گزارش ارسالی برای نشريه دانشجويی بذر
جمعه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۰۱ مه ۲۰۰۹
گزارش اول:
امروز اول ماه مه است. روز جهانی كارگر. روز كسانی كه قر ار است نوع بشر را از هر گونه استثمار رهايی ببخشند. از چند روز قبل بنا بر اخباری كه در سايتهای مختلف برای برگزاری مراسم روز كار گر از طرف فعالين مختلف كارگری درج شده بود به پارك لاله رفتم. تا به حال پارك لاله را آنقدر شلوغ نديده بودم. هم جمعيت مردم و هم جمعيت نيروهای مزدور رژيم. در دور ميدان آب نما جمعيتی نزديك به ۲۰۰۰ نفر به صورت پراكنده قدم می زدند. شايد بتوان گفت كه به ازای هر يك نفر حداقل ۵ نفر لباس شخصی و پليس ايستاده بودند. ماشين های گشت ارشاد به تعداد خيلی زياد دور ميدان مدام در حال گشت زنی بودند. مردم عادی از اين همه ماشين ارشاد آنهم در پارك متعجب شده بودند. دور پارك يعنی در محوطه بيرون هم از سمت بلوار كشاورز و هم از سمت خيابان كارگر هم پر از نيروهای لباس شخصی بود. قبل از ساعت ۵ كه ساعت شروع مراسم بود در پارك بودم. بعد از چند دقيقه كه سعی كردم مكانی را برای نشستن پيدا كنم چهره های آشنای بسياری را ديدم. فعالين كارگری، دانشجويی، زنان و افراد ديگری كه نمی شناختم اما كاملا مشخص بود كه برای مراسم آمده بودند. همه وقتی يكديگر را می ديدند شروع به خوش وبش می كردند. بالاخره بعد از دقايقی و حدودا ساعت ۵:۱۵ دقيقه در گوشه ای كه عده ای از فعالين جمع شده بودند ناگهان ۲ ماشين گشت ارشاد كه تقريبا دو برابر ظرفيتش مامور زن و مرد سوارآن شده بودند به بيرون ريختند و به سمتی كه فعالين در حال گفتگو با هم بودند رفتند و به وحشيانه ترين شكل ممكن شروع به كتك زدن كردند و در همان آن ۳-۴ نفر را دستگير كردند و به زور وارد ماشين كردند. مردم عادی داخل پارك وحشت زده شده بودند. يكی می گفت باز اينا چه مرگشون شده. باتوم های برقی بر سر و صورت افراد كوبيده می شد. هر كس كه كوچكترين حرفی می زد و يا مقاومتی می كرد كتك می خورد و به زور سوار ماشين می شد. در اين ميان فرياد زنده باد جنبش كارگری از سوی يكی از فعالين به آسمان بلند شد. كه در عرض چند ثانيه به زور سوار ماشينش كردند. در اين ميان جوانی را كه قصد فرار داشت و دوستش اعتراض می كرد كه ولش كنيد ا توسط چند تا از غول تشن های پليس دستگير كردند و آنقدر او را زدند كه به حالت بيهوش در آمد و بعد لباسش را از تنش در آوردند و آن را به روی صورتش كشيدند و كشان كشان در همان حالت بيهوشی به درون ماشين بردند. در اين لحظه ياد تصاويری افتادم كه تحت نام دستگيری اراذل و اوباش در اينترنت و موبايلها پخش می شد. فكر می كنم مردم امروز معنی اراذل و اوباش را به خوبی فهميدند. آنقدر مامور و لباس شخصی پر بود كه به هر طرف نگاه می كردی فقط آنها ديده می شدند. يكی از آنها در جايی كه ما و چند خانواده ديگر ايستاده بودند اسپری فلفل زدند و صدای چند جوان كه فرياد مزدند سوختم و چشمانشان را گرفته بودند به هوا رفت. البته در ميان آنها چند زن چادری هم بودند كه آنها هم از اين عمل هم قطارشان در امان نماندند. چرا كه بعدا آنها در جمع پليس ها ديدم. بقيه مدام مردم را وادار می كردند كه دور شويد و اينجا نايستيد. دختر و پسر جوانی كه با هم بود ند و و پسر جوان در حال گرفتن عكس با موبايلش بود را هم با توهين و كتك دستگير كردند. عكاس جوانی هم كه معلوم بود از خود آنهاست به سمت افراد حاضر می رفت و روی چهره شان زوم می كرد و عكس می گرفت.در اين ميان دختر جوانی كه معلوم بود برای ورزش آمده بود چون با بلوز و شلوار ورزشی بود توجه همه را به خود جلب كرد. چون او را به روی زمين می كشيدند و روسريش كاملا از سرش افتاده بود. آنها نمی خواستند مردم بفهمند كه چرا امروز اينجا شلوغ شده به همين خاطر هر تيپ آدمی را دستگير می كردند تا فردا به اسم ارازل و اوباش، مزاحم نواميس مردم و بی حجاب همه جا جار بزنند. از تعداد دستگير شدگان آمار دقيقی ندارم اما دو ماشين گشت ارشاد كاملا پر شده بود.