آتوسا بردبار
می خواهم همینجا از او تشکر کنم، با اینکه احتمالا این تشکر را هرگز نخواهد دید. او را در استخر دیدم. زن میانسالی بود. آرایشگر بود ولی بسیار ساده.
شرمنده بود از این که تا سیکل بیشتر نخوانده است. برگه کمپین یک میلیون امضا را اول با تردید امضا کرد ولی بعد گفت که به آرایشگاهشان هم بیاییم. این شاید چالش بزرگی باشد برای زنانی که خود را روشنفکر می دانند. زنان روشنفکر از آرایشگاه و مزون و محیطهای زنانه دل زده اند، شاید هراس دارند که خود را در حال تلف کردن زمانشان بیابند! کمتر پای صحبت زنانی که کتاب نخوانده اند می نشینند. و حتا با تکبر از این تمایز لذت می برند.
کمی بیشتر فکر می کنم. زن و مرد ندارد، کسی به آهنگ بی ریختی که در تاکسی پخش می شود و حتا به سبقت های غیر مجاز وسواس آمیز راننده سرشار از خستگی و خمودگی اعتراض نمی کند، مبادا که از جبروتش کاسته شود.
مسافران یک تاکسی هر چه روشنفکرتر به نظر برسند ساکت ترند و اگر قرار است جانبداری کنند در هر صورت جانب راننده تاکسی را می گیرند!بیش از چند روز طول کشید تا ترمز ذهنی ام را کشف کردم. این بار باید به آرایشگاهها برویم. اگر جداً فمینیست هستید که قطعا باید به آرایشگاه پل بزنید! دانشگاهها راه نجات را پیدا می کنند، مدد کاران از پرونده های رهایی پدر پس از تجاوز به فرزندش و پرونده های دختران دم طلاق مردم، خود، دلشان خون است.
آرایشگاه ها را نجات دهیم که هرگز ندانسته اند می شود با زیبایی یا بدون آن برابر یک انسان کامل بود. اگر اتوبوس سوار نشده اید حتما سوار شوید. تاکسی ها کوچه پس کوچه های نجات را می یابند. اتوبوس سواران را باید نجات دهیم...
روز اول که برگه کمپین را امضا کردم هیچ نمی دانستم بچه های کمپین چه می کنند، تنها این طعم لذت بخش بود که وکلایی هستند که بدون اینکه آب در دلمان تکان بخورد دارند برای برابری کارهایی می کنند. اما امروز می دانم که برای جمع آوری 000/000 /1 امضا باید 1000 نفر 1000 امضا جمع کنند. کمپین به 999 نفر دیگر برای نجات اتوبوس ها و آرایشگاهها نیاز دارد!
وقتی برگه ها با توضیح و سوال امضا می شوند خوشحال می شوم که به کسی آگاهی داده ام که قبلا نداشته. می دانم برای بسیاری از آنها سرفصلی در زندگیشان گشوده می شود که هرگز قبلا وجود نداشته است. می دانم که موقع گرفتن امضا باید به شدت امیدوار باشم: ما اعتراض نداریم، پیشنهاد راه حل داریم. گاهی که می پرسند "از که دستمزد می گیرید؟" می گویم از شما- دستمزد ما این باشد که همین اطلاع را شما به دوستان دیگری بدهید، زیرا در نهایت هوش جمعی تصمیم گیرنده است.
یک جمله دارم که مهر و امضاء من است و اگر آن را پس از امضاء کسی بر زبان بیاورم یعنی به نظر خودم کارم را زیبا انجام داده ام و آن جمله این است: "از امضاء شما متشکرم ولی اطلاع شما حتا از آن هم بیشتر ارزش دارد"
www.we-change.org
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment