Tuesday, September 30, 2008
برای توقف احكام اعدام همه متهمان به خصوص زندانیان سیاسی اقدام كنید
به نام خدا
رياست محترم قوه قضاييه
جناب آقاي آيت الله هاشمی شاهرودی
با سلام
احتراماً همچنانکه مستحضر هستيد طی ماههای اخير صدور و اجرای احکام اعدام توسط دادگاههای سراسر کشور تشديد شده و متأسفانه در مواردی حتی قوانين و آييننامههای جاری و بخشنامههای جنابعالی نيز در صدور و اجرای اين گونه احکام ناديده گرفته ميشود.
در برخی موارد از جمله پرونده مرحوم يعقوب مهرنهاد ابهامات قابل توجهی وجود دارد که کنترل و نظارت بيشتری را بر صدور و اجرای احکام سنگين، خصوصاً اعدام ضروری میكند.
خاطر نشان میسازد اصرار بر ادامه اين سياستهای خشن و غير انسانی و تساهل در سلب حق حيات انسانها نه تنها آثار سوء جبرانناپذير و لطمات شديدی بر وجدان عمومی و احساس دينی جامعه وارد میکند و به تشديد و باز توليد خشونت در جامعه منجر میشود بلکه وحدت ملی و انسجام اجتماعی را نيز بيش از گذشته در معرض تهديد و فروپاشی قرار میدهد.
جناب آقاي شاهرودي
علاوه بر تعداد زياد موارد اجرای حکم اعدام در مورد کسانی که در زمان وقوع جرم در سنين کودکی بودهاند و نيز در مورد زندانيان عادی که متناسب با جرم آنان نبوده، تعداد قابل توجهی از زندانيان سياسی نيز هم اکنون زير حکم اعدام به سر میبرند که هر لحظه خطر اجرای حکم جانشان را تهديد میکند؛ اسامی برخی از آنان به قرار زير است:
1- فرزاد کمانگر
2- فرهاد وکيلی
3- علی حيدريان
4- ارسلان اوليايي
5- انور حسين پناهی
6- حبيبالله لطيفی
با عنايت به موارد فوق، امضاء کنندگان اين نامه از شما تقاضا دارند اقدام عاجل برای توقف احکام اعدام همه متهمان به خصوص زندانيان سياسی به عمل آورده و در پايان کميته پيگيری بازداشتهای خودسرانه را به عنوان نماينده خود جهت پیگيری وضعيت زندانيان مورد بحث معرفی میكنند.
Monday, September 29, 2008
برای رسیدن به خواسته های خود نه فریب می خوریم و نه کوتاه می آیم
آگاهی اتحاد وتشکل رمز پیروزی ماست
هر گونه اخراج کارگران را محکوم می کنیم
امنیت شغلی حق مسلم هر کارگر است
دوستان و همکاران گرامی
بنابر گزارشهای رسیده مدیریت تصمیم گرفته است که در آستانه عید فطر به یکی ازقول داده در اعتصاب 10 تیر وفا کرده و با برگزاری یک اجتماع بزرگ به 10 هزار نفر از کارگران ارتقاء شغلی که یکی از خواسته ای اصلی ما کارگران برای افزایش حقوق ها بود بدهد.
ما تصمیم مدیریت را به فال نیک گرفته وخواهان بر آروده ساختن این تصمیم هستیم .ولی در این مورد سوال می کنیم چرا برای 10 هزار نفر
آیا مگر ایران خودرو فقط 10 هزارنفر کارگر دارد پس بقیه هیچی حقی در این افزایش حقوق ندارند
نه دوستان افزایش حقوق باید شامل همه کارکنان ایران خودرو چه کارگر و چه کارمند چه رسمی و چه غیر رسمی و چه پیمانکار وچه روز مزد هستند شود.
همانطوریکه اطلاع دارید کارگران شرکتهای پیمانکاری و روزمزد گروه شغلی ندارند پس چطوری می توانند ارتقاء شغلی بگیرند .
نه دوستان ما خواستهای خودمان را در 10 تیر اعلام کرده و روی آنها پافشاری می کنیم اعتصاب ما فقط برای ارتقائ یک گروه شغلی نبود
ما فریب نمی خوریم واجازه نمی دهیم اجتماع ما کارگران کلاه تبلیغاتی برای دیگران باشد ما روی خواسته های تصویب شده ۱۰ تیر می ایستیم و کوتاه هم نمی آیم.
اولین خواست ما خروج نیروهای نظامی و حراست از سالنها می باشد تا زمانی که جوپادگانی در شرکت حاکم است کارگران نمی توانند حرفهای خود را بزنند.
دوم خواست اساسی ما ایجاد تشکل آزاد و مستقل است. دوستان تا ما تشکل نداشته باشیم نمی توانیم حرفهای خودرا بزنیم و کسی هم به حرفهای تک تک ما توجه نخواهد کرد واگر کسی هم حرف زد کارش با حراست است ولی تشکل می تواند به نمایندگی از ما کارگر ان هم حرف بزند و هم در رسیدن به خواسته یمان به ما کمک کند
ما از مدیریت می پرسیم چرا اجازه برگزاری انتخابات را نمی دهد طبق کدام قانون ایجاد تشکل برای بیش از 45 هزار کارگر غیر قانونی است
آقای باقری معاون منابع انسانی شرکت می گوید.کارگران برای بیان خواسته هایشان از مجرای قانونی استفاده کنند
ما می پرسیم آقای باقری مجرای قانونی کدام است
در شرکتها و کارخانجات کارگران فقط از طریق تشکلهای خود می توانند حرفهای خودرا بزنند ما خواهان ایجاد تشکل هستیم و آقای باقری باید در این اجتماع به ما بگوید چرا جلو ایجاد تشکل را گرفته است.
سومین خواسته اصلی ما امنیت شغلی است. وجود شرکتهای پیمانکاری و وجود قرار دادهای موقت امنیت شغلی ما را تهدید می کند ما هیچ امنیت شغلی نداریم روزانه دهها تن از دوستان کارگر به بهانه های مختلف اخراج می شوند.به این وضعیت باید خاتمه داده شود شرکتهای پیمانکاری باید منحل شوند.کارگران اخراجی باید سر کار برگردند و همه کارگران قراردادی استخدام شوند.
دوستان و همکاران گرامی
ما یکبار دیگر اهم خواستهای خودمان راکه در اعتصاب 10 تیر آن را تصویب کرده ایم اعلام می کنیم و به مدیریت می گویم ما فریب ارتقاء یک گروه شغلی را نمی خوریم ما خواهان بر آورده ساختن خواسته های خود هستیم.که در اعتصاب 10 تیر اعلام کردیم
خواستهای کارگران ایران خودرودر
1- ازادي تشکلهاي کارگري عدم ورود حراست به سالنها
2- لغو اضافه کاري اجباري و برداشتن سقف اضافه کار عادي
3- افزايش حق آکورد ( حق بهره وري
4-افزايش حقوقها متناسب با افزايش قيمتها درکشور
5-بازگشت کارگران اخراجی ولغو قرار دادهاي موقت و استخدام رسمي کارگران
6-جلو گيري از گسترش شرکتهاي پيمانکاري و انتقال کارگران آن به خود شرکت
7- شرکت نمايندگان کارگران در کميته مشاعل طبق بندي
8-شرکت نمايندگان کارگران در کميته تشخيص کارهاي سخت و زيان آور
9- کاهش فشار کاري با استخدام نيروهاي جديد
10- آزادی تحصیل ولغو بخشنامه محدویت ادامه تحصیل
Saturday, September 27, 2008
برای زهرا... وحداقل حقوق انسانی
تعییر برای برابری:زهرا فقط 11 سال داشت. 11 سال و هزار آرزو. می خواست "درس بخواند، روزنامه نگار شود و از دخترهای بدبخت دفاع کند". به هیچ کدام از آرزوهایش نرسید. پدرش می خواست به مردی 35 ساله شوهرش دهد . دخترک تنها بود و بی پناه. مخالفت که کرد کتک خورد، بیشتر از همیشه، طاقتش که تمام شد خودش را کشت. با قرص برنج.
چند روز پیش از خودکشی زهرا مادرش خبردار شده بود که می خواهند دخترش را شوهر دهند، یکی از همسایه ها خبرش کرده بود تا شاید بشود جلوی فاجعه را گرفت.
"تلفن زدم به مغازه پدربزرگش، التماسش کردم که با لیلا این کار را نکنند، که زندگی اش را خراب نکنند. گفتم خودم می آیم و می برمش. خودم خرجش را می دهم. به حرفم گوش نکرد. گفت دختر باید برود خانه شوهر چند سال اینور و آنورش چه فرقی می کند."
اینها را لیلا می گوید. زن 35 ساله ای که هنوز باور نمی کند دخترک 11 ساله اش خودش را کشته است. از شوهرش که جدا شد، مهریه و نفقه و جهاز و همه حق و حقوقش را بخشید و در عوض حضانت زهرا را گرفت. چند سال بعد وقتی برای 8 میلیون تومان بدهی به زندان افتاد زهرا را به خانواده پدرش دادند و دخترک در تمام این چهار سال اجازه یک تماس تلفنی با مادرش را نداشت:"زندانی که شدم هشت ماهی زهرا با من بود. هم زهرا و هم دختر دیگرم که شش ماه داشت. پا به پای من زندان را تحمل می کرد و دم برنمی آورد. یک بار که پدرش آمد ملاقاتش نرفت. اینقدر جیغ کشید و گریه کرد که زندانبان ها رضایت دادند و نبردندش برای ملاقات..می ترسید از پدرش. نمی خواست ببیندش. یک روز پدر همسر دومم آمد ملاقات و گفت زهرا را بده ببرم بیرون اسمش را بنویسم مدرسه. بچه را که بهشان دادم، یک هفته بعد فهمیدم او را پیش پدرش برده اند. توی زندان کاری از من برنمی آمد. حتی نمی گذاشتند با دخترم حرف بزنم. سه سال تمام از زهرا بی خبر بودم."
چند ماه پیش بود که لیلا از زندان مرخصی گرفت تا بدهی هایش را قسط بندی کند. همه امیدش این بود که برای مهرماه زهرا را پیش خودش بیاورد. رفت شهرستان و دو اتاق کوچک در یک زیر زمین اجاره کرد تا با خیاطی خرج خودش و پسر 2 ساله اش که در زندان بدنیا آمده بود را بدهد.
پدر کودکش وقتی که او زندان بود غیابی طلاقش داده بود. بهانه اش این بود که زنش زندانی است و نگفته بود که بخاطر ضمانت بدهی های من زندانی شده. نگفته بود که من فرار کرده ام او بخاطر من دارد تاوان می دهد. راهی هم برای اثبات این ادعاها نبود. هیچ کس را نداشت و باید روی پاهای خودش می ایستاد و همه چیز را دوباره می ساخت. مثل آن روزهایی که زهرا داشت می مرد و او با فروش کلیه اش دخترک را مداوا کرد و یک چرخ خیاطی خرید و دوباره سرپا شد:"هپاتیت A داشت. دکتر گفته بود اگر درمان نشود هپاتیت B می گیرد. پدرش چند ماهی می شد رفته بود و هیچ خبری ازش نداشتیم. هیچ کس هم نبود که کمکی بکند. کلیه ام را فروختم یک میلیون. پانصد هزارتومانش را دادم خرج بیمارستان زهرا. با بقیه اش چرخ و وسائل خیاطی خریدم و دستم دخترم را گرفتم و رفتم تهران."
همه آن روزها گذشت، لیلا دوباره زندگی اش را ساخت. دوباره ازدواج کرد. یک دختر دیگر بدنیا آورد، چکهای شوهرش که او پشتش را امضا کرده بود برگشت خورد و دوتایی به زندان رفتند. شوهرش فرار کرد ولیلا ماند با همه بدهی ها و بالاخره توانست از آن زندان لعنتی بیاید بیرون و حالا همه فکر و ذکرش زهرا بود. اگر طلاق نامه ازدواج دومش را نمی گرفت شاید هیچ وقت نمی توانست زهرا را بدست آورد. هم زهرا را و هم دو کودکش دیگرش را. می دانست که اگر طلاق نامه نداشته باشد حضانت بچه ها را از او می گیرند. به هردری زد و بعد چند ماه طلاق نامه اش را گرفت تا بتواند سراغ زهرا برود.
هنوز روبراه نشده بود که همسایه ها از اهواز زنگ زدند که دخترت در بیمارستان است. خودش را کشته.... شبانه راه افتاد و سه روز تمام بالای سر دخترش بود به جای تمام سه سالی که زهرا را ندیده بود. به جای تمام ماه ها و روزهایی که حسرت شنیدن صدایش را داشت. دخترک اما بهوش نیامد. معده اش از 24 ساعت قبل خودکشی خالی بود و سم "قرص برنج" به جانش نشسته بود.
آخرین بار چند روز قبل از این اتفاق شوم بود که صدایش را شنیده بود. تلفن کرده بود و به جای همه حرفهایی که این سالها روی دلش مانده بود، التماس کرده بود که دیگر به پدربزرگ زنگ نزن:"بعد از تلفن تو من را اذیت می کنن. طاقتم تمام شده دیگر. بگذار هرکاری می خوان بکنن. شوهرم که دادن فرار می کنم و می آیم پیش تو."
دردل هایش را بعدا نوشته بود. روی ورق پاره ای که بعد مرگ، در جیب لباسش پیدا کردند:
"امیدوارم این نامه بدست مامان لیلا برسه و گرنه خیلی حرفهام که دوست داشتم بهش بگم، نگفته می مونه. مامانی خیلی دوستت دارم. می دونم با این کارم خیلی ناراحت می شی و غصه می خوری. اما اگه تو هم جای من بودی این کار را می کردی. شاید اگه اینجا بودی با هم این کار را می کردیم و اون دنیا با هم زندگی می کردیم. اینجا همه اش از من ایراد می گیرن. کتکم می زنن. بهم فحش می دن. نمی ذارن راحت باشم. حالا هم که می خوان شوهرم بدن. مگه من چند سالمه که اینقدر منو اذیت می کنن؟ دیروز عمو علی منو زد. بابا هیچی نگفت. طرف من را هم نگرفت.
نمی ذارن با تو حرف بزنم. نمی ذارن پیشت بیام. خسته شدم. چقدر زور می گن. چقدر کتک می زنن. آخه مگه من خرم؟
دلم می خواد درس بخونم و دکتر بشم، پاهاتو خوب کنم. ولی نه دلم می خواد مثل دوستت روزنامه نگار بشم و از دخترهای بدبخت مثل خودم، دفاع کنم. می دونم بعد از مردن من، تو آبروی اینها را می بری و پدرشونو درمیاری.غصه نخور من اونجا منتظرتم. فهمیدم برای من داداش آوردی، خوشحال شدم. ولی ناراحتم که ندیدمش. عسل دیگه باید مدرسه بره. مواظب اون باش. از اینکه تنها می شی ببخش. هیچ وقت تو و عسل و خوشبختی قبلمون را یادم نمی ره.
دوستت دارم مامان توپولی."
پزشکی قانونی هم نوشته های زهرا را تایید می کند. بنا به گزارش پزشک قانونی اهواز و تهران آزمایشات انجام شده نشان دهنده شکنجه جسمی بوده و آثار شلاق یا شبیه آن روی بدن، ترکیدگی داخل لب بالا، کنده شدن قسمتی از موها، کبودی زیر ناخن پاها، خالی بودن معده که نشان دهنده شرایط سخت است، کبودی زیر چشم و کبودی پشت ساعد پا روی بدن زهرا مشاهده شده است.همسایه های پدر زهرا هم گواهی داده اند که بارها صدای ناله های او را زیر کتک پدر و عموها شنیده اند.
با شکایت مادر زهرا، قاضی شعبه هفت کیفری اهواز علت خودکشی را فشار شدید روحی و روانی از سوی خانواده تشخیص داده و نوشته است:"با توجه به ضرب و شتم قرار گرفتن قبل از اقدام به خودکشی و نظریه قضات و مدعی العموم علت خودکشی شبه عمد(قتل) محسوب شده و نیاز به بررسی بیشتر داد و پدر متوفی تحت پیگرد قانونی است."
دادگاه رسیدگی به خودکشی زهرا، ماه آینده تشکیل می شود. زهرا و زهراها اما هر روز در گوشه و کنار این مملکت خودکشی می کنند، به قتل می رسند و یا هر روز هزاربار مرگ را آرزو می کنند برای اینکه قوانین ما حداقل حقوقی انسانی را برای زنان درنظر نگرفته است.
