود ايستادگي كنند مذاكرات ديپلماتيك ديگر معنايي نداشت؛ چون ‏از قبل مي دانند مواضع اصلي آنان چيست. اما وقتي مي پذيرند وارد مذاكره شوند، يعني اين آمادگي به طور ‏بالقوه براي ايجاد تعديل نسبي درمواضع به وجود آمده است، به همين دليل هم درمذاكرات شركت مي كنند تا ‏به يك تفاهم وتوافقي دست يابند. درسياست، كلمه هايي مانند هرگز، غيرممكن، و...وجود ندارد. اين واژه ها ‏شايد براي مصرف هاي داخلي وامثالهم بد نباشد. ولي براي مذاكرات در محدوده بين المللي بي معني است. از ‏اين رو وقتي ايران درمذاكرات شركت ومتقابلا بسته اي را پيشنهاد كرده است، نشان دهنده اين است كه ايران ‏داراي اين آمادگي است كه مذاكرات را به پيش ببرد. همانطور كه مي دانيد طرف مقابل هم تعديل هاي ‏كوچكي را ارائه كرده است. مثلا سولانا موضوع تعديل درمقابل تعديل را مطرح كرده است يا آمريكايي ها ‏موج اول سياست خود را تا اندازه كمي شكسته اند و برنز در مذاكرات شركت كرده است، درعين حال آنان ‏انتظار دارند طرف مقابل هم به همين نسبت درنگرش خود تعديل به وجود بياورد. به نظر من اين خود ‏فرصتي است. يعني با توجه به تحولاتي كه درافق منطقه پديدار شده، فرصتي است كه ايران تعديل بسيار نسبي ‏را بپذيرد تا مذاكرات به نتيجه مرضي الطرفيني منتهي شود. ‏


‎آقاي دكتر همه مسئله دراين است كه اگر ايران اين انعطاف را به خرج ندهد وتن به تعليق ندهد چه ‏اتفاقي روي خواهد داد؟‎

اگر ايران تصور كند استمرار استراتژي تهاجمي به دستاوردها وفرآيندهاي بهتري درآينده منتهي خواهد شد، ‏من فكرمي كنم اين تصور غلطي است. به عبارت ديگر اگر دولت ايران دراين دوهفته پاسخ مثبت ندهد، ‏مشروعيتي به نفع آمريكا و ديگران به وجود خواهد آورد و آنان به اين موضوع استناد خواهند كرد كه راه ‏هاي مسالمت آميز را طي كرده اند، تعديل هايي را هم درموج اول خود انجام داده اند ولي راه به جايي نبرده ‏اند. بنا براين زمينه بسيار مساعدي براي قطعنامه چهارم شوراي امنيت و همچنين تحريم هاي يكجانبه نه تنها ‏آمريكا بلكه اتحاديه اروپا ـ فراتر از آنچه راجع به بانك ملي انجام دادند ـ به وجود خواهد آمد. به عبارت ديگر ‏در اين موضوع اجماع جهاني عليه ايران به طوركامل شكل خواهد گرفت. ‏


‎آيا آمريكا هم از موضع خود در برابر ايران عدول خواهد كرد؟ به عبارت ديگر اين امكان وجود ‏دارد كه آمريكا ديگر به دنبال تعليق نباشد؟‎

البته مسايل ديگري نيز درارتباط با ايران وجود دارد كه بايد به آن ها توجه كنيم. آمريكا در زمان كلينتون به ‏كشورهاي تهديد كننده مانند ليبي وسوريه، ايران، كره شمالي وعراق اشاره كرده بود. در اين ميان مسئله ليبي ‏حل شده، موضوع كره شمالي در آستانه حل شدن قرار دارد، تاسيسات سوريه را از بين بردند ضمن آنكه ‏دربرابر اين كشور مذاكرات جديدي با اسراييل قرار گرفته كه به احتمال قوي آنان راه خود را در اين زمينه ‏دنبال خواهند كرد، عراق نيز مسئله اش به شكل ديگري حل شد. بنا براين اگر مسئله تكنولوژي هسته اي هم به ‏تفاهمي منتهي بشود مديريت منازعه بوش موفق خواهد شد. در مورد مسئله حمايت از تروريزم هم اگر مسئله ‏سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين، بخصوص سوريه حل شود بار سنگيني از روي دوش ايران برداشته مي ‏شود. زيرا ايران متهم است كه از گروهاي تروريستي خاورميانه حمايت مي كند.اگر سوريه وارد صلح با ‏اسراييل شود، چارچوب حزب الله عوض مي شود، و حزب الله درساختار داخلي لبنان بيش از گذشته سعي مي ‏كند جايگاه خود را گسترش بدهد. بنابراين ابزاري به نام حزب الله دربرابر اسراييل آن ضرورت وجودي خود ‏را از دست مي دهد. اتهام به ايران نيز نسبت به گذشته بي رنگ تر مي شود. ‏


‎يعني مي خواهيد بگوييد احتمال انتخاب مك كين بيشتر خواهد شد؟‎

بله اينها براي آقاي بوش كه چند ماهي بيشتر به پايان رياست جمهوري وي باقي نمانده است دستاوردهاي قابل ‏ملاحظه اي محسوب خواهد شد و درنهايت احتمال اينكه آقاي مك كين به كرسي رياست جمهوري تكيه بزند ‏بيشتر خواهد شد. ‏


‎حقوق بشر وامثال هم دراين ميان از چه وزني برخوردارخواهند شد؟‎

مسايل حقوق بشر وديگر مسايل مطرح، براي كشورهاي 1+5 از جمله براي روسيه وچين از وزن مساوي ‏برخوردار نيستند وبراي آنان چه بسا اصلا مسئله حقوق بشر مطرح نيست. بنا براين مسئله حقوق بشر مسئله ‏اي صرفا غربي است و آن نيز موكول مي شود به حركت جديدي كه در آمريكا برروي كار خواهد آمد. لذا اگر ‏ايران بسته را نپذيرد مشروعيت قوي تري براي اقدامات بعدي آمريكا وهمراهانش به وجود خواهد آورد.چه ‏دربعد قطع كامل ارتباطات و چه دربعد تحريم هاي اقتصادي، فرآيند يكساني طي خواهد شد. قطع ارتباطات با ‏استناد به ماده 41 منشور، دريايي، زميني و هوايي است. به عبارت ديگر كليه صادرات وواردات از جمله ‏صادرات نفت و گاز در سايه تحريم هاي اقتصادي متوقف مي شود. ‏


‎آقاي دكتر ديدار رييس ستاد مشرك اسراييل از واشنگتن در اين شرايط را چگونه ارزيابي مي ‏كنيد؟ به ويژه از اين نظر كه درمذاكرات ژنو نيز به ايران دوهفته بيشتر براي پاسخ آري يا نه فرصت نداده ‏اند.‏‎

ببينيد بعد از اين تحريم ها امكان استفاده سخت افزاري هم از نظر افكارعمومي داخلي آمريكا و هم از نظر ‏افكارعمومي جهاني فراهم مي شود. درحال حاضر كنگره آمريكا قطعنامه اي را راجع به تحريم هاي گسترده ‏تر تصويب كرده است. اين درحالي است كه سابق براين كنگره درموضع انتقاد از دولت بود اما درشرايط ‏كنوني كنگره اي كه دموكرات ها درآن اكثريت دارند، سريعتر از دولت بوش حركت مي كند. بنا براين زمينه ‏براي استفاده سخت افزاري كه قبلا دركنگره، افكارعمومي آمريكا و جهان وجود نداشت اكنون درحال فراهم ‏شدن است. افكارعمومي جهاني هم درحال بسيج شدن است. تجلي افكارعمومي جهاني درشوراي امنيت است ‏زيرا شوراي امنيت نماينده جامعه جهاني است از اين رو اگر ايران تعليق را نپذيرد اين شورا به سوي ‏رفتارهاي سخت تري حركت خواهد كرد. البته اين به معناي آن نيست كه به سرعت متوسل به استراتژي ‏سخت افزاري خواهند شد زيرا جنبه هاي اقتصادي اولويت پيدا خواهد كرد، ولي احتمال آن بسيار نزديك تر ‏وقوي تر خواهد شد.‏


‎به طور كلي جواب ايران را دردوهفته آينده چگونه پيش بيني مي كنيد؟‎

فكر مي كنم ايران نيازمند يك ارزيابي همه جانبه اي نسبت به مواضع فرقه اي داخلي خويش است. مثلا آقاي ‏لاريجاني هنوز هم برهمان مواضع اوليه خود پايدارمانده است. به نظر من مصالح مملكت اقتضا مي كند قبل ‏از اينكه ايران به يك وضع انفعالي دچار بشود ـ سابقه نشان داده است كه فرصت ها را دربهترين شرايط از ‏دست داده ودر بدترين شرايط اوضاع را پذيرا شده ايم ـ از اين روقابل پيش بيني است كه توانايي ايستادگي ‏ايران پايدار نخواهد بود. بلكه دربدترين شرايط ما پذيراي وضعيتي خواهيم شد كه ممكن است بعد از ‏رويدادهايي باشد كه براي مردم ايران بسيار نامطلوب خواهد بود. آنان نيز بسيار زيركانه به صورت دست ‏جمعي سعي كرده اند شرايط را به نحوي درجهت اقدامات بعدي خودشان فراهم كنند كه مشروعيتي هم ازحيث ‏جلب وجذب افكاربين المللي و هم از لحاظ مردم وكنگره آمريكا كسب كرده باشند. لذا ايران بايد قادربه ‏تشخيص تغييرات منطقه و فرصت هاي به وجود آمده باشد.درغير اين صورت من فكر مي كنم ما با يك ‏مشكلات بسيار بسيار سهمگيني روبروخواهيم شد. ‏


‎شما فكر مي كنيد كه اگرايران تعليق را بپذيرد، آيا اين موضوع هموزن پذيرش قطعنامه 598 ‏هست يا خير؟‎

اين بحث ماهيتا متفاوت است. يك تبليغات داخلي ايجاد شده كه از زمينه هاي چنين مقايسه اي برخوردار نيست. ‏مثلا سعي شده كه مسئله هسته اي به عنوان يك مسئله ملي تلقي شود به نحوي كه مردم ايران همه پشت سر اين ‏موضوع هستند. درواقع چنين موضوعي مشاهده نمي شود. مردم ايران درشرايط كنوني آن اندازه ازمشكلات ‏اقتصادي دررنج هستند كه مسئله هسته اي دربرابرآن موضوعي محسوب نمي شود. همچنين مشكلات باعث ‏شده كه مسئله هسته اي ايران ازمقبوليت اجتماعي گسترده برخوردار نشود. ‏


‎پس قطعنامه 598 يا ملي شدن نفت از چنين وزني برخوردار بودند؟‎

بله قطعنامه 598 از اين لحاظ داراي وزن بود كه ايران به فرصت هاي تاريخي طلايي، درنتيجه فداكاري ها ‏و از خودگذشتگي هاي مردمي دست يافته بود. مثلا ايران مي توانست به عنوان يك فاتح پشت ميز بنشيند. ‏يعني بخصوص اگر ايران بعد از آزادسازي خرمشهر پشت ميزنشسته بود درمنطقه مي توانست زلزله ايجاد ‏كند. اين موضوع به طورخود به خودي به صدورارزش ها نيز منتهي مي شد. اما ايران از اين فرصت استفاده ‏نكردو درنهايت يك جنگ طولاني به همراه كشتاروويراني هاي بسيار را پذيرا شد.‏‎ ‎حتي قطعنامه 598 زماني ‏صادر شد كه ايران فاو را گرفته بود ودر موضع برتر قرارداشت. اما ما درآن تاريخ هم حاضر نشديم قطعنامه ‏را بپذيريم، لذا زماني كه از فاو هم اخراج شديم و با استفاده از سلاح هاي شيميايي، عراقي ها به طوركلي ‏برتري هايي را درجبهه ها كسب كردند، دراين شرايط بسيار بد، ايران قطعنامه 598 را دريك حالت انفعالي ‏پذيرفت. بنابراين اگربخواهيم مقايسه اي صورت بدهيم، پذيرش قطعنامه 598 براساس تغيير يك شرايط ‏پيروزمندانه و تبديل آن به يك شرايط كاملا انفعالي وتحميلي صورت گرفته بود. اما دراين جا اين موضوع ‏مصداق ندارد. چون براي ايران حق داشتن آب سبك را پذيرفته اند. بنا براين اين موضوع براي ايران شكست ‏تلقي نمي شود. من تاكيد دارم كه ارزيابي ها را بايد درپرتوشرايط و اوضاع واحوال وقت مطرح شود ونه به ‏صورت انتزاعي وتجريدي. در اين شرايطي كه مردم ازتوسل به ابزارسخت افزاري عليه ايران با توجه به ‏پيامدهاي سهمگين آن نگراني دارند بنا براين هرتصميمي قبل از هرچيزي مرتبط با اين نگراني خواهد بود. لذا ‏من فكر نمي كنم پذيرش تعليق، قابل مقايسه با قطعنامه 598، يا ملي شدن صنعت نفت يا پس دادن گروگان ها ‏باشد. ‏


http://www.roozonline.com


Monday, July 21, 2008

هرگز اندیشیده ایم؟

مهرانگیز کار

این یادداشت به خروس بی محل می ماند که آوازش از سحر خبر نمی دهد، سهل است، اشارتی هم به فراخوان مؤمنان به عبادت سحرگاهی ندارد. این یادداشت به خروس بی محل می ماند، از آن رو که احتمال حمله نظامی به ایران و بسیار احتمالات سرنوشت ساز را که در اولویت است به غفلت می گذارد و از آن همه می گذرد.

عکس چهار مرد جوان دست و پا بسته که به جرثقیل آویخته اند یکی از آخرین عکس های مربوط به اعدام در ملاء عام در ایران است. زیر عکس نوشته شده «عکس های منتشره از اعدام در ملاء عام در شهر برازجان استان بوشهر». در همه نقدهای مرتبط با این اقدام می خوانیم «قوه قضاییه در زمستان گذشته اعلام کرده بود اجرای احکام اعدام در ملاء عام ممنوع است و سخنگوی قوه قضاییه دهم بهمن 1386 طی یک کنفرانس مطبوعاتی از صدور بخشنامه ممنوعیت اعدام در ملاء عام از سوی رئیس قوه قضاییه خبر داده بود. وی گفته بود بر اساس بخشنامه نهم بهمن ماه، محمود هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضاییه، اجرای احکام اعدام به صورت علنی تنها با موافقت رئیس قوه قضاییه و بنابر ضرورت های اجتماعی امکان پذیر خواهد بود». همچنین سخنگو اعلام کرد بر اساس بخشنامه رئیس قوه قضاییه «انتشار عکس و تصاویر مربوط به اعدام در رسانه ها نیز ممنوع شده، و دادستان های عمومی و انقلاب هر حوزه قضایی مأمور نظارت بر اجرای بخشنامه ممنوعیت اعدام در ملاء عام هستند».

نقدها را پیرامون قانون شکنی، بخشنامه شکنی، زیر پا نهادن کرامت انسانی و ... همه جا خوانده ایم. اما یکی دو سطر از خبر را نخوانده ایم و دوست نداریم بخوانیم. چون همین دو سطر به درستی بخشی از چهره ناهنجار اجتماعی خودمان را نشان می دهد و همان است که حکومت را به اشاعه خشونت تشویق کرده است. مضمون آن یکی دو سطر که همه جا ناخوانده می ماند به شرح زیر است:
«خبرگزاری استانی خلیج فارس در استان بوشهر خبر داد که صبح پنج شنبه در میان انبوه جمعیتی که برای اجرای حکم این چهار تن گرد آمده بودند، بعد از قرائت حکم، افراد یاد شده به وسیله جرثقیل به دار آویخته شدند».

به فرض که بخواهیم به عادت دیرینه جمعیت تماشا کننده اعدام یا خبر منتشره درباره آن را یکسره انکار کنیم یا آن را به عوامل حکومتی نسبت بدهیم که مثلاً با اتوبوس های دولتی وارد صحنه تماشا شده اند چیزی از اهمیت موضوع نمی کاهد. می دانیم از سالهای دور ایرانیان به تماشای مراسم اجرای اعدام می رفتند. پیش از انقلاب جماعتی قبل از طلوع آفتاب با دیگ و قابلمه و غذا و نوشیدنی محوطه پیرامونی محل اعدام را اشغال می کردند و سخت می کوشیدند تا جایی مناسب برای مشاهده لحظه به لحظه تشنج مرگ محکومان بالای دار پیدا کنند. گفتن اش سخت است. در آینه نگریستن هنگامی که چهره ناهنجار است بسی دشوار است. به نظر می رسد با گذشت چند دهه از آن روزگار و با آن که در آخرین سالهای پیش از انقلاب اعدام در ملاء عام یا اجرا نمی شد یا به ندرت اجرا می شد و تازه بعد از انقلاب بود که ایرانیان از مجازات مرگ بسیار صدمه خوردند و رنج کشیدند، هنوز این پدیده ویرانگر اجتماعی که خشونت حکومتی را توجیه می کند زنده است و تبعات زیانبار در بر دارد.

فعالان ایرانی حقوق بشر تقلا می زنند تا شاید شبح مرگ را از بالای سر بسیاری متهمین دور کنند و دستکم در برابر اعدام در ملاء عام مانع ایجاد کنند. در همین حال پدیده ویرانگر اجتماعی همچنان به کار خویش مشغول است و جماعتی از تماشای جان دادن انسان ها بالای دار لذت می برند و به تماشای آن می روند.

آیا این یک پدیده اجتماعی عادی است و متناسب با مطالباتی است که از سوی ایرانیان در جهان مطرح می شود؟ اگر نیست کجا باید ریشه هایش را پیدا کرد؟ اگر هست با آن چه می توان کرد؟ گفتم که یادداشت به خروس بی محل می ماند. به تأکید بر مسئولیت مردم در شکل گیری سیاست های خشونت آمیز حکومتی نظر دارد. به این که مردم اگر بخواهند می توانند حتی بدون قداره کشی بر حکومت، آن را وادار به تجدید نظر در رفتارهای خشونت آمیزش کنند. اگر پیرامون طناب دار از مردم تماشاچی خالی بشود و مردم به تماشای تشنج مرگ نشتابند، اعدام در ملاء عام در عمل منتفی می شود. نه به لحاظ صدور بخشنامه آقای شاهرودی یا سخنگویی آقای جمشیدی یا اطلاعیه های نهادهای بین المللی حقوق بشر و ...

مردم در ایجاد، تحکیم و تداوم هر حکومتی که خشونت ورزی را تنها راه بقاء خود می داند مسئولیت دارند. اعدامهای در ملاء عام را همان مردمی توجیه می کنند که به تماشایش می روند. برای اصلاح این رفتار اجتماعی چه می توان کرد؟ هرگز اندیشیده ایم؟


http://www.mehrangizkar.net

Saturday, July 19, 2008

تجمع در سنندج پيام صلح طلبي ، مسالمت جويي و اقتدار جامعه مدني را به جهانيان منتقل مينمايد

مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران جمعيتي است متشکل از مدافعان حقوق بشر در حوزه ايران و به استناد ماده 28 اعلاميه جهاني حقوق بشر در فروردين ماه سال 85 اعلام موجوديت نمود. فارغ از هر گونه وابستگي سياسي و بدون پايبندي به هيچگونه مرز بندي سياسي اين مجموعه تلاش مي نمايد تا با ارتقاي سطح آگاهي هاي جامعه به واسطه آموزش ، حقوق بشر را در جامعه ايران نهادينه ، حمايت و ابقا نمايد همچنين اين مجموعه با تکيه بر عنصر ارتباطات در قالبهاي رسانه اي و سازمان هاي ذيصلاح داخلي و بين المللي نسبت به جلب حمايت افکار عمومي ميزان حمايت حقوقي از قربانيان نقض حقوق بشر در ايران اقدام مي نمايد .

پيرو فراخوان مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران مبني بر برگزاري تجمعي مسالمت آميز در اعتراض به نقض حقوق بشر بالاخص اعتراض به حکم صادره براي فرزاد کمانگر معلم و فعال حقوق بشر و درخواست از قوه قضائيه براي توقف و بازنگري در حکم صادره در مورد اين فعال مدني، مردم انسان دوست و صلح طلب از مناطق مختلفي چون سقز،بانه،قروه ،کامياران،دهگلان،مهاباد،مريوان،خرم آباد،بندرعباس،کرمانشاه و.. بصورت فردي و جمعي در محل تعيين شده يعني مقابل دادگستري شهر سنندج تجمع نمودند.
تجمع مذکور از ساعت ده صبح طبق اعلام با جمعيتي بالغ بر سصيد نفر از اقشار مختلف جامعه آغاز و تا ساعت ده و بيست دقيقه جمعيت به بيش از هزارنفر افزايش يافت ، در اين هنگام نيروهاي انتظامي و لباس شخصي در محدوده محل تجمع حاضر گرديدند . به دليل ماهيت مسالمت آميز تجمع ، رويکرد مجموعه و برخورد مناسب نيروي انتظامي و همچنين وساطتت تني از مسئولين براي پايان دادن به تجمع بطوري که تجمع مذکور بدون برخورد ، خشونت و تنش به پايان رسد ، با قرائت قطعنامه پاياني تجمع که در آن از قوه قضائيه و نمايندگان مجلس خواستار پاسخگويي و تجديد نظر در حکم فرزاد کمانگر شديم ، تجمع را ناچاراً به پايان برديم ، اين در حالي بود که حداقل جمعيت حاضر بيش از هزار نفر رسيد و به دليل فاصله هاي زماني و مکاني کماکان هزاران نفر از مردم نيز در راه بودند .

همچنين عليرغم احضار تني از فرهنگيان به نامهاي ، نعمت محمدي ، رحمت محمدي ، محمد باقر پيري ، هوشنگ يوسفي ، صابر قبادي و تني ديگر از فرهنگيان سنندج و کامياران در روزهاي گذشته به اداره اطلاعات و درخواست عدم شرکت در تجمع روزجاري ، فرهنگيان استان کردستان پرحضورترين شرکت را در تجمع روزجاري به نمايش گذاشتند .

همچنين تجمع مذکور شاهد تصاوير متعددي از فرهاد وکيلي ، علي حيدريان ، ياسر گلي ، هانا عبدي انور حسين پناهي و تني ديگر از زندانيان سياسي و فعالان مدني استان کردستان بود و حضور خانواده هاي اين زندانيان در اين تجمع مشترکاً پيام پايان دادن به نقض حقوق بشر و آزادي زندانيان وجداني را به نمايش گذارد.

همچنين بدينوسيله ضمن پوزش از تمامي مردم دلسوز و آزادانديشي که براي اعلام حمايت از زندانيان مدني و بالاخص فرزاد کمانگر از مناطق بعضاً بسيار دور مراجعه نمودند و به علت بعد مسافت با اندکي ديرکرد و زماني که تجمع پايان يافته بود رسيدند تنها دليل پايان زودهنگام تجمع را جلوگيري از تنش و درگيري و به پايان بردن مسالمت آميز تجمع بر اساس ماهيت آن اعلام مينمائيم. اميدواريم حضور اعتراض آميز هزاران آزادانديش در تجمع امروز و اعتراض به نقض حقوق بشر مورد توجه مسئولين مربوطه قرار گيرد . مسلماً تجمع امروز پيام صلح طلبي ، مسالمت جويي و اقتدار جامعه مدني را به جهانيان منتقل مينمايد

http://www.hra-iran.org

حمایت کمیسیون زنان دفتر تحکیم از بهاره هدایت: «دی» زمانی دارد و زمستان اَجلش نزدیک است

سال گذشته نیز، همچون دوران پیش از آن، برای دختران دانشجو سالی سرشار از خشونت و سرکوب بود. در حالیکه با اعمال سهمیه بندی جنسیتی، دختران بسیاری از ورود به دانشگاه ها بازماندند، دانشگاه خود، به عرصه ای ناامن تبدیل شد. دانشجویان دختر نه تنها همپای همکلاسی های پسرشان، به اتهام شکستن سکوت قبرستانی دانشگاه از تحصیل محروم گشتند یا به کنج زندان ها افکنده شدند، که اتهام دیگری نیز داشتند: آنها به نام آنچه «پوشش نامناسب» نامیده می شد به کمیته های انضباطی احضار شدند. این سرکوب ها در حالی صورت می گرفت، که وقایع شرم آور دانشگاه های کرمانشاه، سهند تبریز و زنجان، دروغین بودن ادعای های به اصطلاح اخلاقی مدیران انتصابی دولت نهم را بیش از پیش آشکار ساخت.


آری، دانشگاه تنها عرصه ای است که زن ایرانی نیز توانسته از آن سهمی بیابد. از این رو مدت هاست که حکومتگران پدرسالار، تلاش سازمان یافته ای را بر بازگرداندن زنان به خانه آغاز کرده اند. بهاره هدایت امروز اگر در آن سوی دیوارهای بلند اوین، از همکلاسی ها و خانواده اش جدا افتاده است، تاوان خواندن سرود آزادی را در این ویرانه می پردازد. همه ی زندگی اش را زیر و رو کردند، به امید آنکه بهانه ای برای «پرونده سازی» دروغین بیابند و مقامات مجهول الهویه به اصطلاح آگاهشان همچون همیشه جهت جوسازی، اقدام به اتهام‍‌زنی واهی در رسانه های وابسته به دولت نمودند. اما کارنامه پر افتخار فعالیت های حقوق بشری و مدنی بهاره هدایت که همگی علنی و مسالمت آمیز بوده‌اند، بر آزاداندیشان روشن است.


بهاره هدایت به عنوان دبیر کمیسیون زنان تحکیم حنجره فریاد دردهای دختران -این نیمه خاموش دانشگاه- شد. باتوم، انفرادی و حکم سنگین دو سال حبس، هیچ یک او را از خواسته ای که در ۲۲ خرداد ۸۵ در میدان هفت تیر، همصدا با دیگر زنان و دانشجویان فریاد کرده بود، باز نداشت. آری، بهاره همواره در اندیشه جهانی برابر و آزاد، برای همه زنان و مردان بود و هست. این بود که ۱۸ تیر ۸۶ نیز، به دفاع از دانشجویان دربندی برخاست که در فضای تاریک اتهام زنی رسانه های زنجیره‌ای هیچ کس را یارای حمایت از آنان نبود.


اکنون که یک سال از تابستان سیاه سال قبل و بازداشت اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت می گذرد، بار دیگر بهاره هدایت، دبیر کمیسیون زنان تحکیم و محمد هاشمی، دبیر تشکیلات تحکیم، در بندند. چرا که از ترس داغ و درفش، در این فضای سرکوب و اختناق به سکوت و انفعال کشیده نشدند. اما آخر، مگر بهار را هم می توان به بند کشید؟


کمیسیون زنان دفتر تحکیم تاکید می کند که از هیچ تلاشی برای آزادی دبیر دربندش دریغ نخواهد کرد -چنانکه بهاره هدایت خود هیچ گاه از یاری آزادی خواهان باز نایستاد- و تا آزادی همه دانشجویان و فعالین زنان سرزمین مان از پای نخواهد نشست. چرا که ما نیز همچون بهاره در آرزوی خشکاندن ریشه های درخت کهن استبدادیم.



گوش ها منتظر بانگ جرس‌های من‌اند

کوچه‌ها منتظر بانگ قدم‌های تو اند

تو از این برف فرو آمده دلگیر مشو

تو از این وادی سرمازده نومید مباش

«دی زمانی دارد»

و زمستان اَجلش نزدیک است



کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت ۲۹ تیر ۸۷


http://www.autnews.eu

Thursday, July 17, 2008

طرح تحول اقتصادی آقای احمدی نژاد ;پراکنده گویی ها بر پایه توهمات

هم میهنان عزیز،

با گذشت بیش از سه سال از آغاز کار دولت کنونی و کسب سه سال تجربه با هزینه بسیار سنگین برای ملت و عقب ماندگی سنگین تر از کشورهای همسایه رقیب، اخیرا (تیرماه 1387)، آقای احمدی نژاد مسلما با کنکاش فراوان خود و همکاران، جزوه ای 42 صفحه ای زیر عنوان «چهارچوب کلی تحولات اقتصادی» تهیه کرده اند و، جالب تر اینکه، برای ارائه شاهکار خود از پنجاه نفر به اصطلاح "اقتصاددان" به رسمیت شناخته شده، دعوت به شنیدن محتوی آن کرده اند و روزنامه ها و رسانه ها و رادیوها و تلویزیون های دولتی را وادار به مدح و ثنای گفتار و نوشتار دولتی ها درباره طرح کرده اند.

بررسی کارشناسی طرح «تحولات اقتصادی» نشان می دهد که محتوی آن جز پراکنده گویی های مدیریتی و اداری درباره موضوعات اقتصادی، بدون راهبردهای موثر و هدفهای روشن و ضروری نیست. در حالیکه برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور (88-1384) و نیز سند چشم انداز بیست ساله اقتصاد ایران (سال 1400) با گزافه گویی ها و کاستی های ساختاری، دستکم در زمینه های اقتصادی و از بین بردن عدم تعادل ها، به ویژه استقرار عدالت (فصل هشتم ارتقاء امنیت انسانی و عدالت اجتماعی)، هدفهای روشن و، در صورت فراهم سازی امکانات، دست یافتنی را ترسیم کرده بود. بدبختانه در این سه سال، با وجود داشتن بیش از دویست میلیارد دلار درآمد نفت، نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی مردم (مانند تورم، اعتیاد، بیکاری، اختلاف طبقاتی و فقر توده مردم) شدت یافته است و دولت، ناتوان از درک واقعیات و شناخت رابطه علت و معلولی علمی بین متغیرهای اقتصادی و اجتماعی، به تخلیل گرایی روی آورده و پیش نویس یک مشق ابتدایی درباره چند مسئله اداری داخلی دولتی را به عنوان طرح «تحولات اقتصادی» به جامعه عرضه کرده است:

بررسی دقیق تر محتوی طرح «تحولات اقتصادی» دولت نشان می دهد که دستکم بیست صفحه ی آن تعریف و توصف کلی مفاهیم اقتصادی در ایران و در سطح جهانی است که هر تازه وارد به مسائل اقتصادی می تواند آنها را در کتابهای مربوط ملاحظه کند. ( مفاهیمی مانند رشد سالانه درآمدهای سرانه در کشورها، ضریب جینی، بیکاری، تورم، شدت انرژی، رشد سالانه بهره وری و غیره در مقیاس جهانی) و (نوسان نرخ رشد اقتصادی، روند بیکاری، تورم، توزیع درآمد بین دهک ها، شاخص بهره وری، سهم انواع مالیاتها و نقل قولهایی از برنامه چهارم ایران)، که هیچکدام چیز تازه ای ارائه نمی کند تا چه رسد به شناخت علتهای راستین هر متغیر نابسامان در ایران و ارائه راه حل واقعی و کاربردی برای آن؛ و، بالاتر از همه، اثبات کلیدی بودن مسائل هفتگانه مربوط (بهره وری، یارانه ها، مالیاتها، گمرک، بانک، ارزش گذاری پول و نظام توزیع و آماری) برای اقتصاد ایران، در شرایطی که هدفهای کلان اقتصادی و اجتماعی که ما را به سرمنزل مقصود برساند روشن است.

بجز مسائل بهره وری و نظام پولی و بانکی که مربوط به کل اقتصاد است و در سطح جهانی شناخته شده و طرز کار و راه حل های آن نیز بدیهی است، بقیه دشواری های داخلی درون-وزارتخانه ای خود دولت است که حداکثر می توان نام اصلاحات اداری روی کاغذ بر آن نهاد. مسئله هدفمند کردن یارانه ها فرع بر مسئله شناخت فقر و عدم تعادلهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بهداشت و درمان و آموزش در سطح کشور و در تک تک استانهای محروم است که هدفمند کردن یارانه انرژی و یا نقدی کردن یارانه ها تنها یک بازی تکراری با صورت ظاهر مسئله است.

دشواریهای نظام بانکداری ناشی از نداشتن بانک مرکزی مستقل و ملی بوده و هست که نتوانسته و نخواسته که به موقع از سبز شدن قارچ های نابودکننده صندوق های قرض الحسنه غیرواقعی، سازمانهای اقتصاد اسلامی صوری و بنگاههای اعتباری استعمارگر جلوگیری کند که تدریچا با خنثی سازی سیاستهای پولی، به ویژه، مبارزه با تورم، سیل پس اندازهای مردم و اعتبارات را به سوی هدف های خاص منحرف ساخته است و راه حلی جز برچیدن و یا ساماندهی این بنگاه ها طبق قانون های پولی و بانکی کشور نیست. مشکل بی اعتبار شدن بانک مرکزی، از سوی دیگر، تحمیل هزینه های جاری دستگاههای دولتی به اعتبارات بانک مرکزی است. در دوره چهارساله 83-1380، دستکم 55 درصد رشد پایه پولی مربوط به وام های دولت از بانک مرکزی بوده، و در سه سال 85-1383، درآمدهای نفت واگذار شده اجباری به حساب بانک مرکزی برای تبدیل به ریال، سالانه بطور متوسط 40 درصد رشد داشته است. به عبارت دیگر، رشد پایه پولی و در نتیجه رشد نقدینگی و تورم وحشت انگیزی که بر جامعه چیره شده، صد در صد دستاورد بی دانشی اقتصادی و بی بند و باری مالی خود دولت است، و راه حل آن نیز جز اصلاح ساختار اداری پرسنلی و هزینه ای خود دولت نیست که متاسفانه با گره خوردن سازمان ها و ساختارهای اداری با امور و لایه های امنیتی چندگانه، اصلاح آن هرگز مورد نظر دولت نیست.

مسئله نرخ ارز و بی اعتبار شدن پول ملی باز هم ناشی از بی سیاستی و یا سیاسی کاری دولتها در امور اقتصادی بوده است. رساندن نرخ دلار به 130 برابر ارزش برابری آن در زمان انقلاب و فروش درآمدهای نفتی به بانک مرکزی به این نرخ ها، صرفا برای تامین هزینه های دولت، نه تنها از دیدگاه روانی و از نظر بالابردن قیمت واردات تورم زاست، بلکه فرار از پول ملی و ثروت اندوزی به پول بیگانه و یا سایر اموال غیرپولی را تشویق می کند. خشک کردن ریشه های عوامل ایجاد نقدینگی اضافی نخواسته، بهترین درمان بازگرداندن اعتبار پول ملی است: زدن دستکم دو صفر از جلوی نرخ ارز و در پی آن دو صفر از جلوی همه قیمت های داخلی و انتشار ریال جدید، یک تصمیم قانونی و مدیریتی ساده و سریع است که یک روزه قابل تحقق است. ولی آنچه که ارزش ریال جدید را حفظ می کند محدود کردن هزینه های جاری دولت به درآمدهای خود دولت (انواع مالیاتها و عوارض) و قطع سلطه دولت بر درآمدهای ارزی با کمک مجلس است. در نرخ ارز ساختگی و در شرایط شبه انحصاری عرضه و تقاضای ارز (90 درصد عرضه و تقاضا مربوط به دولت است) صحبت از تعادل در موازنه پرداختها و نرخ تعادلی ارز و تسویه بازار یا آنچه در دنیا رایج است در مورد ایران بی معنی است.

از سوی دیگر، یک پول ملی در صورتی ارزش دارد که برای آن در سطح جهانی تقاضا وجود داشته باشد، تقاضای واردات از آن کشور، برای مسافرت به آن کشور، برای پس انداز به پول آن کشور، برای سرمایه گذاری خارجیان در آن کشور؛ و تکلیف ما در همه این زمینه ها با این سیاست خارجی دشمن ساز روشن است. با توجه به نکات بالا، پرسش اصلی از دولت این است که برای حذف ضرورت کاستن مجدد صفرها از جلوی قیمت دلار، در این سه سال چه کرده است؟

هم میهنان عزیز،

سه سال دیگر از وقت و تاریخ ملت ما به پراکنده گویی درباره هدفهای موهوم گذشت و بازیگران صحنه سیاست هر روز بر حسب منافع و ضرورت های سیاسی روز خود حرفهای پراکنده و طرح های غیر علمی و غیرواقعی برای سرگرم کردن مردم ارائه کرده اند که دستاورد همه آنها جز اتلاف وقت و تراکم مسائل اقتصادی واقعی، پلیدی ها، و عدم تعادل ها نبوده است.

