خدیجه شمسی نژاد
تغییربرای برابری- خانه هر انسانی خانه امن و اسایش اوست حال اگر خانه محل نا امنی شود خانه امن انسان کجا خواهد بود؟ اگر زنی در خانه اش مورد توهین و تحقیر قرار گیرد اگر در حق او ظلم کنند زندگی در چنین خانه چه محل امنی خواهد بود؟ و این زن با چه دلخوشی می تواند در چنین خانه ای ادامه حیات دهد در این صورت خانه او کجا خواهد بود؟ با توجه به اینکه میدانیم هیچ خانه ای برای زن مانند خانه شوهرش نیست حتی خانه پدر و مادرش؟! چه بسیار زنانی که با ناروایی ها، بی تفاوتی ها و بی اعتنایی شوهر مواجه می شوند و بعلت اموزش غلطی که به آنها داده اند که با همان لباس سفیدی که به خانه شوهر جفا کار رفته است باید با همان لباس خارج شود و باید این خانه عذاب را تحمل کند تا شاید روزی شوهر او دلش برحم اید و یا شعور پیدا کند و دست از اعمال غیر انسانی خود بر دارد و زندگی ارام و بی دغدغه ای را اغاز کند که ممکن است خیلی دیر شده باشد
زنی که در خانه پدرش بعلت خودخواهی های به ظاهردلسوزانه و غیر مسئولانه مورد زورگویی پدر سالارانه و محدودیت های تحمیلی پدر است اگر بعد از ازدواج هم در خانه شوهر بعلت تسلط جویی های فرهنگی و مرد سالارانه و زورمدارانه شوهر قرار گیرد نمی داند به کجا مراجعه کند تا داد خود را بستاند. تکلیفش چیست؟ سرنوشتش چه خواهد شد؟ اینجاست که می سوزد و می سازد و یا از حق و حقوق خود می گذرد آن هم با چه کشمکش های آسیب زا. با داشتن فرزند یا فرزندانی بی گناه ناگزیر جدا می شود و تازه بعد از جدایی بر چسب زن بیوه را تحمل می کند و متعاقب آن نگاه های مردان ناپاک و هرزه را. آیا باید مدارا کند یا دوباره شوهر کند؟ حال کدام خانه، خانه امن اوست؟ خانه پدرش؟ خانه شوهرش؟ اینجاست که هیچ جایی و هیچ پناهی را جایگاه و پناهگاه امن خود نمی یابد و از همه سو عرصه های زندگی فردی و اجتماعی اش براو ناگوار و ناروا می شود. چه کند؟ چقدرتحمل کند؟ افسرده می شود, و دلخسته و نگران از آینده ای که نه قانونی، نه حمایتی، نه دلسوزی ای و نه مروتی دارد. در این موقع است که بسیاری از چنین زنانی تاب نمی آورند و کاسه صبرشان لبریز می شود و به فکر پایان بخشیدن به زندگی محنت بار خویش می افتند چون راه نجات دیگری را نمی شناسند. همه آنها که اطلاعات و آگاهی های لازم را برای تصمیم گیری های قاطعانه ندارند به بن بست می رسند که برخی خودکشی و خود سوزی را تنها راه رهائی از اسارت و زندان سراسر رنج و عذاب خانه ناامن خود می یابند. کافی است به آمار خودکشی دختران و زنان ایران در شهر و بخصوص در روستاها مراجعه کنیم, به آمار طلاق در دادگاه های خانواده نگاهی بیاندازیم تا به زندگی فاجعه آمیز و بی خانمانی های زن ایرانی پی ببریم. بی جهت نیست که به همت زنان هوشمند و حقوقدان ایرانی جنبش و کمپین جمع آوری یک میلیون امضا تشکیل می شود برای آنکه حقوق پایمال شده و زنان بی پناه ابران را اعاده نماید
بقول هایدگر دانشمند آلمانی که معنی انسان بودن هر انسانی را در انتخابش می داند و می گوید: چون انتخاب دارم پس وجود دارم و می بینیم که چه بلایی بر سر این انسان ستم دیده در جریان تاریخ تا به امروز آمده است
www.we-change.org
No comments:
Post a Comment