اگر بر اساس قانون سن ازدواج دختر 13 سال نبود و به پدر این اجازه داده نشده بود که قبل از 13 سالگی نیز بتواند با گرفتن سن رشد از دادگاه دخترش را شوهر دهد، شاید الان زهرا زنده بود و پدرش جرات نمی کرد بگوید اختیارش با من است ومی خواهم شوهرش بدهم.
اگر اجازه ازدواج دختر در انحصار پدر نبود و قانونگزار برای مادر نیز حقی در نظر می گرفت شاید عطوفت مادرانه و تجربه هایی سختی که زنان از ازدواج های زودرس و اجباری دارند می توانست مانع به زور شوهر دادن زهرا و زهرا ها شود و حالا زهرا و سه دختر دیگری که در همان بیمارستان برای فرار از ازدواج اجباری خودکشی کرده بودند زنده بودند.
اگر قوانین ما برای عقد ازدواج دختر قبل از سن پایینی که قانون تعیین کرده مجازات تعیین می کرد،شاید دیگر هیچ پدری جرات نمی کرد دختر بچه ها را به جای مدرسه به حجله بفرستد. حجله ای که گاه حجله مرگ می شود.
زهرا فقط یکی از هزاران دختری است که با چراغ سبز قانون، به حجله مرگ فرستاده می شوند. نتیجه این قانون تبعیض آمیز و ازدواج هایی که نه تنها شروعشان به انتخاب و رضایت زن نبوده که در اتمام آن نیز زن اختیاری ندارد، گاه شوهرکشی است. گاه خودکشی و گاه فرار از خانه و گرفتار شدن در هزارتوی جامعه ای که یک خانه امن برای حمایت از زنان خشونت دیده و آسیب دیده ندارد.
بسیارند زنهایی که با همه این خشونت ها واجبارها هم شجاعت و توان "نه" گفتن به عرف و قانون مردسالار و ضد زن را ندارند و تمام عمر سر خم می کنند و می سوزند و می سازند و زندگی می کنند با مردانی که انتخابشان نکرده اند، دوستشان ندارند و به اجبار به آنها "بله" گفته اند.
لیلا از همین حالا نگران دختر 6 ساله اش است که فقط یک سال دیگر حضانتش با او است و سرپرستی و اجازه ازدواجش از همین الان با پدرش است. نگران است که او هم به سرنوشت زهرا دچار شود.
راحله هم در آخرین روزهای زندگی اش نگران دخترش بود. می گفت فقط به خاطر دخترم است که نمی خواهم بمیرم. می دانم که هنوز 15 سالش نشده شوهرش می دهند و من هم نیستم که به دادش برسم.
تا وقتی قانون اجازه ازدواج دختربچه ها را می دهد، تا وقتی پدر می تواند هرگاه که خواست دخترش را شوهر دهد، تا وقتی مادر هیچ حقی در تعیین سرنوشت فرزندش ندارد، تا وقتی قانون نابرابر بر زندگی ما زنان حاکم است..... همه مادرها نگران دخترانشان اند. نگران اینکه هیچ وقت فرصت کودکی کردن نیابند. نگران اینکه با یک ازدواج زودرس واجباری همه زندگی شان تباه شود
Thursday, September 25, 2008
For Peace and People’s Rights in Iran
Dear Mr. Amirentezam,
We welcome your recent letter to the Secretary General of the United Nations - and through him to the global community - appealing for peace and rejecting war as an option, as a chance to share with the world the strong desire of the majority of the Iranian people for peace and their innate wisdom of fearing war.
At the same time , we understand your invitation to the Iranian community for comments and suggestions on the contents of that letter as an opportunity of furthering discussion and increasing awareness about questions of war , peace , international laws and norms as well as international cooperation and coexistence, within the Iranian population both at home and abroad; a chance that the varying and sometimes misleading comments made upon the establishment of the much needed Iran Peace Council prove necessary.
First and foremost let us begin by stating our support for your peace-seeking endeavours and applaud you for the courage of once again standing up for what you believe in and deem worthy of taking a risk for.
And second , let us note that no one should mistake our openness to proceed upon a discussion as an indication of lack of unity with all that you stand for.
Nevertheless, please allow us to continue with pointing out briefly some inconsistencies in your letter and to suggest that we must be clearer in what we ask for, in order to be in a better position to work for this and eventually achieve it.
You state that the “Islamic Republic’s system” is structured to revel in crisis and that the regime does not believe in freedom, democracy, peace and the rights and welfare of its people and also that this regime will not hesitate to engage in violence towards other states and peoples. Yet, at the same time, the core of your appeal is for the international community to engage such a regime as you describe in a confidence building process that includes a human rights basket - much like the CSCE (Conference on Security and Cooperation in Europe),
third basket . And perhaps the average Iranian reading such a letter will think that “there we go, the solution is simple after all” and feel yet again a victim when the international community does not implement such a simple solution .
But the solution is not that simple.
Any state existing within the international community and cooperating with other states is to some level party to some of its norms as well as complying with its laws, and does keep up with these to an extent to ensure a basic amount of confidence needed for its continuance.
A confidence crisis such as one currently existing between the Islamic Republic and much of the international community indicates a decrease in the basic confidence equilibrium to the detriment of peaceful coexistence , as also cooperation in an endeavour to overcome this.
This crisis can be an indication of the lasting effects of past negative experience with the respective international actor, a lack of consistency on the part of the actor, failing transparency, an inadequate level of communication of intentions or more likely a combination of these and various other related factors.
In such a case, confidence building measures can certainly be called for.
However, a confidence crisis can also be the result of the fact that a given state is so unable and or unwilling to act within the laws and norms of the international community at any given time, that its actions and intentions may not be trusted. And you describe the Islamic Republic of Iran to be such a state, in your letter.
Here lest some Iranian public officials seek to use this last sentence as a verdict upon your words , let them also read that the statesmen of the Islamic Republic of Iran in fact themselves reflect such a state, through their comments and negations of each other’s actions, agreements and past endeavours as well as in their current numerous inconsistencies in conducting the foreign policy of the country .
Still, in suggesting alternatives we must be wiser than those who are in power and currently seek to engage the world in power politics, giving precedence to this power over national interests and the peaceful coexistence which is necessary to proceed with our debate and development in areas of people’s rights, social progress and prosperity.
If the Islamic Republic is so utterly bent on crisis and the use of violence, and so totally oblivious to international norms and the rights of its own and other peoples, then the given crisis in the confidence level is warranted and any confidence building endeavour would be against the better judgement caused by the given realities.
In such a situation, what are the remaining options? You reject both war and sanctions.
Certainly, experience - clearly proven once again in the case of Iraq - has shown, that in our time war is no option. Some have yet to learn from this experience, but many many more have. And we agree with you - and them - that war is not an option.
Sanctions however, can and must remain an option, in a world where war is no option but neither is silence and appeasement. And in some cases, such as the ANC in South Africa, sanctions have even been supported and effectively called for by those fighting for liberation.
Yet here , we do not want to suggest that the only course before the world community is sanctions. Perhaps the Islamic Republic is not so wholly out of the sphere of influence of various international bodies and actors? And maybe various organs and actors can better ask for and request positive behaviour in the course of discussions than otherwise? How the majority of Iranian activists and specialists view these questions must indeed be put to debate and seriously considered. More seriously and openly , than has been up to now.
Yet here and at the onset of such a debate we wish to note that when making an appeal to the world, we must make ourselves aware of its common concerns as well as ours, and recognize and consider the given realities of the various interests involved while familiarizing ourselves with the opinions of the specialists of each sector, in order for our proposals to be effectively considered and also to avoid our people from believing themselves a victim of the selfishness and uncaring of the world at large.
Dear Mr. Amirentezam,
We could go on from here to give our opinion of what option is more realistic , whether some elements in the Islamic Republic at least can indeed be trusted enough to be engaged in a confidence building process, or if sanctions must realistically be accepted.
But that is not our intention. We do not wish to give an opinion and pretend to close the debate, but rather appeal for more debate, leading to cooperation among ourselves and to a discussion based on the opinions of experts , in order to increase awareness both in ourselves and in others.
We appeal that we go beyond models and limited choices which reflect us as victims.
We appeal that we engage experts and specialists when discussing and considering each area, be this international relations, economics, law, management , industrial development, women’s rights, trade unions, student affairs , medicine, education etc…
We appeal for the awareness that it is time that we go further than personal actions - be these ever so appreciated - and come together and learn to debate, disagree, discuss matters out and come to a consensus.
We appeal that we extend our hands in solidarity to one another… so that the world will see that we are capable and deserving of their reaching their hands out in solidarity to us.
Our letter comes to a close here, and all questions remain open for a respectful , informed discussion, hopefully in the framework of the now active Iran Peace Council. In such a discussion , each of us will gladly participate
In solidarity and with great respect,
Aseman Moghadam, Nima Nasserabadi, Reza Azizi Nejad, Shiva Nojo
Wednesday, September 24, 2008
كودكان كارگر به قلم كودكان كارگر : خسته، تشنه، داغون
وقتی
وقتی بعد از سه ماه حقوقم را دادند برای پدرم یك جفت كفش بخرم برای مادرم یك كاپشن گرمی تا بتواند زمستان از آن استفاده كند. برای عید برای برادرم یك شلوار لی بخرم تا در مدرسه به او به خاطر شلوارش توهین نكنند. برای خواهرم یك كیف نو بخرم تا وقتی به مدرسه میرود كتاب و دفترهایش را در كیسه پلاستیكی نكند و بچهها به او نخندند. اما خودم چی. من هم چیزهایی لازم دارم مثل مانتو كفش و برای مدرسه كیف. ولی كفش پدرم و كاپشن مادرم و كیف و شلوار خواهر و برادرم مهمتر است. اگر پولم رسید همه را میخرم برای خودم بماند بعد، آنها لازمتر هستند.
سمیه، 15 ساله، پنجم دبستان
اگر
اگه پدرم سر كار میرفت الان بیكار نبود و در خانه نمینشست و با مادرم دعوا نمیكرد. اگه من جای رئیسجمهور بودم یك عالمه كار درست میكردم كه مردم بیكار نمونن. اگه من پولدار بودم پدرومادرم را به رستوران میبردم.
فرشته، 9 ساله
اگر
اگه من پول داشتم پدرم را به دكتر میبردم. اگه بیمارستان مجانی بود هیچكس به بیپولی نمیمرد. اگه مواد مخدر ردوبدل نمیشد جوانها از زندگی ناكام نمیشدند. اگه لباس ارزان بود فقیرها در زمستان مریض نمیشدند. اگه پلیسها خوب باشند بیگناهها را به زندان نمیبردند و كتك نمیزدند. اگه مربیها پول روی هم بذارند میتوانند یك مدرسه بزرگ بخرند.
عالیه، 10 ساله، پنجم دبستان
اگر
اگه من پولی داشتم به فقیران كمك میكردم و برای آنها كارخانه درست میكردم تا آنها پولی برای خوردن غذا پیدا میكردند تا دیگر گرسنه نمیماندند و برای پیدا كردن غذای زن و بچههایش پولی داشته باشد تا برای آنها لباس و هرچه كه بچههایش میخواهد تهیه كند و دیگر دست آنها پیش مردم دراز نباشد و دیگر نگران خوردن زن و بچههایش نباشد.
رحمت، 9 ساله
اگر
اگر پدرم فرصت كند یك نقاشی برای اگر میكشد تا من یاد بگیرم اگر را نقاشی كنم. اگر مادرم كاموا داشته باشد برای همه بچهها كله و دستكش میبافد كه سرما نخورند. اگر برادرت و برادر بزرگم وقت كند مدرسه را مجانی رنگ میزند تا بچهها خوشحالتر شوند و بیشتر درس بخوانند. اگر من بتوانم هر جمعه به مدرسه بیایم خیلی بهتر است. بیشتر جمعهها با برادرم سر كار میروم و پدرم شبها دیر به خانه میآید و صبح زود میرود و كاموا هم خیلی گران است.
جبار، 13 ساله، پنجم دبستان
خجالت
صاحبكار بابام برای عید بهش پول نمیده بابام از اینكه نمیتونه برای ما لباس بخره خجالت میكشه منم از اینكه عید مجبورم دوباره لباسهای كهنهام را بپوشم خجالت میكشم.
سمیه، 15 ساله
خجالت
شب اومد خونه مثل هر شب خسته خسته آه و ناله میكرد دلم میخواست بوسش كنم بگم دوستش دارم اما خجالت كشیدم.
میترا، 16 ساله، سوم راهنمایی
آرزو
من جوراب فروشی را دوست ندارم چون كه شهرداری من را میگیرد و به كلانتری میبرد مامانم نگران میشود و زیاد پول از دستش میرود. من دوست دارم به مدرسه بروم و سر كار نروم چون من مدرسه را دوست دارم و دوست دارم وقتی بزرگ شدم معلم شوم.
سعید، 12 ساله، اول دبستان
(سعید دیكته كرده و توسط شخص دیگری نوشته شده است).
خشم
صاحبكار من خیلی خشن بود تنبل خر نفهم. و من هم از او عصبانیتر چون خسته تشنه داغون. او گفت و من گفتم و درگیری در آنجا شروع شد. من اخراج او خوشحال من گریان او خندان من بیكار او پولدار.
محمدرضا، 14ساله، پنجم دبستان
خشم
یه پسره رفته مدرسه. خانمش گفته شهریه بیاره اونم نیاورده. پسره خشن شد. داد زد. همسایشون واسه مامانش گفت باید پول بدی ولی پسره گفت شهریه مدرسه ما چی میشه بعد باباش گفت واسه صاحبخونه دادم. پسره میره كفاشی. نمیآد با بچهها بازی كنه.
سلسله، هفت ساله، اول دبستان
واژه
س
قف خانه ما ترك خورده و دیوار خانه ما شكسته است ما پول نداریم كه دیوار و سقف خانه را درست كنیم و باران میآمد ظرفها را میگذاشتیم كه خانهمان پر آب نشود دستهای مادر ترك خورده است و پنجره خانه همسایه شكسته است.
فاطمه، 12 ساله، چهارم دبستان
یك نامه
آیا این درست است حق كودكان ضایع شود و آنها به چیزهایی كه میخواهند نرسند. آیا این درست است یك كودك هشت ساله برود كار كند و خرج خانواده را بدهد و نتواند به مدرسه برود. او نمیتواند به مدرسه برود و مانند بچههای دیگر تحصیل كند. اگر پدر و مادرها به فكر ما نباشند كسی به فكر ما نیست. آیا این درست است یك كودك شب گرسنه بخوابد. آیا این درست است یك كودك نتواند شادی كند و از زندگی لذت ببرد. این درست است كودك صبح زود از خواب شیرین خود بلند شود و از صبح تا شب كار كند. این درست است كه بچه نتواند استراحت كند. این درست است كه بچه هفت یا هشت ساله نتواند به مدرسه برود. این درست است كه یك كودك مرض داشته باشد و در همان حال مریضی در خانه بماند. نتواند تغذیه درست بخورد. همه این گفتهها درست است و پیش چشم خودم اتفاق افتاده است. او یك كودك است و همسایه ما است.
جمعه خان، 11 ساله، پنجم دبستان
یك نامه
به نام خدا
ما بچهها احتیاج داریم كه همیشه سالم باشیم. ما هم میخواهیم مثل بقیه به مدرسه برویم بازی كنیم غذای مقوی بخوریم تا همیشه سالم باشیم. ما دوست داریم مثل بقیه بچهها لباس نو بپوشیم و ما دوست داریم وطنمان آزاد شود تا بازگردیم به وطنمان. آیا شما دوست دارید كه كودك زیر باران روی كول مادرش باشد تا مادرش پولی به دست آورد. شما باید فكر كنید كه ما هم مثل دختر یا پسر شماییم كمك كنید تا به مدرسه برویم. چرا بچههایی كه پول دارند میتوانند به مدرسه بروند یا لباس نو بپوشند ما هم انسانیم و به این چیزها احتیاج داریم چون پول نداریم نباید خانهای داشته باشیم كه توی آن زندگی كنیم چرا ما شب و روز آدامس یا گل بفروشیم یا شیشه ماشین پاك كنیم. شب و روز زیر سرما باشیم این را چه قانونی گفته. درست است برای اینكه ما از یك كشور دیگریم بهخاطر همین است كه به ما كمك نمیكنید ولی باید بدانید ما هم مسلمانیم و شما باید كمك كنید تا به مدرسه برویم سواد داشته باشیم تا بتوانیم كشور خود را بسازیم آن وقت است كه ما كشور آزادی داریم.