جبهه ملی ایران همان طور که یازده سال پیش درباره «طرح ساماندهی اقتصادی» دولت گذشته متذکر شد، حل مسائل اقتصادی و اجتماعی کشور پیش از هر چیز به صداقت و صمیمیت، به دانش و کاردانی، دل سوختگی برای مردم و غم سربلندی ملی را داشتن، در یک نظام اقتصادی رقابتی بر پایه شایسته سالاری سیاسی و اجتماعی وابسته است. در نبود اینها و سست بودن کل نظام های ارزشی ملی و اخلاقی و آیین زندگی ملی مردم ایران، جز هدر رفتن فرصت ها و نابودی ثروت های ملی، به ویژه درآمد نفت، چیزی عاید ملت ایران نخواهد شد.

جبهه ملی ایران

تهران- 26 تیر 1387

Wednesday, July 16, 2008

زنان هم از عاشقی می نویسند هم از جنگ و صلح

فریده غائب : ادبیات زنان از قالب داستان خارج شده. زنان نویسنده درباره جنگ، صلح، محیط زیست و خشونت علیه دیکتاتوری ها و تبعیض های نژادی هم می نویسند. شهلا لاهیجی مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در کارگاه نقد فمینیستی حضور پیدا می
کند تا با بیان تاریخ ادبیات زنان و نیز ادبیات زنانه به این نکته برسد که حالا زنان نگاهی فراگیر و همه جانبه پیدا کرده اند.

اگر زمانی آنها فقط درباره خودشان یا چند شخصیت محدود می نوشتند اما محیط زیست، صلح و مقابله با انواع خشونت ها و... نیز دغدغه این زنان شده و در آثارشان تنوع موضوعی دیده می شود و این موفقیتی است که به اعتقاد لاهیجی جنبش زنان و طرح مساله حقوق زنان از دهه 1960 به بعد در نگاه این زنان نویسنده تاثیر گذاشته است. - تاریخچه نقد فمینیستی نقد فمینیستی به طور جدی از سال 1960 و از انگلستان آغاز شد. این کشور زادگاه ادبیات زنانه است. لاهیجی با این مقدمه می گوید: «بسیاری معتقدند زنان بانیان رمان نویسی هستند اما مردان این ادعا را قبول ندارند و می گویند چیزی به نام نویسنده به مفهوم زن وجود ندارد بلکه اینها زنان قلمزن هستند و نویسندگی آنان را جدی نگرفتند.»او مثالی از چارلز دیکنز و نگاه او نسبت به زنان نویسنده می آورد: «دیکنز زنان را به عنوان نویسنده تعریف نمی کرد و درباره شان می گفت این نویسنده سه بچه دارد و یک رمان و دیگری چهار بچه دارد و دو رمان.» مدیر انتشارات روشنگران، فراموش شدن آثار 100 زن رمان نویس مشهور قرن 17 را مصداق دیگری از مشکلات حضور ادبی زنان می داند: «اگر اثری از زنان در گذشته دیده نمی شود به خاطر این نیست که آنها در گذشته چیزی ننوشتند یا شعری نگفتند. فمینیست ها در نقدهایشان از «فراموشی عمدی» نام می برند. جامعه پدرسالار آماده است زنان و فعالیت هایشان را به فراموشی بسپارد. ثبت نشدن آثار 100 زن نویسنده هم نوعی سرقت تاریخی است یا می دانیم که در کشور خودمان زنان شاعر بسیاری وجود داشتند که جرات نکردند آثارشان را در جایی بنویسند. آنهایی هم که نوشتند سرنوشت شومی داشتند مثل رابعه بنت کعب.» به گفته میهمان کارگاه نقد فمینیستی مردان همیشه سعی کرده اند صدای زنان را خاموش کنند و با تخریب چهره زنان رمان نویس و مخدوش نشان دادن آثار آنها امکان چاپ آثار را فراهم نیاورند به همین دلیل بسیاری از منتقدان فمینیستی معتقدند بسیاری از آثار زنان امکان چاپ پیدا نکرده چرا که زمینه مساعدی برایشان فراهم نشده. او می گوید: «قرن 18 را یادمان باشد که زنان مجبور می شدند نام های مردانه یا دوجنسی برای خود انتخاب کنند. یکی از چیزهایی که آثار زنان را به لحاظ اجتماعی تنزل می داد، جنسیت شان بود و دیدن نام یک زن روی اثر کافی بود که آن اثر هرگز خوانده نشود.» داستان هایی که زنان می نویسند حدیث نفس خود یا مجموعه ای از زنان دیگر است. یک قهرمان در داستان ظهور می کند و کمتر از داستان های مردان شخصیت های متنوع دارد. این یکی از اتهاماتی است که به داستان های زنان می زنند. لاهیجی در این باره می گوید: «مدافعان نقد فمینیستی در برابر اتهام خسته کننده بودن و حدیث نفس بودن داستان زنان معتقدند زنان آن دوران امکان جهانگردی نداشتند. اگر تولستوی نمی توانست به جنگ برود یا مارکز خبرنگاری را در اسپانیا آغاز نمی کرد آیا امکان داشت که جنبه های مختلف جامعه را ببینند؟» به اعتقاد لاهیجی اگر در گذشته رمان های زنانه شرح حال های نفس بوده اما امروزه نگاه زنان عوض شده و به کوشش خود زنان داستان نویسی از حیطه مردانه خارج شده است. غلبه «رمنس» و موضوع های عاشقانه در رمان های زنان از دیگر انتقاداتی است که به نویسندگان زن وارد می کنند. شهلا لاهیجی با بیان این نکته ادامه می دهد: «در ابتدای نویسندگی زنان غلبه با رمنس بود اما در آثار نویسندگان معاصر برابری زن و مرد را می بینیم که در کار جین استین نمی دیدیم. نمی شود استین را محکوم کرد چرا که تمام کاری که در آن زمان یک زن می توانست انجام دهد ازدواج بود اما استین ازدواج نکرد. زنانی مثل او که خلاف جریان آب حرکت می کردند و تعاریف را به هم می ریختند، فراتر حرکت کرده اند.» لاهیجی درادامه از نقد ادبی می گوید؛ اینکه بسیاری معتقدند آثار ادبی را نباید نقد کرد: «آیا حق داریم از دنیای امروز دنیای زمان «جین استین» را نقد کنیم؟ زمانی می توانیم آثار جین استین را نقد کنیم که تنها جهان پیرامونش را بررسی کنیم. این نوع بررسی دو شکل از جامعه را به ما ارائه می دهد؛ جامعه ای که استین و برونته ها در آن زندگی می کردند با جامعه امروزی که ما در آن زندگی می کنیم متفاوت است.» همچنین به گفته لاهیجی نقد فمینیستی یک نقد مجرد نیست بلکه از انواع نقدها مایه می گیرد و به نقد فمینیستی نقد مجرد هم گفته می شود. کارگاه نقد فمینیستی چندی است به همت سایت مدرسه فمینیستی برگزار می شود


http://www.sarmayeh.net/ShowNews.php?8470

Tuesday, July 15, 2008

من آنم که جز خود نمیخواهم باشم

من آنم که هیچکس نیست

من آنم که جز خود نمیخواهم باشم

و نه کسی میتواند با من همچشمی کند

ونه من به کسی رشک میورزم



گاهی خدا شدم، صخره شدم، اژدها شدم; منوچهر جمالی

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=16129



"The true measure of a human being is determined primarily by the measure and sense in which he has attained liberation from the self. "

(Albert Einstein)

Monday, July 14, 2008

بهاره هدایت و محمد هاشمی بازداشت شدند; صدور وثیقه صد میلیون تومانی برای محبوبه کرمی

يكشنبه23 تیر 1387

خبرنامه امیرکبیر- بهاره هدایت دبیر کمیسیون زنان و عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و محمد هاشمی، دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت و صبح امروز در منزل پدری بازداشت شدند

نیروهای امنیتی در ساعت ۷ صبح امروز طی اقدامی هماهنگ و به صورت برنامه ریزی شده با ورود به منزل پدری این دو فعال دفتر تحکیم وحدت با تفتیش و ضبط وسایل شخصی، محمد هاشمی و بهاره هدایت را بازداشت نموده و به زندان اوین منتقل کردند، مأموران امنیتی بیش از سه ساعت مشغول بازرسی منزل بهاره هدایت بودند

در خصوص علت بازداشت این دو عضو شورای مرکزی هیچ اطلاعی در دست نیست. سال گذشته در روز ۱۸ تیر ماه نیز کلیه اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم مقابل دانشگاه امیرکبیر و در پی تحصن در مقابل این دانشگاه برای آزادی دانشجویان بازداشت شدند و بیش از یک ماه را در زندان اوین دربند بودند. لازم به ذکر است بهاره هدایت طی تجمع ۲۲ خرداد بازداشت و در دادگاه انقلاب به دوسال حبس تعلیقی محکوم شد
خبرنامه امیرکبیر


يكشنبه23 تیر 1387

تغییربرای برابری: صبح امروز وکیل محبوبه کرمی هوشنگ پوربابایی با مراجعه به بازپرسی 2 شعبه امنیت پی گیر وضعیت محبوبه شد به گفته شد که برای محبوبه وثیقه 100 میلیونی صادر شده است اما خانواده محبوبه اعلام کردند توان پرداخت چنین وثیقه ای را ندارند