ندیمه، 13 ساله، دوم دبستان
یك روز خوب
من در سال 84 گونی میزدم. 200 گونی زدم خودم به تنهایی. شبها تا ساعت یك شب گونی میزنیم. الان هم میزنیم. وقتی كه گونیها را زدیم همه تمام شدند، پولها را مادرم و پدرم گرفتند به من كه تا ساعت یك شب گونی میزدم پولی ندادند. من میخواستم با پول گونیها مانتو بخرم. قبل از اینكه گونی بزنیم به پدرم گفتم كه برای من مانتو بخر. گفت دلت خوشه پولم كجا بود. اگر پول داشتم خانه را عوض میكردم و یك فرش میخریدم. وقتی كه پدرم این حرف را زد احساس كردم كه اصلا مرا دوست ندارد. یك روز همین جور نشسته بودم كه پدرم گفت عزیزم فكر میكنی امروز چه روزی است. گفتم دوم خرداد. پدرم گفت چیزی به نظرت نمیرسد. گفتم نه. گفت تولدت مبارك. یك كادو هم گرفته بود، اگر گفتید چه؟ با پولهایی كه گونی زده بود سه هزار تومان دیگر رویش گذاشته بود و یك مانتو برایم خریده بود. احساس خوبی داشتم.
فریبا، 13 ساله، سوم دبستان
یك روز خوب
علی دوست دارد كه روزهای جمعه سر كار نرود ولی مامانش میگوید علی تو باید سر كار بروی فرقی ندارد كه امروز جمعه است یا شنبه علی از این بابت كمی ناراحت است. یك شب كه میخوابد صبح كه بلند میشود میبیند كه مادرش به او میگوید علی امروز جمعه است سر كار نرو. علی
خیلی خوشحال میشود.
صالحه، 10 ساله، چهارم دبستان
Tuesday, September 23, 2008
آغاز فصل علم و دانش بر دانش آموزان و معلمان مبارک باد
مهر را با مهر آغاز کنیم شما که قلبتان آکنده از مهریست برای مادران ، پدران ، معلمان و وطنمان ایران .
مهرماه آغاز نمایش همت والای معلمان و تلاش دانش آموزان در عرصه علم و دانش است .دانش آموزان با امید به فراگیری هر چه بیشتر علوم و معلمان با امید به پرورش نهال علم پا به مدارس می گذارند.
هر چند با شروع مهر هنوز بی مهریها در حق سندیکای کارگران شرکت واحد وجود دارد و ٣٠ نفر از کارگرانی که از حقوق صنفی خود و همکارانشان دفاع کرده اند، بیکار و در وضعیت دشواری روزگار می گذرانند ، تلاشگران عرصه حمل و نقل در قیل و قال تهران بزرگ تمام توانشان را به کار خواهند گرفت تا بهار دانش بر کام شما شیرین و گوارا باشد .
سندیکای کارگران شرکت واحد سال تحصیلی پرباری را برای شماآرزومند است وکماکان در راه احیای حقوق حقه کارگران با تلاش هر چه تمام تر پیگیر خواسته های صنفی همکاران زحمت کش خود می باشد .
سندیکای کارگران شرکت واحد
اتوبوسرانی تهران و حومه
Monday, September 22, 2008
اعتراض به بازداشت فعالان مدنی آذری; زنان زندانی کرد و ادامه اعتصاب غذا
خبرنامه امیرکبیر: مجمع دانشگاهیان آذربایجانی طی بیانیه ای نسبت به بازداشتهای فلهای اخیر فعالان آذربایجان در روزهای گذشته اعتراض کرده و خواستار پایان دادن به برخوردهای فراقانونی سیستم های امنیتی و اطلاعاتی کشور شده است.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
به دنبال افزایش فشارهای امنیتی بر فعالان ملی آذربایجان، هفته گذشته نیروهای اطلاعاتی شماری از فعالین حقوق بشر و هویت طلب آذربایجان را در یک مراسم افطاری در تهران دستگیر کردند. این بازداشت ها در حالی صورت گرفت که در ماه های اخیر تعداد زیادی از فعالان هویت طلب آذر بایجان دستگیر، بازداشت و شکنجه شده وهنوزعده ای از دانشجویان دانشگاه تبریز نیز در بند نیروهای امنیتی قرار دارند.
اکثر بازداشت شدگان مراسم افطاری روزنامه نگاران و فعالین مدنی آذربایجان هستند که تنها با استفاده از قلم به بیان دیدگاه ها و افکار خود پرداخته و همیشه در چهارچوب قوانین داخلی و کنوانسیون های بین المللی که جمهوری اسلامی ایران یکی از امضاء کنندگان آن ها است، فعالیت کرده اند.
خواسته اصلی فعالین هویت طلب آذربایجان، تحقق حقوق ملی، فرهنگی و زبانی مصرح در قانون اساسی کشور و برخورداری آذربایجان از شرایط برابر سرمایه گذاری اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی با سایر مناطق مرکزی کشور می باشد. چنین خواسته طبیعی و قانونی متأسفانه توسط ارگان های امنیتی و قضایی به عنوان یک خط قرمز تلقی گردیده و باعث شده در طول چندین ماه گذشته فعالین آذربایجان تحت بازداشت ها، شکنجه ها و فشارهای شدید قرار گیرند که در نوع خود بی سابقه بوده است.
دولت جمهوری اسلامی پس از اعتراض های مدنی و میلیونی ملت آذربایجان در خرداد ماه ۱۳۸۵ نسبت به تحقیر و توهین ها و تبعیض های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بر آذربایجان، طی اقدامات غیر قانونی هر گونه فعالیت های مدنی فعالین را تحت پیگرد قضایی قرار داده و با روش های مختلف سعی در ایجاد خفقان سیاسی و فرهنگی بر فضای آذربایجان کرده است. بدون شک چنین برخوردهای فراقانونی به هیچ عنوان عزم و اراده ملت آذربایجان را در راه رسیدن به حقوق ملی خود سست نخواهد کرد.
شواهد امر نشان می دهد که دفاع از حقوق شهروندی و تحقق عدالت واقعی در عرصه ملی در کشور در حال حاضر جزو اصول اساسی زندگی ملت آذربایجان قرار گرفته است؛ به طوریکه افزایش فشارها بر فعالین حقوق بشر و ملی آذربایجان عزم ملت را در این راه مقدس دو چندان کرده و معترضین به سیاست های تبعیض آمیز را افزایش داده است.
مجمع دانشگاهیان آذربایجانی به عنوان یک تشکل قانونی، اعتراض شدید خود را نسبت به بازداشت های فله ای اخیر فعالان آذربایجان در روزهای گذشته اعلام داشته و ضمن حمایت از فعالیت های مدنی نیروهای ملی آذربایجان، خواستار پایان دادن به برخوردهای فراقانونی سیستم های امنیتی و اطلاعاتی کشور می باشد. هم چنین این مجمع ابراز می دارد تنها راه برون رفت از فضای بی اعتمادی موجود در آذربایجان تحقق موارد ذیل می باشد:
۱) با آن که ملت آذربایجان در خرداد ماه ۱۳۸۵ با صدای میلیونی خویش به رسمیت شناختن زبان مادری خود را فریاد زدند، ولی متأسفانه مسئولین کشور بدون توجه به این خواسته ها، فعالین این عرصه قانونی را مورد هدف قرار داده و حجم بازداشت ها و احکام قضایی را به حداکثر خود رساندند. از این رو ما به رسمیت شناختن حقوق ملی و زبانی مردم آذربایجان و اجرای قوانین جاری کشور در جهت رسمیت یافتن زبان ترکی را از اهم خواسته های ملت آذربایجان می دانیم که می بایست برنامه ریزیهای مقتضی در این راستا صورت گیرد.
۲) بازداشت فراقانونی فعالین مدنی آذربایجان خاتمه یافته و افراد در بند نیروهای امنیتی از جمله بازداشت شدگان اخیر و دانشجویان هویت طلب دانشگاه تبریز هر چه سریع تر آزاد شده و به دامان خانواده خود برگردند.
۳) در طی سال های گذشته شاهد توسعه اقتصادی چشم گیر مناطق مرکزی کشور و افت شاخص های توسعه در مناطق مختلف آذربایجان می باشیم. شواهد این امر آمار کم و بیش ارائه شده توسط مراکز تحقیقاتی کشور می باشد که حتی صدای نمایندگان همسوی دولت را نیز درآورده است. متأسفانه چنین رویکرد ناعادلانه باعث بروز مشکلات عدیده فرهنگی و اجتماعی برای ملت آذربایجان شده است.
مهاجرت گسترده نیروهای کاری و فنی و مهندسی به استانهای مرکزی و حتی جنوبی کشور را می توان در این راستا ارزیابی کرد. بر این اساس توسعه همه جانبه استان های آذربایجان مطابق با پتانسیل عظیم خدادادی در این مناطق می بایست هر چه سریع تر تحقق یافته و در برنامه ریزی های کلان کشور بودجه و اعتبارات خاصی در این زمینه در نظر گرفته شود.
هم چنین نمایندگان مجلس باید در راستای انجام وظیفه نمایندگی خود در این راه فعال شده و مسائل ملی آذربایجان را فدای مسائل جناحی و حزبی خود ننمایند. خواسته ملت آذربایجان اجرای عدالت واقعی در کشور و توسعه همه جانبه آذربایجان می باشد.
مجمع دانشگاهیان آذربایجانی
www.autnews.com
29 شهریور 1387
کمیته حمایت از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و مدنی کُرد- بنابر گزارشات رسیده از بند نسوان زندان سنندج ،در بیست و سومین روز اعتصاب غذای سراسری زندانیان سیاسی و مدنی خانم ها فاطمه گفتاری و روناک صفازاده و هانا عبدی که از همان روزهای آغازین اعتصاب به جمع اعتصابیون پیوستند با وجود وخامت روز افزون وضعیت جسمی خود هم چنان برادامه اعتصاب خود پافشاری دارند.
همانطور که در گزارشات پیشین نیز اشاره شده بود، "روناک صفا زاده" فعال حقوق زنان و عضو کمپین یک ملیون امضا ،همچنان از درد وعفونت گوش که به سبب شکنجه های نیروهای امنیتی گریبانگیرش شده رنج می برد و پافشاری اش برای انتقال به مرکز درمانی مناسب تا بحال به هیج نتیجه ای نرسیده است. "هانا عبدی" نیز که پیش از ورود به زندان از درد ستون فقرات و ناراحتی دیسک کمر رنج میبرد، بر اثر تداوم اعتصاب غذا، عدم رسیدگی و فقدان حداقل امکانات بهداشتی، مشکلات جسمی اشان تشدید شده است .
زندان سنندج از حداقل نظارت بهداشتی و امنیت اخلاقی نیز برخوردار نیست. حمام ها و دستشویی های زندان به شدت آلوده و کثیف است؛ وبه هیچ عنوان با شرایط جسمی زنان تطابق ندارد، و به دلیل عدم رسیدگی، بیشتر این زنان به امراض گوناگون دچار گشته اند. جیره وسایل بهداشتی زنان که خود زندان باید در اختیار زندانی بگذارد، از آنان دریغ می شود؛ یا بسیارکم و بی کیفیت است؛ و در این راستا زنانی نیز که به علت فعالیتهای سیاسی و مدنی در زندان هستند، حتی بیشتر در معرض صدمات ناشی از عدم امنیت روانی و فیزیکی حاکم بر این زندان قرار دارند و این درحالی است که بنابر آیین نامه داخلی زندانها، زندانیان باید بر اساس تفکیک جرایم نگهداری شوند.
ایران پرس نیوز
www.we-change.org
Saturday, September 20, 2008
UN: Hold Ahmadinejad Accountable for Iran Rights Crisis
Executions Increase Almost 300 Percent, Persecution of Rights Defenders Intensifies
(New York, September 18, 2008) – Under the administration of President Mahmoud Ahmadinejad, basic human rights protection in Iran has deteriorated to new lows, Human Rights Watch and the International Campaign for Human Rights in Iran said in a briefing paper released today.
The new paper, “Iran Rights Crisis Escalates: Faces and Cases from Ahmadinejad’s Crackdown,” documents the dire situation for human rights defenders and key dimensions of the human rights crisis in Iran today. Released ahead of Ahmadinejad’s arrival at the opening ceremonies of the UN General Assembly, the paper highlights Iran’s status as the world leader in juvenile executions. Iran is known to have executed six juvenile offenders so far in 2008, and more than 130 other juvenile offenders have been sentenced to death and are awaiting execution.
“Iran’s determination to execute juvenile offenders in such large numbers is cruel, barbaric, and earns it a medal of shame,” said Hadi Ghaemi, coordinator of the International Campaign for Human Rights. “It is time to abolish the death penalty for children in Iran.”
The report also notes the skyrocketing number of total executions under Ahmadinejad. In July 2008, 29 men were hanged on a single day, but the authorities announced the names of only 10 of them. The number of executions has nearly quadrupled under Ahmadinejad’s presidency, rising from 86 cases in 2005 to 317 cases in 2007 – almost a 300-percent increase.
Prosecution of dissidents for their peaceful beliefs and opinions has also intensified in recent years. Human rights defenders are routinely harassed and imprisoned for reporting and documenting rights violations.
“Iran should release all political prisoners and end its suppression of dissent,” said Akbar Ganji, an Iranian journalist and former political prisoner.
Iranian authorities have systematically thwarted peaceful and legal civil society efforts to advocate for women’s rights. Women’s rights advocates have been beaten, harassed, persecuted, and prosecuted.
“Despite harsh government repression, Iranian women are increasingly demanding their rights,” said Mehrangiz Kar, a prominent Iranian lawyer and women’s rights scholar.
Ahmadinejad’s Intelligence Ministry has targeted Iranians who have active professional ties abroad, accusing them of being agents of Western efforts to instigate a “velvet revolution” in Iran. Three Iranians with academic ties to US institutions are currently being held and interrogated. Arash and Kamiar Alei are world-renowned AIDS physicians who have been in arbitrary detention since June 22, 2008. Mehdi Zakerian, a legal scholar who was scheduled to teach at the University of Pennsylvania this semester, was detained by security agents three weeks ago. The authorities have not provided any information about his situation.
“Arbitrary detentions of scholars harm Iran’s cultural and educational ties with the outside world,” said Sarah Leah Whitson, director of Human Rights Watch’s Middle East and North Africa division. “Ahmadinejad should end the persecution of Iranian academics and intellectuals.”
The paper concludes that the human cost of Ahmadinejad’s policies is registering a heavy toll on Iran’s most vital nongovernmental sectors. It is imperative for the international community to take up the opportunity of Ahmadinejad’s presence at the United Nations to voice its concerns about the increasingly grave human rights violations in Iran.
دیده بان حقوق بشر و کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، امروز در گزارش جدید خود اعلام کردند که در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد حفاظت از حقوق اساسی بشر در ایران به شدت تقلیل پیدا کرده است.
“چهره ها و نمونه هایی از سرکوب احمدی نژاد” که امروز منتشر شد، گزارش مستندی از وضعیت بسیار هولناک و نگران کننده برای مدافعان حقوق بشر و ابعاد اصلی بحران حقوق بشر در ایران است. در این سند که پیش از ورود احمدی نژاد برای شرکت در مراسم افتتاحیه مجمع عمومی سازمان ملل منتشر شده است، اعدام نوجوانان بزهکار و مقام پیشتازی ایران در اعدام نوجوانان در سطح جهان برجسته شده است.
از ایران بعنوان تنها کشوری یاد می شود که در سال ۲۰۰٨ میلادی، ۶ نوجوان بزهکار در آن اعدام شده اند. بیش از ۱٣۰ نوجوان دیگر که به اعدام محکوم شده ند در صف انتظار اجرای احکام اعدام هستند.
هادی قائمی سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: “اصرار ایران در اعدام نوجوانان بزهکار آنهم به این وسعت، عملی ظالمانه و وحشیانه است و مدال شرم را نصیب ایران کرده است.” هادی قائمی تاکید کرد که “دیگر زمان آن رسیده است که حکم اعدام برای کودکان در ایران لغو شود.”
در این گزارش همچنین اشاره شده است که تعداد کل اعدامها در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد سر به فلک کشیده است بطوری که درتیرماه سال ۱٣٨۷، فقط در یک روز، بیست و نه نفر اعدام شدند، در حالیکه مقامات فقط اسامی ۱۰ را اعلام کردند. تعداد اعدامها در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد تقریبا ۴ برابر شده و از ٨۶ اعدام در سال ۲۰۰۵ میلادی به ٣۱۷ مورد در سال ۲۰۰۷ افزایش پیدا یافته است، یعنی افزایشی در حدود ۴۰۰ درصد.