دیروز 22 تیرماه هنگامی که تعدادی از اعضاء کمیته مادران کمپین برای عیادت مادر محبوبه کرمی به منزل ایشان رفته بودند محبوبه نیز از اوین تماس گرفت وخوشحالی مادرش را دوچندان کرد. او اطلاع داد که به بند عمومی در قسمت زندانیان مالی منتقل شده و امیدواراست هر چه زودتر آزاد شود او روحیه خوبی داشت واز اینکه مادرش تنها نبود ابراز خوشحالی کرد محبوبه گفت قرار است آنها را به قید کفالت یا ضمانت آزاد کنند

http://www.we-change.org

Saturday, July 12, 2008

کمپين نجات فرزاد کمانگر

فرزاد كمانگر (سيامند) معلم آموزش وپرورش شهرستان كامياران با 12 سال سابقه تدريس كه يكسال قبل از دستگيري در هنرستان كارودانش مشغول به تدريس بوده است ، همچنين عضو هيئت مديره انجمن صنفي معلمان شهرستان كامياران شاخه كردستان به عنوان مسئول روابط عمومي اين انجمن فعال بوده است ، او همچنين عضو شوراي نويسندگان ماهنامه فرهنگي - آموزشي رويان (نشريه آموزش و پرورش كامياران ) بوده است و نيز بعنوان عضو هيئت مديره انجمن زيست محيطي كامياران (ئاسك) مشغول به فعاليت بوده است

آقاي کمانگر از ابتداي سال 85 با آغاز فعاليت مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران به عضويت آن درآمد اما در مرداد ماه سال 1385 که براي پيگيري درمان بيماري برادرش ( از فعالان سياسي كردستان ) به تهران آمد ، در آنجا توسط مامورين وزارت اطلاعات دستگير شد

فرزاد کمانگر در پروسه هاي مختلف بازجويي در بند 209 زندان اوين ، اداره اطلاعات کرمانشاه و اداره اطلاعات سنندج تحت شديدترين شکنجه هاي غير انساني قرار گرفت و علي رغم عدم وجود مستندات و در يک روند سياسي توسط شعبه 30 دادگاه انقلاب در طي يک محاکمه 7 دقيقه اي به اعدام محکوم شد

کمپين نجات جان فرزاد کمانگر پس راي دادگاه در تاريخ 5/12/86 توسط مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران راه اندازي شد که با حجم پر کاري پس از گذشت 140 روز از آغاز فعاليتش با جمع آوري بيش از 3000 هزار امضا از طريق اينترنت و جمع آوري بيش از 3800 امضا توسط فعالان کمپين و از طريق فرم هاي کتبي به فعاليت هاي خود ادامه ميدهد

امروز در حالي گزارش 140 روز فعاليت کمپين را جهت تنوير افکار عمومي و تشکلات همراستا و مدافع حقوق بشر منتشر مي نماييم که حکم اعدام فرزاد کمانگر توسط دادگاه تجديد نظر به تائيد رسيده است و آقاي کمانگر بنا بر ديدگاه شخصي از نوشتن تقاضاي عفو سرباز زده است. بنابراين با توجه به عدم محکوميت حبس ، حکم مربوطه به واحد اجراي احکام ارجاع گرديده تا با دستور آقاي شاهرودي و کم توجهي ديده بانان و مدافعان حقوق بشر به مرحله اجرا درآيد

کمپين نجات فرزاد کمانگر همچنان براي آزادي فرزاد کمانگر از هيچ کوششي فروگذار نخواهد کرد و سلسله مکاتباتي را با تمامي حاميان بين المللي که از وي حمايت نموده اند به انجام خواهد رساند و با مطرح کردن پرونده مذکور در مراجع بين المللي با اعمال فشار بر دستگاه قضايي حکم وي را لغو نمايد


کمپين نجات فرزاد کمانگر
تهران - 22/4/87



http://www.f-kamangar.hra-iran.org

Thursday, July 10, 2008

زهرا و زهرا

گزارشگران بدون مرز همصدا با وکلای خانواده ی زهرا کاظمی می خواهد تا بازپرس ويژه ‏و مستقلی جهت رسيدگی به پرونده زهرا کاظمی تعيين شود. ما بر ضرورت تحقيقاتی کامل، آزادانه، دادگاهی صالح و محاکمه ای عادلانه، برای روشن شدن همه حقايق در رابطه با قتل زهرا کاظمی ، اصرار داريم

زهرا کاظمی خبرنگار کانادايی ايرانی تبار در دوم تير ماه ١٣٨٢ در حين عکسبرداری از تجمع خانواده های زندانيان در مقابل زندان اوين بازداشت شد. اين روزنامه نگار در مدت بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در اثر ضربات وارده در بيست تير در بيمارستان نظامی بقیة الله جان سپرد . پس از تلاش اوليه در پنهان کردن علت واقعی مرگ اين روزنامه نگار، مقامات رسمی ايران در ٢٥ تير اعلام کردند که زهرا کاظمی در اثر " ضربه ی مغزی " در گذشته است


http://www.rsf.org


تغییر برای برابری : پرونده مرگ دکترزهرا بنی یعقوب، از سوی بازپرس شعبه سوم دادسرای عمومی و انقلاب دادگاه همدان مختومه اعلام شد و برای تمامی متهمان این پرونده قرار منع تعقیب صادر شد

شیرین عبادی، وکیل خانواده دکتر زهرا با تاکید بر اینکه به این قرار اعتراض خواهد شد، به تغییر برای برابری گفت:"به دنبال مرگ مشکوک دکتر زهرا بنی یعقوب من از سوی خانواده آن شادروان از کلیه ماموران و مسئولان دستگیری و بازداشت وی تقدیم کرده و دلائل خود را مبنی بر اینکه این مرگ مشکوک است و نمی تواند خودکشی باشد را به دادسرای شهر همدان ارائه کردم، اما از آنجا که همه متهمان جزو ابواب جمعی حوزه قضایی همدان بودند برای آنکه هر نوع شبهه ای از بین برود در خواست کردیم پرونده در تهران مورد بررسی و رسیدگی قرار گیرد


http://www.we-change.org

Monday, July 7, 2008

ياران دانشگاهى، ۱۸ تير «نه» را حبس ميكنيم

۱۸
تير است و بعضى از ما به موازات به ياد آوردنِ وقایع ِ اين سالگرد، تصميمِ احمد باطبی
براى خروج از ايران و استفاده از برخی امكانات را زيرِ سوال مى آوريم و به دشمن نمایی های دلچرکین آنهایی كه جوياىِ نام هستند و در اين راه همواره مشغول سیاه نمایی هر مبارزى، ميدان مى دهيم

انگار كه ترجيح می داديم احمد باطبی در اين سالگرد هم در اوين بود، تا ما فرصتى براى ابراز همدردى با او داشتیم

انگار هيچ گاه درد مادرِ او را حس نكرديم، آنگاه كه دعا ميكرد تا فرزندش تنها يك روز ديگر زنده بماند

انگار نمی خواستیم از فشارها بر او و زندگی نوپای خوانوادگی اش حتى در دوران كوتاه آزادی موقت آگاه باشيم

انگار نميدانيم و نميخواهيم بدانيم تا چه حد ياران دبستانی و دانشگاهى در ايران تنها هستند؟ تا چه حد ما با عدم سازماندهى و يارى رسانى آنان را تنها گذاشته ایم. نميخواهيم بدانيم گزينه ها چقدر اندك هستند؟ وثیقه ها چگونه مصادره می شوند و خانواده ها را تهیدست تر ميكنند؟ فرار تا چه حد دشوار و پر خطر است و تبعید اغلب تا چه حد محتاج و منزوى ميكند

همانگونه كه اكثر نخواستيم بدانيم بر کیانوش سنجری كه نخواست از بعضى امكانات استفاده كند چه گذشت؛ كه مادرِ او چه روزها و شب هایی را پاى تلفن به التماس گذراند و باز ما نبوديم تا به او كمك كنيم

انگار تنها شعار ما «نه» است. نكن. نگو. نرو. ننويس


بيایيد براى یاد بود ۱۸ تير، امسال اين كنيم كه اين «نه» را از ادبيات خود حذف بداریم. به هم ميدان دهيم و آنجا كه در عمل يار هم نيستيم ، اقلا ديوارِ هم نباشيم
ياران دبستانی و دانشگاهى ما ! بله ياد ۱۸ تير همواره زنده، كه دانشگاه زنده است. ميدانِ عملِ شما - به يارى ما هم - همواره وسیعتر باشد

پيش به سوى آزاد ی دانشجويانِ در بند ، احسان منصورى، مجيد توكلى، احمد قصابان و معلمِ آزاده فرزاد کمانگر و آزاد ی تمامى دانشجويان ، فعالان و زندانیان سياسى

پيش به سوى آزادى

Saturday, July 5, 2008

انصاف سیاسی – اجتماعی

سمینار جبهه ملی در دایشگاه مریلند و
مقالات دوستان عزیزم دکتر اسماعیل نوری علا، مهندس کوروش زعیم
و آقای عبدالله مومنی برآنم داشت در این زمینه دیدگاهم را مطرح کنم