سرکوب دگراندیشان نیز بخاطر عقاید مسالمت آمیزشان در سالهای اخیر شدت گرفته است. مدافعان حقوق بشر بطور مداوم تحت آزارو اذیت هستند و بخاطر ثبت و گزارش نقض حقوق بشر زندانی می شوند.
اکبر گنجی؛ روزنامه نگار و زندانی سیاسی سابق گفت :”ایران باید همه زندانیان سیاسی را آزاد کرده و به سرکوب دگردندیشان پایان دهد.”
مقامات ایرانی بطور نظام مند بر سر راه تلاشهای صلح آمیر و قانونی جامعه مدنی در دفاع از حقوق زنان مانع ایجاد می کنند. مدافعان حقوق زنان مورد آزارد، ضرب و شتم و سرکوب قرار می گیرند و محاکمه می شوند.
مهرانگیز کار، حقوقدان و محقق سرشناس حقوق زنان در این مورد گفت “علیرغم سرکوب خشن دولتی، زنان ایران همچنان با شدت خواسته های حقوقی شان را مطرح می کنند.”
وزارت اطلاعات در دولت احمدی نژاد متخصصین ایرانی را که با خارج ارتباط دارند هدف قرارداده و آنها را به عامل کشورهای غربی برای به راه انداختن “انقلاب مخملی” در ایران متهم می کند. در حال حاضر سه ایرانی که با دانشگاهها و موسسات علمی در امریکا ارتباط داشتند، در بازداشت و تحت بازجویی هستند. آرش و کامیار علایی، پزشکان متخصص ایدز که در سطح جهان شناخته شده هستند، در دوم تیرماه ۱٣٨۷ بطور خودسرانه بازداشت شدند. مهدی ذاکریان، محقق امور حقوقی، در حالی که برای تدریس در ترم پاییز سال جاری در دانشگاه پنسیلوانیا آماده می شد، بطور خودسرانه توسط نیروهای امنیتی سه هفته قبل بازداشت شد. تاکنون مقامات در مورد وضعیت این متخصصین هیچ اطلاعاتی منتشر نکرده است.
سارا لی ویتسون، مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در دیده بان حقوق بشر گفت “بازداشت خودسرانه محققین به روابط فرهنگی و اموزشی ایرانیان با جهان خارج لطمه می زند. احمدی نژاد باید به سرکوب دانشگاهیان و روشنفکران ایرانی خاتمه دهد.”
گزارش منتشر شده چنین جمعبندی می کند که هزینه انسانی سیاستهای احمدی نژاد تلفات سنگینی است که بیشتر بر بخش های بنیادین جامعه مدنی در ایران وارد می شود.از این رو ضروری است که جامعه جهانی از فرصت حضور رئیس جمهور احمدی نژاد در سازمان ملل استفاده کرده و نگرانی های خود را از وضعیت ناگوار نقض حقوق بشر که در ایران شدت گرفته است، ابراز کند.
Thursday, September 18, 2008
معجزه لایحه حمایت خانواده
شهریور 87، نقطه عطف مبارزات یک ساله زنان علیه لایحه حمایت خانواده بود؛ مبارزاتی که از ابتدای ارسال لایحه از سوی دولت به مجلس، در مرداد 86 آغاز شد و کمتر از یک سال بعد، در شهریور 87، کم نظیرترین پیروزی جنبش زنان را رقم زد. چند ساعت پس از حضور حدود 100 زن در مجلس که در آنها از شناخته شده ترین چهره های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تا شهروندان عادی تهرانی و شهرستانی بودند، رسما اعلام شد که لایحه حمایت خانواده از دستور کار مجلس خارج شده است. این خبر، و نیز حضور زنان در مجلس، مناقشه ای جدی میان مقامات برانگیخت. در یکسو، مدافعان سرسخت لایحه، دولتی ها و پاره ای از نمایندگان مجلس، بنیادگراترین هایشان ایستاده بودند و در سوی دیگر، رییس مجلس، اعضای هیات رییسه، مقامات عالی قوه قضاییه و علمایی مثل آیت االه امینی، امام جمعه قم، که با وجود دیدگاههای سنتی، آنقدر مصلحت گرا بودند که نخواهند زنان را تا به این حد ناراضی و خشمگین باقی بگذارند. این مناقشه که در مجموع 9 روز (از 11 تا 19 شهریور) به طول انجامید در پایان با حذف دو ماده ای که همه زنان در اعتراض به آن اجماع داشتند، به پایان رسید.
با وجود اینکه مبارزات پیرامون لایحه حمایت خانواده هنوز خاتمه نیافته و فعالان جنبش زنان هنوز نقدهای فراوانی بر این لایحه که در واقع تنها آجری است روی دیوار بلند تبعیض و ستم بر زنان در نظام حقوقی حاکم بر خانواده دارند، اما اکنون به جایی رسیده ایم که می توان وقایع اتفاقیه را مرور کرد و ارزیابی از آن برای گذر به مرحله بعدی ارائه داد. به همین دلیل در این مقاله برآنم این مدعا را که چرا پیروزی جنبش زنان در مورد لایحه حمایت خانواده را که به ظاهر تنها حذف دو ماده، در مقابل باقی و دست نخورده ماندن بنای عظیم مردسالاری در نظام حقوقی حاکم برخانواده بوده، در تاریخ مبارزات حقوقی زنان ایران "کم نظیر" می دانم اثبات کنم و بگویم ماهیت این پیروزی، حذف دو ماده 23 و 25 نیست بلکه "دخالت مستقیم زنان در روند قانونگذاری بر مبنای تجربه شخصی-تاریخی" شان است. کار را با مرور وقایع و استراتژی های زنان در مخالفت با لایحه آغاز می کنم و سپس ویژگی هایی را شرح خواهم داد که از نظر من این واقعه را کم نظیر ساخته است.
مدتی کوتاه پس از اینکه لایحه حمایت خانواده به مجلس هفتم رسید، روند اعتراضها با مصاحبه زنان نماینده آغاز شد. اندکی بعد، گروههای مختلف جنبش زنان نیز صدای اعتراض خود را بلند کردند. با وجود اینکه انتقادهای کلی از لایحه و برخی مواد دیگر آن نیز مطرح می شد اما عمده اعتراضها از آغاز، تا 19 شهریور 87، روزی که مجلس با حذف دو ماده 23 و 25، کلیات لایحه را به تصویب رساند، بر این دو ماده متمرکز بود. براساس ماده 23، مرد می توانست بدون کسب اجازه از همسر اول خود، در صورتی که به دادگاه ثابت می کرد تمکن مالی دارد و تعهد می داد بین همسرانش عدالت را اجرا کند، همسر(ان) دیگر اختیار کند. ماده 25 لایحه نیز پیش بینی کرده بود که در هنگام ثبت ازدواج، چنانچه مهریه زن از میران متعارفی که توسط وزارت دارایی مشخص می شود بیشتر باشد، مالیات دریافت شود.
از همان ابتدا، زنان عادی نیز که عموما، نه به عنوان فعال جنبش زنان شناخته شده بودند و نه قبلا درگیر منازعات این جنبش با حاکمیت بودند، با اندک اطلاعاتی که از طریق روزنامه ها، صدا و سیما و یا گفت و گوهای فردی با فعالان به دست می آوردند، به شکلهای مختلف که تا حدود زیادی بر ابتکارات فردی آنها استوار بود، با مواد 23 و 25 لایحه حمایت خانواده مخالفت کردند.
در مستند سازی استراتژی های زنان برای مقابله با نظام حقوقی مردسالار، به خصوص پس از انقلاب 57، به موارد متعدد ابتکارات فردی زنان برای دور زدن قوانین و رویه قضایی بر می خوریم. به عنوان مثال، تعداد بیشماری از زنان، در فقدان حق طلاق، با به اجرا گذاشتن مهریه خود و فرستادن شوهرانشان به زندان، به عنوان یک ابزار فشار، آنها را وادار به موافقت با طلاق کرده اند. یا زنانی که بدون اجازه دولت با مردان افغان یا عراقی ازدواج کرده بودند، برای اینکه فرزندانشان شناسنامه ایرانی داشته باشند، به ثبت احوال مراجعه می کردند و با اعلام اینکه صیغه ای بوده اند و صیغه نامه ای هم ندارند، با نام خود برای فرزندانشان شناسنامه گرفته اند.
مهمترین ویژگی همه این ابتکارات، که گاهی از محدوده یکی دو نفر فراتر رفته و تبدیل به "ابتکارات تکرار شونده" شده این است که مبتنی بر منافع شخصی است. بنابراین با حل آن مساله شخصی که در واقع ایجاد تغییر در زندگی فرد است، در بیشتر موارد انگیزه ای برای ایجاد تغییری پایدار در نظام مسلط باقی نمی ماند. به همین دلیل، در مقابل برخی از صاحبنظران که ابتکارات تکرار شونده فردی زنان را برای مقاومت در برابر نظم موجود، هرچند فردی و جدا جدا انجام شود را مهمترین ویژگی جنبش زنان در ایران می دانند ، برخی با تکیه بر دو ویژگی مبتنی نبودن این ابتکارات بر خودآگاهی جنسیتی و نیز سازماندهی جمعی، جنبش بودن ابتکارات فردی تکرار شونده را رد می کنند.
اما آنچه ابتکارات فردی برای مقاومت در برابر لایحه حمایت خانواده را از سایر ابتکارات فردی که تاکنون زنان داشته اند متمایز می کند، این است که این ابتکارات، هیچیک مستقیما مبتنی بر "منافع فردی" و برای خلاصی از یک "وضعیت فعلی" نبوده اند. به عنوان مثال، براساس روایت یکی از زنان شرکت کننده در ملاقات اعتراضی شهروندان زن با نمایندگان در 10 شهریور 87، خواهر جوان او به همراه دو تن از دوستانش که همگی از خانواده های بسیار مذهبی برخاسته بودند، با پیدا کردن تلفن یکی از مسئولان دولتی مدافع لایحه، مدام از او می خواستند که آنها را به عقد شوهرش دربیاورد و با این کار سعی داشتند به این مقام مسئول بفهمانند تصویب لایحه حمایت خانواده چه عواقبی برای زندگی تک تک زنان خواهد داشت. این عمل را مقایسه کنید با ابتکار زنی که از برخورد قضات دادگاه خانواده و نداشتن حق طلاق به جان آمده بود و از طریقی شماره تلفن خانه رییس قوه قضاییه را به دست آورده بود و هر روز به همسر رییس قوه قضاییه تلفن می زد و از وضعیت دادگاهها و قوانین شکایت می کرد تا از این طریق بتواند تغییری در وضعیت پرونده خود و سایر زنانی که در دادگاه با آنها آشنا شده بود ایجاد کند. این عمل، هرچند در دراز مدت، با آگاهی ناشی از فشار خانوادگی بر رییس قوه قضاییه ممکن بود تغییراتی در نظام حقوقی حاکم ایجاد کند، اما با این هدف صورت نگرفته و در صورت برطرف شدن مشکل فردی نیز خاتمه می یابد.
مثال دیگر از ابتکارات فردی زنان در مورد لایحه حمایت خانواده مربوط به زنان خانه داری است که در کلاس بافتنی از طریق معلمشان متوجه شده بودند که لایحه ای برای تسهیل چندهمسری در حال تصویب است. آنها نامه هایی با مضامینی بسیار تاثیرگذار و از سر سوزدل به نمایندگان مجلس نوشتند که برخلاف همیشه، برای حل مشکل فردی خود یا خانواده شان و مبتنی بر یک وضعیت فعلی نبود بلکه با این انگیزه که زندگی آینده خود، دختران شان و همه زنان مورد تهدید قرار نگیرد نوشته شده بود. در واقع روش نامه نوشتن به مقامات که یکی از روشهای همیشگی زنان عادی برای حل مشکلات حقوقی خود بوده است، این بار در جهت تامین منافع جمعی استفاده شد.
در واقع برای اولین بار، زنان عادی با استفاده از ابتکارات فردی، بی آنکه لزوما منافع مستقیمی در تصویب لایحه حمایت خانواده داشته باشند، و نیز بدون سازماندهی جنبش زنان ، به شکلی خودجوش و بر مبنای یک خودآگاهی برخاسته از فرهنگ نپذیرفتن تعدد زوجات، و سعی کردند علیه این لایحه به اشکال گوناگون مقاومت کنند
همانطور که گفته شد، از همان ابتدای طرح لایحه، فعالان جنبش زنان اعتراضهای خود را به اشکال مختلفی ابراز کردند. در ادامه برخی از مهمترین استراتژی های فعالان جنبش زنان را در مخالفت با لایحه حمایت خانواده تشریح می کنم
ائتلاف گروهها و فعالان جنبش زنان علیه لایحه «حمایت از خانواده»: در دور اول مبارزه علیه لایحه حمایت خانواده که از نیمه مرداد 86 شروع شد و با مطمئن شدن فعالان جنبش از اینکه دیگر لایحه در دستور کار مجلس هفتم قرار نخواهد گرفت، در اسفند ماه 86، فروکش کرد، گروههای مختلف هز یک به فراخور طرز تفکر، امکانات، استراتژی ها و روشهای مالوف خود، کار مخالفت با لایحه را پیش بردند. با وجود اینکه همه گروه ها در اینکه نمی خواستند لایحه حمایت خانواده به شکلی که در مجلس مطرح بود تصویب شود اشتراک داشتند، اما هیچ گفت و گوی جدی میان آنها برای همکاری اتفاق نیفتاد. اما در دور دوم اعتراضها که با تصویب کلیات لایحه در کمیسیون قضایی مجلس در تیر 87 آغاز شد، اوضاع به گونه ای دیگر پیش رفت. در ابتدا به پیشنهاد یکی از فعالان جنبش، و موافقت دیگران، قرار شد ائتلافی رسانه ای برای راه انداختن موج خبری و اطلاع رسانی برعلیه لایحه تشکیل شود. اما در اندک زمانی، ائتلاف، گسترده تر از صاحبان و نمایندگان رسانه ها شد و سایر فعالان را هم دربر گرفت. به طور مشخص در این ائتلاف، علاوه بر نمایندگان روزنامه ها، سایتها و سایر رسانه ها، اعضای گروه میدان زنان، کانون زنان ایرانی، کمپین یک میلیون امضا برای قوانین تبعیض آمیز، مجمع زنان اصلاح طلب، گروه مادران صلح، گروه مدرسه فمینیستی و کمیسیون زنان تحکیم حضور داشتند (دارند). گروههایی چون مجمع زنان اصولگرا، کمیته زنان خانه احزاب و جامعه زینب نیز با اینکه رسما در ائتلاف نبودند اما به واسطه ارتباطهای شبکه ای، و نیز خبررسانی وسیع فعالیتها (که در زیر به آن خواهیم پرداخت)، کمابیش با همان آهنگ حرکت می کردند. فعالیت جمعی در ائتلاف با وجود نبود سابقه کار مشترک و تفاوتهای فکری-استراتژیک آسان نبود اما در هر حال، ائتلاف علاوه بر جمع آوری 3000 امضا برای فراخوان خود، توانست بر روی انتشار بروشوری به توافق برسد که در آن ضمن توضیح مهمترین مشکلات لایحه حمایت خانواده از مردم خواسته شده بود در اعتراض به لایحه به نمایندگان مجلس نامه بنویسند و یا ای میل بفرستند. همچنین تلفن نمایندگان عضو کمیسیون حقوقی مجلس در بروشور منتشر شده بود تا مردم با آنها تماس بگیرند. ایده اعلام یک روز به عنوان روز ملاقات زنان با نمایندگان نیز اگرچه ایده ای نبود که همه گروههای ائتلاف با آن موافقت کرده باشند اما بدون وجود ائتلاف و حضور چهره های موثر آن در مجلس نمی توانست تا این حد تاثیرگذار باشد. به این ترتیب، صرفنظر از استراتژی هایی که خود ائتلاف یا گروههای آن در مخالفت با لایحه پیش گرفتند و در زیر مرور خواهد شد، استراتژی "ائتلاف" به خودی خود، پس از سالها اختلاف و فاصله میان فعالان گروههای مختلف جنبش زنان، نشان از برداشتن گامی دیگر به سوی بلوغ و پختگی داشت
درگیر کردن مردم در مبارزه مدنی: با وجود اینکه تقریبا تمامی گروههای جنبش زنان، پیش از این، کم و بیش تجربیاتی در سازماندهی و بسیج مردم حول محور خواسته های مشخص داشتند، اما یکی از اصلی ترین استراتژی هایی که در مخالفت با لایحه در سطح وسیع و از سوی همه گروهها به کار گرفته شد، درگیر کردن مردم در مبارزه مدنی بود. به عنوان مثال، گروه میدان زنان در همان موج اول اعتراض به لایحه، کارت پستالهای "نه! به لایحه فروپاشی خانواده" را چاپ کرد که ابزاری بود برای گفت و گوی اعضای شبکه میدان با مردم درباره لایحه. . برخی از نمایندگان مجلس در آن زمان این کار را ابتکار قشنگی خواندند و آمادگی خود را برای گفت و گو با مخالفان لایحه اعلام کردند. ایده تلفن زدن به نمایندگان مجلس و صحبت با آنها درباره لایحه حمایت خانواده که از طریق بروشورهای ائتلاف میان مردم پخش شده بود نیز با دادن یک دستورالعمل ساده برای نشان دادن اعتراض خود به شکل مستقیم، تعداد زیادی از مردم را درگیر این مبارزه مدنی کرد. در روز ملاقات زنان با نمایندگان، یکی از اعضای کمیسیون قضایی مجلس که به دلیل دفاع اش از لایحه، بیشترین تماس مردمی را داشت، اعلام کرد که از این همه پیام و مکالمه تلفنی و توضیح دادن به مردم به جان آمده است
استفاده حداکثری از ظرفیت های رسانه ای و رسانه ای کردن حداکثری همه فعالیت ها: یکی از مهمترین استراتژی هایی که جنبش زنان در طول مبارزه در مورد لایحه به خصوص در یک ماه آخر (مرداد-شهریور 87) به کار گرفت، استراتژی توامان استفاده حداکثری از ظرفیت رسانه ها و حداکثر رسانه ای کردن همه فعالیت ها بود. به این ترتیب، با حساس سازی روزنامه های اصلاح طلب موجود و نیز خبرگزاری ها، سایتها و رادیوها، و حتی سیمای جمهوری اسلامی امکان اینکه اخبار مربوط به فعالیتهای جنبش زنان در مورد لایحه در حداکثر ظرفیت ممکن انتشار یابد فراهم شد. از سوی دیگر، برخلاف بسیاری از فعالیتهای پیشین، مخالفان لایحه زمانی که با این فضای رسانه ای آماده مواجه شدند، بسیار به سرعت یاد گرفتند که چگونه تا جایی که ممکن است، فعالیتهایشان را منتشر کنند. به عنوان مثال، گروههای مثل جامعه زینب یا مجمع زنان اصلاح طلب که عادت مالوفشان این نبود که مذاکرات یا نامه نگاریهایشان را با جزییات در اختیار رسانه ها بگذارند، در طول این روند، رفته رفته عادات خود را تغییر دادند. به این ترتیب برای نخستین بار محتوای دقیق مذاکرات با نمایندگان مجلس یا متن کامل نامه هایی منتشر شد که پیش از این تنها خبر کوتاهی درباره کلیات آن انتشار می یافت. مهم ترین موضوع این است که برخی از گروههایی که در فرایند مبارزه علیه لایحه حمایت خانواده مزایا و تاثیر انتشار حداکثری گزارشهای فعالیتهای خود را دریافته بودند، کسانی بودند که تا پیش از این اینگونه خبر رسانی را "در بوق و کرنا کردن" بدون فایده و گاهی حتی مضر می دانستند؛ تفکری که به هر حال در قضاوت بخشی از زنان نزدیک به حکومت که عمدتا با لابی با مقامات، اعتراض خود را به لایحه ابراز کرده بودند، باقی ماند. درست به دلیل همین پوشیدگی برخی از لابی ها در بالاترین سطوح، امکان مستند کردن و ارزیابی آنها وجود ندارد. به عنوان مثال این سئوال برای نگارنده هنوز باقی است که چه کسانی و چگونه با پاره ای از علما در قم مذاکره کرده بودند که لاریجانی، رییس مجلس، خبر از نگرانی آنها داد
استفاده از شعارهای مبتنی بر خانواده: یکی از استراتژی هایی که به کرات از سوی فعالان مختلف استفاده شد، تاکید بر ضد خانواده بودن لایحه حمایت خانواده بود. این استراتژی مبتنی بر این پیش فرض درست بود که دولت فعلی که با تغییر نام مرکز امور مشارکت زنان به مرکز امور زنان و خانواده و تاکید بر خانواده محوری، سیاستهای خود را تبلیغ می کند، در مقابل این بحث که لایحه حمایت خانواده، ضد خانواده است، خلع سلاح خواهد شد. استراتژی مورد بحث که در واقع رفتن به جنگ، با سلاح طرف مقابل است، در بروشور ائتلاف و نیز در گفت و گوهای فردی برخی از کنشگران با نمایندگان مجلس، به خصوص گروههایی مانند مادران صلح به کار گرفته شد. عنوان بروشور ائتلاف این است: "نگذاریم لایحه ضد زن و ضد خانواده تصویب شود" که پیام آن این است که لایحه حمایت خانواده نه تنها علیه زنان است بلکه خانواده را نیز از میان می برد. این استراتژی نه تنها بنیادگرایانی را که برای زن خارج از چارچوب خانواده هویتی قائل نیستند "مات" کرد بلکه باعث پیوستن گروههای بیشتری از مردم، که احساس نمی کردند دارند به یک مبارزه صرفا فمینیستی یاری می رسانند شد. با این همه، درست به همین دلیل می توان بر این استراتژی انتقاد وارد کرد که از نظر اصولی ناتوان از وارد کردن نقدی جدی بر نهاد خانواده در شکل فعلی آن است و در واقع به نوعی نقدهای فمینیستی پیرامون نهاد خانواده مردسالار را که در فضای اعتراضات پیرامون لایحه حمایت خانواده فرصت و امکان طرح داشت، پشت سر گذاشته است
دیدارهای اعتراضی زنان با نمایندگان: از نظر نگارنده، مهمترین و موثرترین استراتژی که در امتداد تمام اعتراضات شکل گرفت، ملاقات اعتراضی زنان با نمایندگان مجلس بود. نخستین بار، حدود 100 زن، که در بین آنها از چهره های شناخته شده طیفهای مختلف فعالان جنبش زنان تا فعالان شهرستانی و اصنافی مثل معلمان، دانشجویان، ورزشکاران، کارگران و نیز زنان خانه دار و اعضای هیاتهای مذهبی بودند، روز 10 شهریور ماه با حضور در سالن دیدار با نمایندگان، خواستند که ضمن ملاقات با نمایندگان، نامه ها و بیانیه های اعتراضی خود را به آنها بدهند و به آنها بقبولانند که لایحه باید از دستور کار خارج شود. به عنوان یک مشاهده گر، می توانم بگویم زنان نه تنها سالن ملاقات با نمایندگان بلکه راهروهای ساختمان 7 طبقه دفاتر نمایندگان مجلس را "قرق" کرده بودند. در میان انبوه مردمی که برای گرفتن وام یا حل مشکلات بی پایان خود از شهرهای مختلف آمده بودند، گروه زنان مصممی که نه برای خود که برای همه، آنجا بودند، حتی نگهبانان دم در را هم تحت تاثیر قرار داد. چند نفر از سربازان دم در می پرسیدند: "برای اعتراض به لایحه خانواده آمده اید؟ خیلی کار خوبی می کنید!" چند نفری که فداکارانه از ابتدا تا انتها در سالن ماندند تا کیفهای بقیه را که در گروههای 3 تا 10 نفری وارد مجلس می شدند نگه دارند، شاهد بودند که هر کسی که می توانست از نماینده ای برگه ملاقات بگیرد، هر تعداد را که می توانست با خود می برد و در بازگشت، به همه با صدای بلند گزارش می داد که چه گفته و چه شنیده اند. در راهروها، تعداد زیادی را می دیدی که در هر دفتری را که باز بود می زدند و تو می رفتند و درباره لایحه با نماینده و اگر نبود، با هر کس دیگری که در آنجا بود حرف می زدند. گروههای مختلف وقتی در راهروها یا حیاط مجلس به هم برمی خوردند نیز گزارش کار می دادند و اعلام می کردند که چند تا نماینده مخالف لایحه پیدا کرده اند یا از چند نماینده قول گرفته اند رای موافق به خروج لایحه از دستور کار بدهد. تعداد زیاد، بی سابقه بودن تجربه و خواسته های متفاوت این زنان، با ملاقات کنندگان هر روزه، به وضوح فضای مجلس را در آن روز تحت تاثیر قرار داده بود. این ملاقاتها، روزهای بعد هم ادامه پیدا کرد و هنوز هم به عنوان یک روش اعتراضی، کارکرد خود را از دست نداده است. چند ساعت پس از پایان اولین روز دیدارهای اعتراضی، یک عضو هیات رییسه اعلام کرد که لایحه موقتا از دستور کار خارج شده است. امری که هرچند در روزهای بعد مورد مناقشه فراوانی قرار گرفت اما در نهایت به حذف دو ماده 23 و 25 لایحه پیش از تصویب کلیات آن انجامید
ارائه پیشنهادهای جایگزین: مدتها بود این بحث در لایه های مختلف جنبش زنان وجود داشت که به اندازه کافی، فعالان زن گفته اند چه چیزهایی را نمی خواهند اما کمتر به این پرداخته اند که چه می خواهند. فی المثل یکی از مهمترین بحثهایی که پایه و درون مایه طرح تدوین منشور زنان ایران را تشکیل می داد همین لزوم توافق جمعی بر سر جایگزینهای وضعیت موجود در تمامی حوزه های مربوط به زنان بود. با این همه، هر چه رسیدن به توافق بر سر آنچه نمی خواهیم، به دلایل عدیده تاریخی و اجتماعی، آسان است، اجماع بر سر آنچه می خواهیم، دشوار، زمانبر و گاهی غیرممکن است. از سوی دیگر، یکی از اصلی ترین نکات تکرار شونده در صحبتها و مصاحبه های نمایندگان مجلس که در روز ملاقات شهروندان زن نیز بسیار بارز بود این سئوال بود که شما که می خواهید لایحه از دستور کار خارج شود، جای آن چه می خواهید بگذارید؟ پیشنهاداتتان درباره آن چیست؟ و.... هرچند برخی از مدافعان سرسخت لایحه نیز، با طرح این موضوع که مخالفان، فقط هیاهو می کنند و پیشنهاد و حرفی برای گفتن ندارند یا اینکه زنانی که به مجلس آمده بودند حتی متن کامل لایحه را نخوانده بودند و حرفی برای گفتن نداشتند، بهانه ای تازه برای توجیه حقانیت خود پیدا کردند اما در هر صورت، برخی از گروههای فعال جنبش که عمدتا از کمک حقوقدانان برخوردار بودند، توانستند رد مدت زمان کوتاهی، پیشنهاداتی را آماده کنند. 18شهریور، روزی که کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس در حال تجدیدنظر در لایحه بود، حداقل چهار پیشنهاد متفاوت از سوی چهار گروه، بیش از 110 وکیل دادگستری، کمیته زنان خانه احزاب، گروه حقوقی میدان زنان و جامعه زینب، روی میز آنها قرار داشت. دو پیشنهاد از میان چهار پیشنهاد، حاوی حذف ماده 23 لایحه حمایت خانواده بود. یک پیشنهاد حذف ماده 25 را نیز خواستار شده بود. هم اکنون نیز کار نقد مواد دیگر لایحه حمایت خانواده و ارائه پیشنهادهای جایگزین برای آن به عنوان بخشی از تداوم مبارزه علیه لایحه حمایت خانواده در میان گروههای مختلف ادامه دارد. فراتر از لایحه حمایت خانواده، ایده تدوین قانون خانواده جایگزین که از سوی گروههای اندکی در درون جنبش زنان آغاز شده بود، رفته رفته فعالان بیشتری را درگیر کرده است
دوباره به مدعای ابتدای نوشته باز می گردم تا با مرور ویژگی های یک سال مبارزه علیه لایحه حمایت خانواده و به خصوص نتایج فعالیتهای جنبش زنان در یک ماه آخر (مرداد-شهریور 87) اثبات کنم چرا در تاریخ مبارزات حقوقی زنان در سی ساله پس از انقلاب، این اتفاق را کم نظیر می دانم.