آیا ما واقعا انصاف سیاسی – اجتماعی داریم، آیا قبول می کنیم که همه افراد بدلیل ظرفیت های بشری می توانند اشتباه کرده باشند و اشتباه دلیل بر خیانت نیست ؟

می توانیم بمانند همیشه ادعا کنیم که ما ایرانیان برترین، وارسته ترین، دانشمند ترین و...، مردم دنیا هستیم و همانگونه که گفته اند و شنیده ایم و خوانده ایم

جامعه پر التهاب و مملو از هیجان ما تا کنون چنین اجازه ای را نداده است که واژه ها ئی چون انصاف – سیاسی اجتماعی را برای خودمان معنی کنیم و بدنبال مفاهیم واقعی آنها باشیم، و بنظر من شاید بهمین دلیل هم باشد که برایمان بسیار دور از ذهن است که چنین واژه هائی در فرهنگ سیاسی ما مطرح شوند

آیا حد اقل از نظر تفکر علمی باین مرحله رسیده ایم که این واژه ها هر کدام دارای وزن و معانی خاصی هستند که سالهاست که پایه های ساختاری جوامع دموکراتیک را ایجاد کرده اند ؟

آیا ما مجموعه انسان هائی که بهر دلیل بدنبال آرمان خواهی های خودمان هستیم و می خواهیم زندگی بهتری برای مردم کشورمان و یا – مردم سراسر گیتی – بوجود بیاوریم هیچگاه به این فکر افتاده ایم که با داشتن انصاف سیاسی – اجتماعی، یکنفر می تواند نه خوب مطلق و یا بد مطلق باشد

آیا باین مهم اندیشیده ایم که انسان ها از روز نخست خائن و جانی و دیکتاتور و یا امام و پیغمبر و مظلوم بوجود نمی آیند و هر کدام از آنها روزی بدنبال آرمان ها و آرزوهائی بوده اند که در نهایت و بدلایل بی شماری نتوانسته اند که به خواسته هایشان جامه عمل بپوشانند و بهمین دلیل دوستان و دشمنان هیجان زده و افراطی پیدا کرده اند

آیا در سی سال گذشته توانسته ایم این تصور را برای خودمان ایجاد کنیم که شرایط اجتماعی - سیاسی و اقتصادی قادر خواهد بود فرشته را به دیو و دیو را به فرشته تبدیل کند ؟

آیا ما باین مرحله از رشد فکری رسیده ایم که


از رضاشاه سئوال کنیم که اگر صاحب تجربه امروز ما بود چه می کرد؟

از دکتر مصدق سئوال کنیم که اگر صاحب تجربه امروز ما بود چه می کرد؟

از محمد رضاشاه سئوال کنیم که اگر صاحب تجربه امروز ما بود چه می کرد؟

از آیت الله خمینی سئوال کنیم که اگر صاحب تجربه امروز ما بود چه می کرد؟

ولی فراموش نکنیم ما چه بخواهیم و چه نخواهیم تمامی این شخصیت ها و عملکردشان جزو" تاریخ " شده اند و نمی توانند جز برای یک ذهن خلاق مفید واقع شوند

زمانیکه ما فعالین سیاسی گذشته هایمان را جانشین بحث زنده روزمان می کنیم یک دلیل بیشتر نمی تواند داشته باشد و آنهم اینکه حرفی و برنامه ای برای " امروز و فردای مان " نداریم و ناگزیر از آن هستیم که مرتبا گذشته را زنده نگاه داریم، چرا که راحت ترین کار است : نه نیاز به کنکاش و تلاش و مطالعه دارد و نه اینکه هیچگاه تمام شد نی است، می توانیم آنرا سالهای سال ادامه دهیم، همچنانکه این چنین نیز کرده ایم

بزرگترین شانس جمهوری اسلامی هم همین بوده است که در طی سی سال گذشته، اپوزیسیون، اپوزیسیون "شاه" بوده است، گروهی از چپ و راست و میانه، موافق و یا مخالف آن هستند و بزرگترین دعوا، دعوای 28 مرداد است که صف بندی ها را مشخص می کند، یا اینطرف هستی ( قیام ملی ) و یا آنطرف ( کودتای خارجی ) ! من وارد این مباحث و قضاوت های ارزشی آن نمی شوم

با آنکه همه می دانند که من مخالف سلطنت و یا هر نوع حکومت فردی دیگر هستم و این را بیشتر از هر کس سمبل سلطنت، آقای رضا پهلوی می دانند، ولی این هیچ چیزی را تغییر نمی دهد. اگر حد اقل پس از سی سال زندگی در غرب و بعد از اینهمه رنج و درد ومشقت در زندگی شخصی خودم ( که آرزو می کنم برای دشمن ترین دشمنان منهم پیش نیاید ) و در زندگی اجتماعی – سیاسی ام در این سه دهه نیا موخته با شم که : " این عقیده من است و آن عقیده و دیدگاه طرف مقابل من " و هر دو قابل احترام می باشند، آیا شما فکر می کنید که من در اصل آیا چیزی آموخته ام ؟

دوستان عزیز

بیائیم با مفهوم و دریافت و بازیافت واژه " تحمل "، آستانه تحمل خود را بالا ببریم، بدون کوچکترین تردیدی تمامی کسانیکه این دوران تاریک را پشت سر گذاشته اند، آرزوی تکرار آنرا ندارند، تصورم بر اینست که هیچکدام ما ، دیگر تک حزبی را چه " رستاخیز " باشد و چه " حزب فقط حزب الله " را که تجربه های تلخی از آن داریم دیگر نمی خواهیم. واقعیت اینست که


آیا معانی و مفاهیم واژه های "دموکراسی"، "آزادی"، "آزادی عقیده و مرام" و "زبان و بیان" و...، هم برایمان روشن و معنی داراست؟

آیا زمان آن نرسیده است که به خودمان نگاه کنیم که ما در طی این سال ها چه کرده ایم و چه ها نکرده ایم؟ چه مقدار از وقت خودمان را برای پیدا کردن یک شکل محوری گذاشته ایم که به کار امروز و فردای مان بیاید

آیا در طول این سالهای سیاه گذشته باین نتیجه رسیده ایم که این امکان بوجود نیامده است که حول یک برنامه مشخص متحد شویم ؟

آیا باین نتیجه رسیده ایم که هیچکدام بشکل فردی نتوانسته ایم به آرمان هایمان جامه عمل بپوشانیم و تمامی آنها به سراب بدل گشته اند

ولی این تمامی ماجرا نیست و منهم معلم اخلاق نمی باشم و چنین آرزوئی را هم ندارم. با تجربه ای سخت و بسیار طولانی باین نتیجه رسیده ام که این مسیر و با یک مجموعه از تفکراتی که تا کنون انجماد فکری خود را نشان داده اند نیز به نتیجه و دموکراسی و آزادی نخواهیم رسید و بهمین دلیل است که اگرچه هیچگاه در زندگیم نا امید نبوده و نیستم، پیشنهاد مشخص زیر را ارائه می کنم

پیشنهاد


از تمامی کسانیکه با اعتقاد به معانی و مفاهیم واژه " تحمل " و " نداشتن تعصب " می توانند در کنار یکدیگر بنشینند،

از تمامی کسانیکه فکر رهبری انحصاری آن جمع را در سر نپرورانند

از تمامی کسانیکه قبول کنند که زندان و شکنجه و اعدام بد است، هم برای من و هم برای مخالف عقیدتی من

از تمامی کسانیکه قبول کنند که احترام به دیگری لازم است تا احترام طرف مقابل وجود داشته باشد

از تمامی کسانیکه بتوانند بپذیرند که احترام به تمامی عقاید متفاوت لازم است

از تمامی کسانیکه قبول کنند که همه می توانند اشتباه کنند و درعالم سیاست معصومیت معنی ندارد

از تمامی کسانیکه قبول کنند که این حق برای همه وجود دارد که در آینده ای نه چندان دور و پس از جمهوری اسلامی ، تمامی عقاید بمانند تمامی جوامع آزاد، جایگاه خود را داشته و تشخیص خوب و بد آن بعهده مردم باشد

از تمامی کسانیکه بپذیرند که پناه بردن به کشورهای صاحب قدرت و بنده و برده شدن دردی را از جامعه دوا نخواهد کرد و بل با تجربه هائی که داشته ایم همچنان در این بدبختی باقی خواهیم ماند

از تمامی کسانیکه بپذیرند که انتخاب سیاسی آزاد است و شرط وجود و حضور سیاسی طرف مقابل را، خود او تعین می کند و نه ما، همچنانکه وجود و حضور سیاسی ما را هم خود ما تعین می کنیم و نه او

بیایید با هم قهر نکنیم، هیجان به خرج ندهیم، همدیگر را تحریک نکنیم، بیکدیگر بی اعتماد نباشیم و از شیوه اتهام زنی بی دلیل بپرهیزیم، با دقت و وسواس و برای جلوگیری از سیاه کاری های حکومت هشیار باشیم و اطمینان داشته باشیم که هیچ حکومت تمامیت خواه و دیکتاتوری در جهان پایدار نخواهد ماند

در اینصورت است که بطور قطع و یقین می توانیم شکل جامعه ای آزاد و بدون استبداد و دیکتاتوری را برای بچه هایمان نخست تصویر و سپس واقعیت آنرا ایجاد کنیم