اجماع حداکثری: مهمترین ویژگی اعتراضات به لایحه حمایت خانواده این بود که حداکثر دربرگیرندگی ممکن را داشت. به این معنا که برخلاف موضوعات دیگری که از سوی برخی فعالان جنبش زنان به عنوان "مساله" مطرح می شود و ممکن است برخی دیگر آن را "مساله" ندانند یا در مورد لزوم مبارزه بر سر آن با گروههای دیگر توافق نداشته باشند، لایحه حمایت خانواده تمام گروهها و جریانات فعال جنبش زنان را درگیر کرد. حتی اگر مخالفان لایحه در بدنه جکومت را جزیی از جنبش زنان ندانیم ، طیف مخالفان لایحه از یکسو به جامعه زینب و زنان اصولگرا ختم می شد و از سوی دیگر، رادیکال ترین فمینیستهای فعال در گروههای مختلف سکولار را دربر می گرفت. در یک نمای بازتر از جنبش زنان، به معنی خاص ، در واقع به جز زنانی که به دلیل منافع سیاسی گروههای بنیادگرایی که آنها را بر سر کار آورده بودند، از لایحه دفاع می کردند در یک سو و فعالان منفرد چپ طرفدار عمل انقلابی، تمامی زنان، از زنانی دارای مناصب دولتی و حکومتی یا نزدیک به حکومت، تا فعالان سکولار جنبش زنان و زنان عادی مذهبی و غیرمذهبی، اگر نه با همه لایحه که با دو ماده 23 و 25 و به خصوص ماده 25 که چند همسری را تسهیل می کرد، مخالف بودند. چنین اجماع بی نظیری، تنها بخش بسیار اندکی از زنان را دربر نمی گرفت
شکسته شدن مرزبندی های ایدئولوژیک و استراتژیک: با وجود اینکه در دهه 70 و اوائل دهه 80، در مبارزات حقوقی زنان شاهد نزدیک شدن طیفها و گروههای مختلف با تفاوتهای فکری یا تفاوت در استراتژی ها و ائتلافهای مقطعی یا حتی بلند مدت بوده ایم، اما اجماع وسیع گروههای مختلف بر سر مخالفت با لایحه حمایت خانواده، به واقع مرزهایی را شکست که در تمامی ائتلافهای پیشین، پابرجا مانده بود. از مرز بندی در استراتژی ها شروع می کنم که به گمانم در سالهای اخیر بسیار مهم تر از تفاوتهای فکری میان طیفهای مختلف جنبش بوده است. همواره برای برخی از گروههای عمدتا سکولار، خطاب قرار دادن ارکان حکومت از جمله دولت و مجلس، تماس، ارتباط تلفنی و ملاقات با حکومتگران به منزله به رسمیت شناختن نظام سیاسی حاکم تلقی می شد و یک خط قرمز بود. از آن سو، برای برخی از زنان عمدتا مذهبی، هرنوع حرکت اعتراضی در فضاهای عمومی، استراتژی غیرقابل پذیرش و فاقد نتایج مثبت توصیف می شد. در واقع از ابتدای انقلاب، عمدتا لابی استراتژی خودی ها بود و اعتراض عمومی، استراتژی غیر خودی ها. بحرانی بودن وضعیت ناشی از تعجیل در تصویب لایحه حمایت خانواده و اجماعی بودن خواسته های حول آن باعث شد که استراتژی های دو سر طیف به هم نزدیک شود. از سویی بسیاری از سکولارها، با ارسال نامه و بیانیه و تماس تلفنی با نمایندگان، خط قرمزهای خود را کنار گذاشتند و از سوی دیگر مذهبی ها، اعلام کردند اگر تحصنی در مقابل مجلس برگزار شود ما هم شرکت می کنیم. اوج این همگرایی استراتژیک در روز 10 شهریور، روز ملاقات زنان با نمایندگان اتفاق افتاد. نگارنده شاهد تردیدهای جدی در دو طرف سکولار-مذهبی بود. سکولارها از اینکه به ملاقات نمایندگان مجلسی می رفتند که انتقادات جدی بر نحوه انتخابات و تشکیل آن را داشتند و نیز از اینکه انگ "لابی گری" بر پیشانی شان بخورد نگران بودند و مذهبی ها از اینکه برای اولین بار در کنار گروههای دیگر در یک فضای عمومی حاضر می شوند و درخواستی اعتراضی مطرح می کنند بی آن که لزوما وقت ملاقات قبلی و هماهنگ شده داشته باشند یا تمامی شرکت کنندگان دیگر برنامه را بشناسند، و یا اینکه انگ "کار سیاسی" و "تجمع" بخورند نگران بودند. این تردیدها حتی در نیروهای کمتر فعال یا کمتر شناخته شده نیز بارز بود. یکی از زنان شرکت کننده پس از اینکه به همراه گروهی از زنان هیاتهای مذهبی از ملاقات با چند نماینده برگشت به من گفت: برای من، بعد از دربه دری ها و مراجعه به زندان و دادگاه انقلاب و ...در سالهای 60 برای پیگیری وضعیت افراد خانواده ام که زندانی سیاسی بودند، برای اولین بار بود که به چنین جایی پا می گذاشتم. آمدن به مجلس و حرف زدن با نماینده ها در کنار زنان چادری برای من خیلی سخت بود. می دانم برای آن خانمها هم همراهی با من سخت بود. آنها هم برای اولین بار با آدمی مواجه می شدند که دو نفر از اعضای خانواده اش اعدام شده بودند. شاید بتوان گفت، ایده روز ملاقات زنان با نمایندگان، تجمعی بود که "تجمع" نبود و "لابی" بود که "لابی" نبود و دقیقا به دلیل داشتن خصلت اعتراضی و مسالمت جویانه توامان توانست بر تردیدهای متفاوت غلبه کند و باعث شود خط قرمزهای تجمع-لابی رنگ ببازد. در روند اعتراض به لایحه حمایت خانواده، همگرایی های فکری نیز پدید آمد. در ابتدا، به خصوص در موج اول اعتراضات، گروههای اصولگرایی مثل جامعه زینب اعلام می کردند ما با کلیات لایحه حمایت خانواده مشکلی نداریم و کار با اصلاح ماده 23 خاتمه خواهد یافت. از سوی دیگر به عنوان یکی از اعضای گروه میدان زنان جلسه ای را در آبان ماه 86 به خاطر می آورم که در آن برخی از اعضا این پیشنهاد را که به جای لایحه حمایت خانواده فعلی جایگزینی بنویسیم و ارائه دهیم مطرح کردند که پس از ساعتها بحث، مورد اجماع و تصویب قرار نگرفت. استدلال اصلی برای عدم پذیرش این بود که دادن جایگزین به معنای پذیرفتن ساختار و نظام حقوقی موجود است که ما اعتقاد داریم باید به شکل بنیادین تغییر کند. با این همه، رفته رفته با اینکه تفاوتهای اصولی گروهها، کم و بیش بر جای خود باقی ماند اما در طول شکل گیری ائتلاف جنبش زنان، فرایند به گونه ای پیش رفت که تفاوتهای فکری مانع رسیدن به یک دستور کار و خواسته مشخص و قابل اجماع، که خود یعنی خروج لایحه از دستور کار، که خود یکی از ویژگی های مهم مبارزه بر سر لایحه حمایت خانواده بوده است نشد. گروههایی مثل جامعه زینب که در آغاز اصلا لزومی برای خروج لایحه از دستور کار نمی دیدند، این خواسته را به عنوان خواسته خود و دیگران مطرح کردند و گروههایی مثل میدان زنان نیز پذیرفتند که با اعلام مواضع کلی خود در مورد لایحه حمایت خانواده و کلیت نظام حقوقی مردسالار، با ارائه پیشنهاداتی، روزنه ای هرچند باریک برای بهبود وضعیت زنان بگشایند
به رسمیت شناختن خواست زنان از سوی حکومتگران: برای بیشتر ما که در فرایند اعتراض به لایحه حمایت خانواده درگیر بودیم، غیرقابل باور بود که در ساخت سیاسی و ترکیب حکومتی فعلی، این اعتراضها و به خصوص ملاقات زنان با نمایندگان تا این حد مهم تلقی شود. اهمیت این دیدارها را تنها با مرور واکنشهایی که در پی داشت می توان ارزیابی کرد. شدید ترین واکنش را فاطمه آلیا، نماینده بنیادگرای مجلس نشان داد که سه روز بعد، در نخستین جلسه علنی مجلس پس از 10 شهریور اعلام کرد نمایندگان مجلس تسلیم مشتی لاییک لجن پراکن که حول محور جایزه بگیران دولتهای غربی گردآمده اند، نخواهد شد. به ملاقاتهای زنان با نمایندگان در دو میزگرد خبر ساعت 10 و نیم شب شبکه دو نیز با این ادبیات که زنانی که به مجلس آمده بودند فکر می کردند لایحه فقط یک ماده دارد و آن هم ماده 23 است، آنها بقیه لایحه را اصلا نخوانده بودند(!) اشاره شد وزیر دادگستری، رییس مرکز امور زنان و خانواده و زهرا آیت اللهی ، عضو شورای فرهنگی زنان نیز در یک میزگرد خبری دیگر به تخطئه زنانی که به مجلس آمده بودند پرداختند و عمل آنها را سیاسی و عوغاسالارانه دانستند. با این همه، این عکس العملهای شدید باعث نشد خواست زنان در خروج لایحه از دستور کار (هرچند به مدت 10 روز) و تجدید نظر در ضد زن ترین مواد آن محقق نشود. در تحلیل سیاسی این اتفاق می توان گفت زنان گروههای مختلف، در تلاش همه جانبه شان توانستند شکاف تاریخی میان بنیادگرایان و مصلحت گرایان سنتی را که در بیشتر مواقع بسیار پنهان است، آشکار و فعال کنند. از نظر تاریخی، این اتفاق در روند تحولات حقوقی مربوط به زنان چندین بار رخ داده است. به عنوان مثال، مرور مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی در سال 1368، به هنگام طرح ماده واحده اصلاح مقررات مربوط به طلاق به خوبی نشان از رویارویی مصلحت گرایان سنتی و بنیادگرایان دارد. گروه اول به آثار اجتماعی سوء حق طلاق بی قید و شرط مردان در مقابل بی حقوقی کامل زنان در این مورد اشاره می کنند و بالا رفتن شدید آمار طلاق را به مصلحت جمهوری اسلامی نمی دانند و گروه دوم، از حق طلاق مطلق مردان به عنوان یک اصلا لایتغیر شرعی دفاع می کنند و حاضر نیستند هیچ حقی برای زن در مورد طلاق قائل باشند. در نهایت، مصلحت گرایان رای اکثریت مجلس را از آن خود می کنند اما بنیادگرایان، در شورای نگهبان پیروز می شوند. این مصوبه بالاخره در سال 71 از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب می شود. از این دست مثالها همانگونه که گفته شد در تحولات حقوقی مربوط به زنان باز هم یافت می شود. اما آنچه روند و نتیجه مبارزات زنان در اعتراض به لایحه حمایت خانواده را، از سایر مثالهای مشابه فعال شدن شکاف میان مصلحت گرایان سنتی و بنیادگرایان بر سر حقوق زنان متمایز می کند، به رسمیت شناختن خواسته زنان و رویت پذیر شدن نقش آن در شکل گیری این شکاف است. در سایر مثالهای مشابه، با وجود اینکه مبارزات حقوقی زنان، چه به شکل فردی و چه به شکل جمعی تاثیر زیادی در تغییر نگاه مصلحت گرایان به موضوع داشته اما نه مصلحت گرایان سنتی و نه بنیادگرایان، در هنگامه منازعه، اشاره ای به خواست عمومی نکرده اند و غالبا سکوی پرتاب را تشخیص خود به عنوان سیاستمدار از مصلحت نظام جمهوری اسلامی وانمود کرده اند. در مثالهای قبلی، حوزه منازعه غالبا بر سر اینکه چه چیزی به مصلحت نظام اسلامی است و چه چیزی به مصلحت اسلام است بوده در حالی که در مساله لایحه حمایت خانواده، هر دو طرف این منازعه سیاسی، از زنان معترض یا نگران صحبت می کنند. رییس مجلس، با ادبیات سنتی خود از نگرانی خانواده ها (بخوانید زنان) و علما مذهبی (که به ضرص قاطع می توان گفت زنانی پشت پرده اطلاع دادن به علما پیرامون لایحه و قانع کردن آنها برای ابراز نگرانی بوده اند) سخن می گوید و بنیادگرایان دولتی زنان معترض را لجن پراکن غوغاسالار می دانند که در خانواده ها بحران ایجاد کرده اند. در واقع، جانمایه بحث چندان بر سر ماهیت لایحه نیست بلکه بحث اصلی بر سر اعتبار بخشیدن یا اعتبار نبخشیدن به خواسته زنان است. امری که می توان گفت در حوزه حقوق زنان بی سابقه بوده است
دخالت بی واسطه و مستقیم همه طیفهای زنان در روند قانونگذاری: پیش از تجربه هنوز در حال تجربه لایحه حمایت خانواده، در این سی سال پس از انقلاب و البته در سالیان پیش از انقلاب نیز، تنها طیفهای اندکی از نخبگان مورد پذیرش حاکمیت مشروعیت دخالت مستقیم در روند قانونگذاری را داشتند. اندک تجربه های زنان خارج از این چارچوب اغلب به دلیل عدم پذیرش نظام سیاسی حاکم به شکست انجامیده بود. بنابراین، بسیاری از مبارزان حقوق زن، تنها راه چاره برای رساندن صدای خود و تاثیر گذاری بر روی قوانین در حال تصویب و یا تغییر در قوانین موجود را استفاده از واسطه هایی چون رسانه ها یا اقناع گروهها یا اشخاص نزدیک به حاکمیت می دانستند؛ هرچند در این روش، نه تنها تاثیر گذاری مستقیم و میزان آن قابل ارزیابی نبود بلکه باز هم همه زنان نمی توانستند از آن استفاده کنند. در واقع واسطه تراشی تنها برای زنان نخبه خارج از چارچوب حاکمیت ممکن بود که یا به رسانه ها دسترسی داشتند و یا به دلیل تخصص و پیشینه و اعتبار و سرمایه اجتماعی خود می توانستند نخبگان درون حکومتی را اقناع کنند. لایحه حمایت خانواده تنها تجربه ای بود که در آن اصل دخالت تنها و تنها نخبگان درون حاکمیت در امر قانونگذاری شکسته شد و زنانی که نه نخبه درون حکومتی بودند و نه حتی در زمره نخبگان برون حکومتی جای می گرفتند، در این روند به طور مستقیم و بی واسطه توانستند صدای خود را به گوش تصمیم گیران در امر قانونگذاری برسانند. بهترین مثال برای چنین مدعایی، جلسه فراکسیون زنان با گروهی از زنان در صبح روز دوشنبه، 11 شهریور است. در این روز، گروهی از زنان، که بخشی از آنها مادران صلح بودند، بخشی از آنها معلمان بودند و بخشی دیگر را زنان خانه دار یا عضو هیاتهای مذهبی تشکیل می دادند و روز قبل نتوانسته بودند علیرغم درخواستشان با زنان نماینده گفت و گو کنند، برای پیگیری خواست خود دوباره به مجلس آمدند زیرا به آنها گفته شده بود فردا خانمهای نماینده با گروهی از خانمها جلسه دارند و شما هم می توانید در آن جلسه شرکت کنید. به این ترتیب، در جلسه ای با حضور شش تن از نمایندگان زن، یک عضو کمیسیون حقوقی، نماینده پارلمانی دولت و اعضای مجمع زنان اصلاح طلب که از مدتها پیش وقت ملاقات گرفته بودند، زنانی نیز حاضر شدند که پیش از این هیچگاه اینگونه مستقیم و بلاواسطه در امر قانونگذاری مداخله نکرده بودند. براساس گزارش حاضران در آن جلسه، تک تک زنان یاد شده صحبت کرده اند و اعتراضات خود را، با زبانی مردمی، گیرم غیر تخصصی و کارشناسی اما مبتنی بر تجربه شخصی- تاریخی خود به عنوان یک زن، به خصوص نسبت به مواد23 و 25 بیان داشته اند
***
چه بخواهند و چه نخواهند، زنان ایران اولین مداخله در قانونگذاری، تغییر حقوقی از پایین، مستقیم و بلاواسطه و مبتنی بر تجربه شخصی-تاریخی خود را در فراگیر ترین حالت ممکن (از حیث طیفهای درگیر) زندگی کرده اند. اثر انگشت تک تک ما بر اصلاحیه این لایحه باقی مانده است. آن را ببینیم و قدر بدانیم
Tuesday, September 16, 2008
پروانه آزاده
نامه ای از ایران
سلام
این صدای یک دختر ایرانی است. دختری که این روزها چیزهای جدیدی در درونش رشد کرده و دارد از یک کرم کوچک، بی خیال و فارغ از دنیا به پروانه ای بدل می شود. روزهای سختی را دارم. نه فکر نکنید به زندان رفته ام و یا شکنجه شده ام. روزهای سختی دارم چون من واقعی و درونی من در حال جنگیدن با من بیرونی من است
می خواهم خودم باشم اما نمی توانم، زنجیرهای تعلقات خانوادگی و شغلی و کمی هم ترس نه برای خودم که برای اطرافیانم مرا وادار به سرکوب خودم می کند. سال ها کلماتی که می خواستند از وجودم به بیرون پرواز کنند را زندانی کردم. درون و روحم زندان شمارۀ 209 اوین بود و من زندانبان آن. این روزها حرف هایم برای هیچ کس مفهوم نیست و کسی رنج مرا درک نمی کند. ساعت ها فکر می کنم و اشک می ریزم برای خودم، برای مرگ بی صدای خودم و اینکه چرا جسارت رها کردن خودم را از قید و بندهای این تعلقات ندارم. هرگز حسود نبوده ام و جملاتی که می نویسم از حسادت زنانه ناشی نشده بلکه غبطه خوردن به آن زندگی است که شما انتخاب کرده اید و من هنوز جرأت انتخابش را ندارم. کمی می ترسم. از مرگ نه، از اینکه بمیرم و بی صدا بمیرم. دلم نمی خواهد قبل از اینکه صدایم بلند شود در نطفه خفه اش کنند. کمک می خواهم، گذشتن از خیلی چیزها و فراموش کردن کار هرکس نیست. می دانم اگر بخواهم شروع کنم راهی سخت و دراز در پیش دارم. بعضی وقت ها از خودم می پرسم "آیا این قدر قوی هستی آزاده؟" من در دوراهی قرار دارم و آتشفشان درونم در آستانۀ انفجار است. می خواهم بجنگم اما نمی دانم چطور و چگونه؟ در برزخی هستم که هیچ مفری برایش نمی یابم. نه جرأت رفتن دارم و نه یارای ماندنم هست
شما سال ها به زنانی کمک کردید که می جنگیدند، آیا می شود به دختری کمک کنید که با خودش برای جنگیدن، می جنگد؟
آزاده
همۀ ما دورانی را که تو داری از آن عبور می کنی گذرانده ایم. حتی اینجا که من هستم ایالات متحدۀ امریکا باور کن دختران کم و بیش جنگ و نبرد با خود را مثل یک سرنوشت پیش ساخته مدت ها تحمل می کنند و آن را پشت سر می گذارند. آزاده، تو همانی هستی که در شروع نامه ات اعلام کرده ای. داری پروانه می شوی. پروانه که شدی از هر زندانی که سر در بیاوری از لابه لای در و پنجره اش بیرون می زنی و دیگربار پرواز می کنی، هرچند تکه ای از بال هایت شکسته شده باشد. تو شاید ندانی که نویسنده ای و همین که هر چه را احساس می کنی بنویسی بال هایت زودتر آمادۀ پرواز می شود
آزاده، اصلا لازم نیست راه و رسم زندگی من و امثال من را تقلید کنی تا به رضایت خاطر برسی. همین که داری با خودت کلنجار می روی به معنای آن است که اهل تقلید نیستی و داری به سبک خودت بارور می شوی. چه بسا با توانایی های بسیار، بیش از من و دیگران
کیست که در برابر زایش طبیعت بتواند در مقابلت مانع ایجاد کند؟ تو بر فراز موانع بال و پر خواهی زد. تا می توانی بنویس. نوشتن شیوه ای است که ترس را می ریزد و سرانجام پس از شاخه به شاخه شدن های بسیار روی شاخه ای می نشینی و دیگر رهایش نمی کنی. باور کن آنچه در زندگی من و امثال من پیش آمده بر پایۀ انتخاب قبلی نبوده، اجبار بوده و ما این اجبار را انتخاب کرده ایم. در یک لحظۀ غیر قابل پیش بینی که زندگی ما سر و ته شده راه افتاده ایم، بی آنکه بدانیم کجا می رویم. تو نیز هنگامی که وقتش برسد راهی می شوی، اما نه لزوما به راه ما. به راهی که دیر یا زود در برابرت گشوده می شود و تو با قلم زیبایی که داری در آن خود را بازمی یابی. همان خودی را که اکنون با آن در نبردی
آزاده، اگر با خودت جنگ و کشمکش نداشتی بی ثمر می ماندی. همۀ آنچه نگرانت کرده است نشان می دهد پیش رو ستاره ای داری و به سویش روان خواهی شد. مرحلۀ پروانه شدن کرم بدون رنج و درد طی نمی شود. زایش همیشه دردناک است. من نیز به تو غبطه می خورم و دلم می خواهد هنوز در آن دوران از تحولات درونی بودم که تو هستی. شتاب مکن. تا درست و حسابی پروانه نشده ای بال نزن. هرگاه بال ها تمام و کمال بروید پرواز می کنی. فلک جلودارت نیست
مهرانگیز کارwww.mehrangizkar.net
Monday, September 15, 2008
آموزش حقوق بشر و قدرت یابی شهروندان
سهراب رزاقی
*حقوق بشر آن حقوقی است که به همه احاد جامعه - زن یا مرد، دختر یا پسر، کوچک یا بزرگ - تعلق دارد. حقوق بشر در عصر جدید، تجسم معیارهای بنیادینی است که بدون آن حقوق ، مردم نمی توانند شأن انسانی خود را محقق سازند. از اینرو: حقوق بشر عام و جهانشمول است ونمی توان با تمسک به نسبیت فرهنگی آنرا محدودکرد. هیچ فردی مجبور نیست حقوق بشر را کسب کند یا استحقاق آن را داشته باشد بلکه به صرف انسان بودن، همه انسانها دارای آن حقوق می باشند.
حقوق بشر یک مجموعه بهم پیوسته وغیر قابل انفکاک است، هیچ حقی را نمیتوان به این دلیل که کسی میگوید «کم اهمیت»یا «غیر ضروری» است از فردی گرفت. به عبارت دیگر عناصرحقوق بشر یک کل منسجم وبهم پیوسته است، تمامی عناصر حقوق بشر بخشی از اجزای یک منظومه هستند و نمی توان آنها را از هم جدا کرد.
حقوق بشر را هیچ مقامی به فرد یا گروهی اعطا نمیکند، حقوق بشر ذاتی و جزو ویژگیهای شخصیت انسانی تلقی میشود.
حقوق بشر هم انتزاعی است وهم عملی. حقوق بشر الهامبخش یک دنیای دموکراتیک، عادلانه و صلحآمیز است و حداقل معیارها را برای نحوه رفتار افراد و نهادها با مردم و گروههای اجتماعی - سیاسی را وضع میکند. آن معیارها همچنین قدرت اقدام و دفاع از حقوق خود و دیگران را به افراد وگروههامیدهد. لازم به ذکر است گرچه اسناد حقوق بشر عمدتا در قرن بیستم تعریف و تدوین شدند. اما ارزشهای آنها ریشه در ادبیات، ارزشهای سنتی، و آموزههای دینی تقریبا تمامی فرهنگها دارد. * اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸(UDHR, ، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی (۱۹۶۶، ICCPR)، و پروتکل اختیاری آن، و میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (۱۹۶۶، ICESCR). اسناد مبنایی قانون حقوق بشر هستند. این چهار سند که در مجموع لایحه بینالمللی حقوق بشر نامیده میشوند بیش از ۲۰ میثاق حقوق بشر را به دنبال داشته است. (ر.ک پیوست شماره۱)
مجموعه قوانین حقوق بشر، مانند همه قوانین یک کار در حال پیشرفت است، دائما در پاسخ به شرایط محیطی و با توجه به درک افراد و گروهها، بازتفسیر ، بازسازی و باز آفرینی میشود. مثلا، هنگامی که UDHR در سال ۱۹۴۸ نوشته شد، افراد معدودی از خطرهای تخریب محیط زیست آگاه بودند، در نتیجه این سند هیچ اشارهای به محیط زیست ندارد. اما در آغاز قرن بیست و یکم، فعالان حقوق بشری و دولتها تلاش میکنند پیشنویس پیمان جدیدی را آماده کنند که حقوق بشر را به یک محیط زیست امن پیوند دهد. به همین نحو، در اسناد اولیه به مردان و زنان تحت عنوان کلی «بشر» اشاره میشد و هیچ توجهی به نیازهای خاص زنان نشده بود، مگر اینکه نقش آنان به عنوان مادر مستلزم «مراقبت و کمک ویژه» است (ماده ۲/۲۵ UDHR). حتی معاهده سال ۱۹۸۹ در مورد محو همه اشکال تبعیض علیه زنان (CEDAW) اشارهای به خشونت علیه زنان نکرد. تنها در پاسخ به مدافعان حقوق انسانی زنان بود که خشونت علیه زنان، چه در خانه، جامعه و چه از سوی دولت، در اعلامیه وین، در کنفرانس جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۹۳، رسماً به عنوان نقض حقوق بشر شناخته شد.
اگرچه چنین تحولی در حقوق بشر در سطح سازمان ملل به شکل تدوین و تغییراتی در قوانین بینالملل ظهورو بروز می یابد.، اما به شکل روزافزونی در سطوح جوامع محلی و ملی نیز به وسیله افراد، گروهها ونیروهای اجتماعی که برای دستیابی به حقوق انسانی، برابری و عدالت در جوامع خود پیکار میکنند، شکل می گیرد.. از هنگام تأسیس سازمان ملل متحد، نقش سازمانهای غیردولتیدر فرایند تدوین و ترویج حقوق بشر بتدریج رشد روز افزونی داشته است؛ اکنون سازمانهای غیردولتی کوچک و بزرگ ، محلی و بینالمللی، صدا و دغدغههای اقشار و گروههای اجتماعی را در مجامع بین المللی و سازمان ملل متحد منعکس میکنند. اگر چه توافقهای بینالمللی از سوی مجمع عمومی، متشکل از نمایندگان دولتها، پذیرفته می شود و دولتها نیز آنها را تصویب میکنند، اما سازمانهای غیردولتی تلاش می کنند در سطوح مختلف، دولتها و تشکیلات سازمان ملل را با بکارگیری ابزارهای و تکنیک های گوناگون تحت تأثیر قرار دهند.بعنوان مثال در دهه ۹۰ سازمانهای غیردولتی با همکاری جوامع آسیب دیده تلاش برای ایجاد پیمان منع استفاده از مینهای زمینی رادر ملل متحد رهبری کردند. رهبری جنبش بینالمللی ممنوعیت استفاده از مینهای زمینی را ، جودی ویلیامز (Jody Williams) برعهده داشت.وی در سال ۱۹۹۷ نیزموفق به دریافت جایزه نوبل صلح شد. و این تلاش ها سرانجام منجر به تأیید «معاهده ممنوعیت کاربرد، ذخیرهسازی، تولید و انتقال مینهای ضد نفر» در سال ۱۹۹۷ در سازمان ملل شد. در پنجاه سال اخیر نقش فعال و پویای سازمانهای غیردولتی به ایجاد تغییرات چشمگیر در حوزه حقوق بشر شده و آن را از حوزه انحصاری دولتها خارج کرده و شامل شهروندان و فعالان اجتماعی نیز نموده است. این تلاشها و تحولات نیاز به آموزش حقوق بشر در گستره عمومی و قدرت یابی شهروندان را تشدید کرده و به تعریف آموزش حقوق بشر وسعت بیشتری دادهاند. اوجگیری فعالیت های حقوق بشری در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شناخت روزافزونی از پتانسیل منظومه حقوق بشر برای ایجاد تغییرات اجتماعی و اهمیت آگاهی از حقوق بشر برای همه بخشهای جامعه را به دنبال داشت. علاوه بر آن، تحولات اقتصادی و پیشرفت در زمینه ارتباطات و انقلا ب اطلاعاتی و دیجیتالی همه بخشهای جهان و جوامع را به هم نزدیکتر کرده، حقوق بشر به نحو روزافزونی به عنوان یک نیروی اخلاقی وحدت بخش که از مرزهای محلی و ملی فراتر رفته وبه مردم و گروههای اجتماعی در اقصی نقاط جهان این قدرت داده که از صاحبان قدرت بخواهند مسئولیت، محافظت ، پیشبردو ارتقای حقوق انسانی آنان را برعهده بگیرند. این آگاهی جدید محدود به نخبگان و روشنفکران یا کشورهای توسعه یافته نیست. بلکه در سراسر جهان، انواع سازمانهای مردمی در چارچوب حقوق بشر به منظور حمایت، ترویج و ارتقای آن بسیج شده اند، در مخالفت باموضوعاتی همچون: خشونت علیه زنان، کار کودکان و… آنها در این روند توانستهاند آموزش حقوق بشر را به نحو مؤثری باز تعریف کنند. * در مورد ضرورت آموزش حقوق بشر هیچ ابهامی وجود ندارد، یکی از حقوق انسانی هر فردی آگاهی از این حقوق است. درمقدمه UDHR «همة افراد و سازمانهای اجتماعی» را به «تلاش برای ترویج رعایت این حقوق و آزادیها از طریق تدریس و آموزش» ترغیب میکند. ماده ۳۰ UDHR اعلام میدارد که یک هدف آموزش باید «تقویت احترام به حقوق بشر و آزادیهای بنیادین» باشد. مطابق معاهده بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR)، یک دولت «نمیتواند سد راه مردم برای یادگیری در مورد حقوق خویش شود.» از زمان پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر، مجمع عمومی سازمان ملل از کشورهای عضو و همه اقشار جامعه خواسته است در ترویج و آموزش این سند بنیادین تلاش کنند. در سال ۱۹۹۳، کنفرانس جهانی حقوق بشر در وین بر اهمیت آموزش حقوق بشر، تعلیم و اطلاعرسانی عمومی، مجدداً تأکید کرد و آن را «برای ترویج و دستیابی به روابط پایدار و هماهنگ میان جوامع و برای پرورش تفاهم متقابل، تحمل و صلح، ضروری» اعلام کرد.۴ در پاسخ به درخواست این کنفرانس جهانی، مجمع عمومی سازمان ملل متحد دورة ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۴ را دهه ملل متحد برای آموزش حقوق بشر اعلام نمود.
مجمع عمومی در هنگام اعلام این مطلب در دسامبر سال ۱۹۹۴ آموزش حقوق بشر را چنین تعریف کرد: «یک فراینددائمی ومستمر که به وسیله آن مردم در تمامی سطوح توسعه و تمامی اقشار جامعه احترام به شأن انسانی دیگران و استفاده از ابزارها و روشهای تضمین این احترام در همة جوامع بشر را یاد میگیرند.۵» مجمع تأکید کرد که مسئولیت آموزش حقوق بشر بر عهده همه عناصر جامعه - دولت، سازمانهای غیردولتی، انجمنهای حرفهای و همه بخشهای دیگر جامعه مدنی و نیز تکتک افراد، است. برنامه عمل این دهه (۱۹۹۵ تا ۲۰۰۴) ، آموزش حقوق بشر را چنین تعریف میکند: «تعلیم، نشر و اطلاعرسانی با هدف ایجاد یک فرهنگ عام حقوق بشر از طریق تسهیم دانش و مهارتها و شکل دادن به نگرشهای معطوف به:
الف) تقویت احترام به حقوق بشر و آزادیهای بنیادین؛
ب) توسعه کامل شخصیت انسانی و احساس احترام به آن؛
ج) ترویج تفاهم، تحمل، برابری جنسیتی، و دوستی میان همه ملتها، اقوام بومی و گروههای نژادی، ملی، قومی، دینی و زبانی؛
د) قادر ساختن همه افراد به مشارکت مؤثر در یک جامعه توسعه یافته؛
هـ) تقویت و پیشبرد فعالیتهای ملل متحد برای حفظ صلح»
در طول این دهه، سازمان ملل متحد همه کشورهای عضو خود را به تولید اطلاعات در مورد حقوق بشر و قرار دادن کلیه امکانات، از طریق سیستم آموزشی رسمی و آموزش مردمی و بزرگسالان، ترغیب و از آنها پشتیبانی میکند.اسناد بینالمللی حقوق بشر اهداف الهامبخشی را برای آموزش حقوق بشر فراهم میآورند. مثلا، نخستین عبارت اعلامیه جهانی حقوق بشر (UDHR) اعلام میدارند که «به رسمیت شناختن شأن ذاتی و حقوق برابر و انفکاکناپذیر همه اعضای خانواده بشری مبنای آزادی، عدالت و صلح در جهان است.» آموزش اثربخش حقوق بشر دو هدف اساسی دارد: یادگیری در مورد حقوق بشر و یادگیری برای حفظ حقوق بشر.
یادگیری در مورد حقوق بشر عمدتاً شناختی است، شامل تاریخچه حقوق بشر، اسناد و مکانیسمهای اجرایی. همه قسمتهای جامعه باید از مفاد UDHR و نحوة تأثیرگذاری این معیارهای بینالمللی بر دولتها، افراد و گروهها آگاه شوند. آنها همچنین باید وابستگی متقابل حقوق، حقوق مدنی و حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، را به هم درک کنند.
آموزش برای حفظ حقوق بشر یعنی درک و پذیرش اصول برابری و شأن انسانی افراد بشر و تعهد نسبت به رعایت و حفظ حقوق تمامی مردم. این با آنچه ما میدانیم ارتباط اندکی دارد: «آزمون» این نوع یادگیری نحوه عمل کردن ماست.
این هدف شامل شفافسازی ارزشها، تغییر نگرش، توسعه همبستگی، و مهارتهای مدافعه و اقدام. مانند تحلیل موقعیتها از نگاه حقوق بشری و راهبردی کردن واکنشهای مناسب نسبت به بیعدالتی، است. افراد اندکی ممکن است فعالان تمام وقت باشند، اما همه باید بدانند که میتوان حقوق بشر را در سطح فردی، جمعی و نهادی ترویج و از آن دفاع کرد و یاد گرفت در زندگی روزمره به اصول حقوق بشر عمل نمود. و همه باید بفهمند که حقوق بشر با مسئولیتها پیوند دارند: رعایت اصول حقوق بشر در زندگی خویش و رعایت حقوق دیگران و دفاع از آنها.
علاوه بر اهداف ذکر شده، آموزش حقوق بشر اهداف مضاعف دیگری را نیزدنبال می کند.هدف آموزش حقوق بشر ، ساختن شهروند مسئول و فعال در یک جامعه مدنی دموکراتیک پویا وشاداب است. چرا که شهروندان باید قادر به تفکر نقادانه باشند، انتخابهای اخلاقی انجام دهند، در مورد مسائل مهم و حیاتی موضع اصولی اتخاذ کنند، و ابتکاراتی برای اقدام های مدنی خلق و ابداع کنند. مشارکت در فرایند دموکراتیک سازی و تحکیم دوکراسی به معنای درک و تعهد آگاهانه نسبت به ارزشهای بنیادین حقوق بشر و دموکراسی هم هست. شهروند فعال بودن همچنین به معنای مشارکت در فرایند دموکراتیک، دارای انگیزه برگرفته از حس مسئولیت شخصی برای پیشبرد و حفاظت حقوق همگان است. اما برای مشارکت ، شهروندان باید ابتدا از حقوق بنیادی خود آگاه و مطلع باشند.همچنین یادگیری برای کنشگرایی آگاهانه نیز ضروری است. تنها افراد و گروههایی برای حفظ و دفاع از حقوق بشر تلاش خواهند کرد که آنها را بفهمند و درک کنند. درست همانطور که جامعه مدنی متکی به شهروندان مسئول و داوطلب است، سازمانهای حقوق بشرنیز متکی به کنشگران آگاه و مطلع خود هستند. کنشگران هم خودشان درباره حقوق بشر می آموزند وهم به دیگران می آموزانند، ودر پی آگاهی هستند چون موضوع حقوق بشر برای آنان مهم است، و معمولا هر چه بیشتر بدانند، تعهدشان به تلاش برای ایجاد تغییر زیادتر میشود. با تشخیص اینکه افراد فعال در این زمینه هر چه آگاهتر باشند، کنشگری آنان اثربخشتر است، سازمانهای حقوق بشر باید دائما اعضای خود را، در زمینه حقوق بشر آموزش بدهند.علاوه بر آن، کنش گران حقوق بشر خود باید همواره به عنوان نماد و تسهیل کننده حقوق بشر در محیط های مختلف عمل کنند.