ما ایرانیان: ما فارس ها، ما ترک ها، ما کردها، ما بلوچ ها، ما عرب های ایرانی، ما لرها، ما گیلانی ها و مازندرانی ها و ترکمن ها و ما تمامی اهالی ایران باید بدانیم که تنها خود ما خواهیم توانست جامعه ای آزاد و بر اساس خواست هایمان بر قرار کنیم

ما این لیاقت را داریم، ما این شایستگی را داریم و مهمتر اینکه جوانان و نو جوانان جامعه ما که اگر بنا به قضاوت کنونی آنها، ما همه چیز را خراب کرده ایم، این بار با کمک و همراهی و همکاری خود آنها در این راه قدم بر داریم و خرابی ها را جبران کنیم

مهمترین نکته ای که نباید فراموش شود اینست که ایرانی "داخل و خارج" ندارد و این بی هویتی بر دوش تمامی ما ایرانیان سنگینی می کند

بدون تردید نخستین گام در این زمینه اینست که واژه های " امید "، " تحمل " و " عدم تعصب " هر کدام باید جایگاه شایسته و واقعی خود را بیابند

با امید به روزهای بهتر

حسین لاجوردی
پاریس 22 خرداد 1387

http://www.aciiran.com

Thursday, July 3, 2008

دومین نامه مادران صلح به مسئولین نظام: ما جنگ نمی‌خواهیم

مبدان زنان: گروهی از مادران ایرانی با نام مادران صلح ایران خطاب به مسئولان نظام جمهوری اسلامی دومین نامه خود را با عنوان ما جنگ نمی خواهیم به طور سرگشاده منتشر کردند. این مادران در آذر ماه سال گذشته نیز در نامه ای با بیش از 600 امضا خطاب به مسئولین نظام از آنان خواسته بودند صلح را در دستور کار خود قرار دهند. حدود 500 نفر دیگر نیز از این نامه حمایت کرده بودند. متن این نامه به شرح زیر است

19
سال است که از جنگ هشت‌سالة ايران و عراق مي‌گذرد. هنوز داغ مرگ جوانان وطن قلب‌ها را به درد مي‌‌آورد. هنوز درد و رنج هزاران مجروح شيميايي، به‌ويژه در مناطق مرزي ميهنمان سينه‌ها را آکنده از اندوه مي‌کند. هنوز تکه‌های پيكر جوانان رشيدمان را روزانه در پارك‌ها و صحن دانشگاه‌ها به‌خاك مي‌‌سپاريم و هنوز از آسيب‌هاي اجتماعي و اقتصادي تحريم‌هاي جهاني بر ضد ايران، مانند كمبود كالاهاي اساسي، میزان بالاي تورم، فقر ، بيكاري و فساد ناشي از آن نياسوده‌ايم كه آواي شوم جنگ خانمانسوزي ديگری به گوش مي‌رسد ومسئولان كشورمان نيز، با طرح پاسخ‌هاي تند، گويي به استقبال آن مي‌روند

امروز كه مشاركت مردم در يكي از مهم ترين تصميم‌هاي ملّي شان تا به اين حد ضروري است ، عدم حضور نهادهاي مدني همچون گروه‌ها، احزاب اصناف، سنديكاها ، دانشجويان و دیگر اقشار مردم حاصلي جز جدايي مردم از حاكميّت و حاكميت از جامعة بين‌الملل نخواهد داشت

ما مادران صلح ايران با جنگ مخالفیم و پيشنهاد مي‌كنيم که محتواي بستة تعيين شده از سوي كشورهاي 1+5 در رسانه‌هاي رسمي كشور علني گردد. ما باور داريم که اگر دولت ايران تعليق موقت غني‌سازي را بپذيرد و به مذاكرة مستقيم براي اصلاح شرايط آن تن دهد، افكار عمومي جهان به نفع ملّت ايران تغيير خواهدكرد و اجماع جهاني برضد كشورمان درهم خواهد شكست

بي‌ترديد ادامة تحريم‌ها و آغاز حملة نظامي بيش‌ از همه ويراني و كشتار و آثار اسف‌بار خود را بردوش مردم خواهد نهاد. بنابر اين، مردم بايد در اين تصميم سرنوشت‌ساز مشاركت داشته‌ باشند

هنوز گروه بزرگي از مردم بر اين باورند كه اگر پس از فتح افتخارآميز خرمشهر، كه عراق و حاميانش در موضع ضعيف‌‌تري قرار داشتند، پاي مذاكره مي‌نشستيم، احتمال پيشگيري از كشتارها، موشكبارانها وبمباران‌هاي وحشتناك شيميايي وجود داشت و سرنشینان هواپیمای ارباسی که بر فراز خلیج پرواز می‌کرد جان خود را از دست نمی‌دادند

انتظار مادران دلسوخته و داغدیدة این سرزمین آن است که تا دیر نشده با گفتگو و حل صلحجويانة مسائل اختلافات را حل کنیم و، با طرح شعارهاي تند، آتش بيار معركه‌‌ای كه ابرقدرت‌هاي جنگ افروز به پا كرده‌اند نشويم

http://www.meydaan.com

Wednesday, July 2, 2008

عفو بین‌الملل : هانا عبدی و روناک صفارزاده را آزاد کنید

تغییر برای برابری: سازمان عفو بین‌الملل با صدور بیانیه‌ای خواستار اقدام فوری در مورد پرونده هانا عبدی و روناک صفارزاده، دو تن از فعالان حقوق زنان، شد. این سازمان نگرانی خود را از احکام سنگینی که برای هانا عبدی صادر شده و احتمالا برای روناک صفارزاده نیز نظیر آن صادر خواهد شد، اعلام کرد. هانا عبدی به ۵ سال زندان در شهری بسیار دورتر از محل سکونت خود محکوم شده است. بیانیه عفو بین الملل به شرح زیر است:

هانا عبدی به پنج سال زندان در تبعید در شهری کوچک در استان آذربایجان شرقی محکوم شده است. این شهر که گرمی نام دارد، در مرز با جمهوری آذربایجان می باشد. روناک صفارزاده نیز هنوز در بازداشت به سر می برد و منتظر دریافت حکمش از دادگاه است. به باور سازمان عفو بین الملل هر دوی این زنان به دلیل اگاهی از حقوق خویش و سایر زنان، و تلاش در راه آزادی بیان و کار گروهی، زندانی شده اند، و حکم وارده به آنها انگیزه های سیاسی دارد.

بنا به گفته وکیل هانا عبدی، شعبه ۲ دادگاه انقلاب سنندج اتهام او را “تبانی و اقدام علیه امنیت ملی” اعلام کرده است. آقای محمد شریف این حکم را بسیار غیرمنتظره و ناراحت کننده توصیف کرد، زیرا این سنگین ترین حکمی است که برای اتهام مزبور در قانون در نظر گرفته شده است. او این حکم را نامتناسب خواند و گفت که قاضی پرونده قبلا نیز احکام نامتناسب صادر کرده است. اقای شریف امیدوار است که در تجدید نظر حکم مزبور تغییر کند.

روناک صفارزاده نیز به “محاربه” (ضدیت با خداوند) متهم شده است، که حتی می تواند حکم اعدام به همراه داشته باشد. روناک صفارزاده به دخالت در بمب گذاری هایی در سنندج متهم است. وکیل او می گوید که اعتراف از وی برای ارتکاب این جرم تحت شکنجه در طی سه ماه حبس در سلول انفرادی در بازداشتگاهی در وزارت اطلاعات سنندج، گرفته شده و بنابراین در دادگاه قابل پذیرش نیست. آقای شریف هم چنین گفته است که نگهبانان زندان در تمام دیدارهای او با موکلانش، علی رغم اعتراض او، حضور داشته اند.

هر دوی این زنان از اعضای فعال کمپین یک میلیون امضا، و سازمان غیردولتی اذرمهر در سنندج که با کمپین نیز در ارتباط است، بوده اند.

نگین شیخ الاسلامی، رئیس انجمن آذرمهر، در فوریه ۲۰۰۸ گفت که هر دوی این زنان در تماسی تلفنی گفتند که آنها هیچ جرمی مرتکب نشده اند. آنها تنها در راه عدالت تلاش می کردند و تنها جرمشان فعالیت در راه برابری حقوق انسان هایی بوده که به خاطر جنسیت یا قومیت خود با تبعیض مواجه هستند. آنها گفتند که “ما خواهان برابری حقوقمان هستیم و به عنوان شهروند می خواهیم که به حقوقمان احترام گذاشته شود. .. ما ماه‌ها است به خاطر جرم‌هایی که مرتکب نشده‌ایم تحت شرایط بازداشتی غیرقابل تحمل به سر می‌بریم. اتهاماتی که به ما وارد شده ناروا است… و با انچه که در زندان از رفتارهایی که با زنان زندانی می شود مشاهده کرده ایم به حقانیت مطالبات و ارمان خود بیشتر باور پیدا کرده ایم. ما تروریست نیستیم، و فعالیت های ما در جهت رفع تبعیض جنسیتی و قومیتی بوده و هدف ما نیز بازدگرداندن صلح و آشتی به کشور و هم میهنانمان است. ما را فراموش نکنید.”