نکته دیگر، آموزش حقوق بشر به مردم در جوامع محلی است. مردم هنگامی که مفاهیم حقوق بشر را درک کنند، شروع به جستجو برای تحقق آنها در زندگی خویش میکنند. جامعه، خانواده و تجارب شخصی خویش را با یک لنز حقوق بشری بررسی میکنند. حساس شدن به حقوق بشر در زندگی روزمره بر اهمیت یادگیری در مورد حقوق بشر و همچنین یادگیری برای حفظ حقوق بشر تأکید میکند،مردم باید بدانند چگونه حقوق بشر را به خانه خود بیاورند ودرمدرسه و جامعه آنرا پیاده کنند. و به موارد نقض آن در جامعه و محیط خود واکنش مناسب و مؤثر نشان دهند.
پیوست شَماره ۱
معاهدات اصلی حقوق بشر:
* معاهده مربوط به کار اجباری یا تحمیلی، ILO , No.۲۹. ۱۹۳۲
* معاهده مربوط به پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی، ۱۹۴۹*
* معاهده برای سرکوب قاچاق انسان و بهرهکشی از روسپیگری دیگران،۱۹۴۹
* چهار عهدنامه ژنو در مورد حفاظت از قربانیان برخورد مسلحانه، ۱۹۴۹*
* معاهده در خصوص وضعیت پناهندگان، ۱۹۵۱*
* معاهده بردگی سال ۱۹۲۶، پروتکل متمم آن، ۱۹۵۳*
* پیمان اروپایی برای حفظ حقوق بشر و آزادیهای بنیادین و هشت پروتکل آن، ۱۹۵۰
* معاهده در مورد کاهش بیکشور بودن (افراد)، ۱۹۶۱
* پیمان مربوط قابل به اعمال نبودن محدودیتهای قانونی در مورد جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت، ۱۹۶۸
* پروتکل اختیاری معاهده بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، ۱۹۷۶
* معاهده در مورد محو همه اشکال تبعیض علیه زنان، ۱۹۷۹
* پیمان منع شکنجه و سایر رفتارها یا تنبیهات ظالمانه، غیرانسانی یا تحقیرکننده،۱۹۸۴*
* منشور آفریقایی در مورد حقوق انسانها و اقوام، ۱۹۸۶
* منشور سازمان کشورهای آمریکایی، ۱۹۸۸
* معاهده حقوق کودک، ۱۹۸۹
* معاهده در مورد حقوق کارگران مهاجر و اعضای خانواده آنان، ۱۹۹۰
* دومین پروتکل اختیاری معاهده بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، ۱۹۹۱
* قانون رم در مورد دادگاه جنایی بینالمللی، تصویب ۱۹۹۸
* پروتکلهای اختیاری معاهده حقوق کودک، تصویب، ۲۰۰۰
منابع:
۱. نقل شده در «حقوق بشر اینجا و اکنون: بزرگداشت اعلامیه جهانی حقوق بشر، نانسی فلاورز، (مینیاپولیس: شبکه آموزش دهندگان حقوق بشر، عفو بینالملل ایالات متحده، ۱۹۹۸)
۲. شیمن، دیوید: تدریس حقوق بشر (دنور: مرکز تدریس روابط بینالملل، ۱۹۸۶، چاپ دوم، تدریس حقوق بشر، ۱۹۹۹).
۳. ریردون، بتی: آموزش برای حفظ شأن انسانی: یادگیری حقوق و مسئولیتها (فیلاد لفیا: انتشارات دانشگاه پنسیلوانیا، ۱۹۹۵)
۴. بیانیه و برنامه عمل وین، بخش ۱ - بندهای ۳۳-۳۴، و بخش ۲ - بندهای ۸۲-۷۸.
۵. قطعنامه مجمع عمومی ۱۸۴/۴۹، ۲۳ دسامبر ۱۹۹۴
۶. برنامه عمل دهه ملل متحد برای آموزش حقوق بشر (۲۰۰۴-۱۹۹۵)، پاراگراف ۲.
۷. نقل شده در «متدولوژیهایی برای آموزش حقوق بشر»، ریچارد، پیرکلود. نیویورک: دهه مردمی برای آموزش حقوق بشر، ۱۹۹۷، در دسترس به صورت آنلاین در نشانی: www.hre.org/index.html
۸. شورای اروپا، کمیته وزرا، توصیه شماره: R(۸۵)۷ ، در دسترس به صورت آنلاین در نشانی: http// eeri . coe . int / en / ۰۱/۰۲/۰۸/e۰۱۲۰۸۰۲.htm
۹. مارشا بر نبام : «شما حقوقی دارید: آنها را بشناسید، تبلیغ کنید، از آنها دفاع کنید» در HRE شماره ۴ . لندن: عفو بینالملل ، ۱۹۹۹ ص
۱۰. برای مشاهده جزئیات مطالعه حقوق بشر که توسط پیترد. هارت و همکاران صورت گرفته است به نشانی اینترنتی http://www/hrusa.org مراجعه کنید.
۱۱. برای مشاهده جزئیات مطالعه HRE توسط مدافعان حقوق بشر مینه سوتا و مؤسسه جستجو، به نشانی اینترنتی http://www.hrusa.orgمراجعه کنید
Friday, September 12, 2008
کمپین یک میلیون امضا در گفتگو با مهرانگیز کار
خانم کار با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، به نظر می رسد در چند سال اخیر به خصوص پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ جنبشِ حق خواهی زنان ایران گسترده تر و در جامعه عمومی تر شده است. و بر شمارِ فعالان جنبش زنان در کمپینهای مختلف چون "یک میلیون امضا" و یا "ضد سنگسار" افزوده شده است. اگر با این نظر موافقید به نظر شما چه عواملی در این مساله تاثیرگذار بوده است؟
شرایط سیاسی که در آن ۲۲ خرداد اتفاق افتاد شرایط متفاوتی بود، شرایطی بود که دستِ کم بخشی از حاکمیت علاقه نداشت در تظاهراتی که در آن زنان حضور دارند به خشونت کشیده شود؛ وزارت کشور زیر مجموعه دولت خاتمی بود و بردباری حاکمیت برای حضور زنان در عرصه عمومی بالا رفته بود. البته شاید اگر دولت آقای خاتمی هم می دانست که این تظاهرات منجر به پیامدهای گستردۀ بعدی می شود با آن به مخالفت می کرد. لذا مساله زنان که سالها بود وارد حیطه عمومی جامعه نشده بود با حضور تعدادی از زنان که البته با توجه به جمعیت تحصیل کردۀ زنان ایران خیلی هم زیاد نبودند وارد عرصۀ عمومی شد. اهمیت این گردهمائی در این است که برای اولین باربحث خواسته های زنان بعد از شرایط اختناق سنگین دوران جنگ و بعد از سرکوبها توانست خود را واردِ عرصه عمومی کند. موفقیت این حرکت از حیث تبلیغات جهانی باعث شد که عده ای از کسانی که در این تظاهرات حضور داشتند تصمیم بگیرند به طور متمرکزتری حرکت را ادامه دهند اما شرایط سیاسی داخلی به زودی عوض شد و همینطور شرایط بین المللی، خطر حمله نظامی به ایران برجسته شده و از سوی دیگر دولتی که بعد از خاتمی روی کار آمده سعی بر آن داشت که تمامی پیشرفتهای فکری و فرهنگی و اجتماعی که در جامعه مدنی و به عنوان اصلاحات به وجود آمده بود را از بین ببرد و حرکت زنان مانند یکی از نمادهای این دورۀ اصلاحات شناخته شد و برخوردهای امنیتی با جنبش زنان افزایش یافت.حال آنکه چنین نبود و زنان در دورۀ آقای خاتمی آنچنان سروصدایی نداشتند و بسیاری با احتیاط و آهسته وارد بحثهای حساس حقوق زنان می شدندخانم کار، به نظر می رسد حقوق زنان به عنوان نماد حقوق بشر در ایران امروز مطرح است و در شرایط سرکوب، زنان اولین قربانیان هستند. در ضمن در رابطه با فعالیتهای اخیر زنان در ایران اگر چه یک تداوم گفتمانی و رابطه تاریخی با سیر جنبش زنان در ایران مشهود است تفاوتهای مهم تاکتیکی هم دیده می شود، غیر ایدئولوژیک بودن، خواسته محوری و تکیه بر عمل گرائی . شما در کتاب "شورش" مروری تاریخی بر جنبش زنان در ایران معاصر کرده اید در زمینه تاریخی ارزیابی شما از کمپین یک میلین امضا چیست؟
وضعیت زنان از سال ۱۳۴۱ تبدیل به نماد آزادی سیاسی اجتماعی در ایران شده است، از سال ۱۳۴۱ که بحث اعطای حقوق سیاسی به زنان مطرح شد و اپوزیسیون دینی شاه مهمترین اعتراضش به به رژیم شاه دادن حق رای به زنان بود تا به حال جنسیت زنان محور تحولات سیاسی در ایران بوده و هست.به همین دلیل می بینیم پس از انقلاب مطرح شدن بحث حجاب اجباری ، یا لغو قانون حمایت از خانواده یا محروم کردن زنان از حق قضاوت و... به عنوان نمادهای حاکمیت جدید مطرح می شود. بنابراین زنان از ۱۳۴۱ در تمامی تاریخ تحولات سیاسی ایران معاصر همواره مطرح و موثر بوده اند و در تداوم آن به این نقطه رسیده ایم که بخشی از زنان بحث برابری را در عرصه عمومی و اصلاح قانون مطرح کرده اند ، می خواهند منبع قانون گزاری که اکنون شریعت است تبدیل به اعلامیه جهانی حقوق بشر شود. در بین این فعالان لایه های مختلفی از زنان از دینی یا سکولار وجود دارد و میان آنها تنوع نظر و روش فراوان است ولی به نظر من این حرکت باید خودش را محدود به مساله زنان نگه دارد تا بتواند خود را در شرایط سیاسی نامناسب حفظ کند. سازمانهای امنیتی می خواهند با شکاف انداختن میان فعالان و یا تحت فشار قرار دادان خانواده ها برای جلوگیری از فعالیت فرزاندانشان و با بازیهای امنیتیِ دیگر این حرکت را متوقف کنند. درست است که کمپین از حرکتی مشابه در مراکش الگوبرداری شده اما در مراکش ، شاه، جوان آن کشور این حرکت را مورد تائید قرار داده بود و خود در پی بر طرف کاردن موانع فقهی اصلاح قوانین به پشتوانۀ تعداد امضاها بود اما در ایران شرایط کاملا متفاوت است، محافظه کاران افراطی که در نهادهای حساس همه کاره اند می خواهند نظریات فقهی ارتجاعی را اشاعه دهند. اگر اعضای کمپین بتوانند این بازیهای امنیتی را از سر بگذرانند می توانند هسته های اولیه حرکت گستردۀ زنان در آینده بشوند، مشروط بر آنکه فقط در محدودۀ برابری حقوقی زن و مرد باقی بمانند
خانم کار، به نظر شما چه انتقاداتی بر عملکرد کمپین یک میلیون امضا وارد است؟
من معتقدم اعلام نکردن تعداد امضاها و تاکید بر بحث آموزشی-فرهنگی با اعلام اولیه کمپین در تعارض است، وقتی برای یک کمپین هدف اعلام می شود و عددی تعیین می شود نمی توان گفت قرار است تعداد امضاها اعلام نشود.به نظر من باید به طور شفاف و علنی اعلام کنند که با توجه به فشارها و برخوردهای امنیتی و ایجاد محدودیت برای جمع آوری امضا و نبود یک رسانۀ فراگیر، این مقدار مشخص امضا جمع آوری شده است.فرهنگ سازی هم البته بسیار مثبت است، به نظر من مفید خواهد بود اگر اعضای کمپین اعلام کنند نظر به این که در شرایط موجود جمع آوری امضا دشوار است و نمی خواهیم این مساله به از بین رفتن نیروهای فعال و برخوردهای شدیدتر با کمپین منجر شود می خواهیم هدفهای آموزشی و فرهنگی را در اولویت قرار دهیم، بدو این اعلام کمپین از هدف اعلام شده اش دور به نظر می رسد
خانم کار یعنی شما با اصل جمع کاردن امضا موافقید برای تغییر قوانین تبعییض آمیز موافقید ؟
البته اگر چه من همیشه کمپین را مورد حمایت قرار داده ام اما معتقدم کمپین بهتر بود در هر مرحله بر یک قانون خاص متمرکز می شد، مثلاً قانون حمایت خانواده که می تواند لایه های دیگر قوانین را هم تحت تاثیر قرار دهد، معتقدم مطرح کردن موضوعی فراگیر هم خطرات بیشتری دارد هم دست یافتن به آن دور از دسترس است
خانم کار یکی از دستاوردهای مهم ۲۲ خرداد و حرکتهای بعدی همبستگی گرایشهای مختلف بود حول مخالفت با قوانین تبعییض آمیز، توصیه شما به فعالین حقوق زنان در ایران برای حفظ این همبستگی چیست و کلاً همبستگی چه اهمیتی دارد؟
ببینید معنای همبستگی به معنای هم عقیده بودن در شیوه وروش عمل نیست، هر شاخه می تواند روش متفاوتی داشته باشد بدون آنکه بخواهد با دیگری برخورد داشته باشد بلکه اشتراک نظر بر یک محور کلی مهم است. پیشنهاد من این است که تمامی فعالان زنان در ایران با گرایشهای مختلف و با وجود اختلافات جلسات مشترک داشته باشند و این جلسات را ادامه دهند و بر مبنای محور کلی که "برابری" است بر روی یک اولویت که با رای جمعی تعیین می شود مثل قانون حمایت خانواده، اشتغال زنان و.. متمرکز شوند. امکان دارد ترجیح و روش گروهی این باشد که از ابزارهای دینی استفاده کند مثلا به دنبال فتوا گرفتن باشند و یا غیره و از طرف دیگر گروههایی که این روشها را نمی پسندند می توانند از روشهای سکولار استفاده کنند و تاکید را بگذارند بر متون جهانی حقوق بشری که ایران هم آنها را امضا کرده است .من معتقدم در ساختار کنونی قدرت در ایران بدون استفاده از ابزارها و حمایتهای دینی نمی توان به فعالیت ادامه داد، این یک جبر است برای فعالیت در شرایط سیاسی امروز ایران.من از گفته ها و نقل قولهای مذهبی در نوشته ها و مقالاتم بسیار استفاده می کردم ،اگر چنین نمی کردم نمی توانستم ۲۳ سال در آن شرایط به فعالیت ادامه دهم. این اواخر هم می بینیم که از بعضی از فعالان می روند تا برای به وجود آوردن حاشیۀ امن از مراجع دینی نظر بگیرند ،مساله مهم است و نمی توان آن را نادیده گرفت
خانم کار، در حدود ۲ سال از شروع کمپین یک میلیون امضا گذشته است با توجه به انتقاداتی که بر عملکرد کمپین وارد کردید به نظر شما آیا کمپین در گسترده تر کاردن گفتمان برابری در جامعه ایران موفق بوده است؟
من نمی توانم و به خودم اجازه نمی دهم در این مورد اظهار نظر کنم چون من در ایران نیستم و اطلاع ندارم، اما می توانم بگویم که کمپین باعث مطرح شدن وضع حقوق زنانِ ایران در مجامع حمایت از زنان در خارج از کشور شده است. در دانشگاهها و کنفرانسهای مختلفی که من شرکت کرده ام همیشه بحث کمپین مطرح بوده است ولی راجع به گسترش کمپین در داخل نمی توانم نظری بدهم
خانم کار، به نظر شما ایرانیان خارج از کشور چگونه می توانند از کمپین و جنبش زنان در ایران حمایت کنند؟
ببینید کارهای فردی مثل مقاله نوشتن، مصاحبه ،..هزینه نمی خواهد ولی کار جمعی بدون منابع مالی نمی توان انجام داد، به نظر من ایرانیان خارج از کشور می توانند با اعلام علنی حمایت از فعالین در ایران و این که حرکتهای مبارزاتی در ایران با پول و سرمایه خارجی نباید تامین بشود و معتقدیم بدون حمایت مالی هم هیچ کار اجتماعیِ تاثیرگذار پیش نمی رود ، هیات امنایی تشکیل دهند و اعلام کنند این هیات امنا می خواهد به صورت علنی و شفاف به کمپین یک میلیون امضا برای پیش بردِ فعالیتهای اجتماعی شان از طریق جمع آوری کمکهای مالی از ایرانیان ساکن در خارج از کشور کمک مالی برساند ، هر ایرانی می تواند هر قدر که می تواند حتی چند دلار به این کار اختصاص دهد. البته این یک ایدۀ خام است و نیاز به آن دارد که با بحث و بررسی پخته تر شود
خانم کار، بسیار از وقتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگذارم
http://campaign-for-equality.org