گوشه گوشه ميدان غلغله بود.پسر جوانی هم كه معلوم بود در درگيری لباسش را از تنش خارج كرده بودند و تمام بدنش جای ضربه های باتوم بود در حال فرار بود.در گوشه ای ديگر فرياد می زدند و دستگير می شدند. حتی در قسمتی از ميدان كه يك خانواده نشسته بودند و ظاهرا از آنها خواسته بودند كه از آنجا بروند و با اعتراض مادر خانواده كه زن مسنی بود روبرو شده بودند به زور و با تهديد می خواستند او را كه همراه با همسر و بچه هايش بود با خود ببرند بدون هيچ دليل و توجيهی. باران شديدی شروع با باريدن كرد كه باعث شد مردم عادی سريع متفرق شوند. همه اين اتفاقات در ۱۵-۲۰ دقيقه اتفاق افتاد. بعد كه در اطراف پارك در حال قدم زدن بودم با پرچم جالبی كه مربوط به سايت جمعی از فعالين كارگری بود روبرو شدم. بعد كه دوباره برگشتم در آنجا نبود. اتفاقات امروز نشان داد كه راديكاليسم و همچنين ديكتاتوری و خفقان در حال رشد است. حضور فعالين كارگری در كنار جوانانی كه بسيار با انگيزه آمده بودند و بسياری از فعالين زنان نويدهای خوبی را با خود به همراه داشت. اول ماه مه امسال كه در يك روز تعطيل و يه شكل كاملا مستقل برگزار شد اگر چه حتی فرصت سخنرانی و بيانيه و شعار نداشت اما درحضور مردم بود و اين مساله خيلی مهم بود.
امروز اول ماه مه است. روز جهانی كارگر. روز كسانی كه قر ار است نوع بشر را از هر گونه استثمار رهايی ببخشند. از چند روز قبل بنا بر اخباری كه در سايتهای مختلف برای برگزاری مراسم روز كار گر از طرف فعالين مختلف كارگری درج شده بود به پارك لاله رفتم. تا به حال پارك لاله را آنقدر شلوغ نديده بودم. هم جمعيت مردم و هم جمعيت نيروهای مزدور رژيم. در دور ميدان آب نما جمعيتی نزديك به ۲۰۰۰ نفر به صورت پراكنده قدم می زدند. شايد بتوان گفت كه به ازای هر يك نفر حداقل ۵ نفر لباس شخصی و پليس ايستاده بودند. ماشين های گشت ارشاد به تعداد خيلی زياد دور ميدان مدام در حال گشت زنی بودند. مردم عادی از اين همه ماشين ارشاد آنهم در پارك متعجب شده بودند. دور پارك يعنی در محوطه بيرون هم از سمت بلوار كشاورز و هم از سمت خيابان كارگر هم پر از نيروهای لباس شخصی بود. قبل از ساعت ۵ كه ساعت شروع مراسم بود در پارك بودم. بعد از چند دقيقه كه سعی كردم مكانی را برای نشستن پيدا كنم چهره های آشنای بسياری را ديدم. فعالين كارگری، دانشجويی، زنان و افراد ديگری كه نمی شناختم اما كاملا مشخص بود كه برای مراسم آمده بودند. همه وقتی يكديگر را می ديدند شروع به خوش وبش می كردند. بالاخره بعد از دقايقی و حدودا ساعت ۵:۱۵ دقيقه در گوشه ای كه عده ای از فعالين جمع شده بودند ناگهان ۲ ماشين گشت ارشاد كه تقريبا دو برابر ظرفيتش مامور زن و مرد سوارآن شده بودند به بيرون ريختند و به سمتی كه فعالين در حال گفتگو با هم بودند رفتند و به وحشيانه ترين شكل ممكن شروع به كتك زدن كردند و در همان آن ۳-۴ نفر را دستگير كردند و به زور وارد ماشين كردند. مردم عادی داخل پارك وحشت زده شده بودند. يكی می گفت باز اينا چه مرگشون شده. باتوم های برقی بر سر و صورت افراد كوبيده می شد. هر كس كه كوچكترين حرفی می زد و يا مقاومتی می كرد كتك می خورد و به زور سوار ماشين می شد. در اين ميان فرياد زنده باد جنبش كارگری از سوی يكی از فعالين به آسمان بلند شد. كه در عرض چند ثانيه به زور سوار ماشينش كردند. در اين ميان جوانی را كه قصد فرار داشت و دوستش اعتراض می كرد كه ولش كنيد ا توسط چند تا از غول تشن های پليس دستگير كردند و آنقدر او را زدند كه به حالت بيهوش در آمد و بعد لباسش را از تنش در آوردند و آن را به روی صورتش كشيدند و كشان كشان در همان حالت بيهوشی به درون ماشين بردند. در اين لحظه ياد تصاويری افتادم كه تحت نام دستگيری اراذل و اوباش در اينترنت و موبايلها پخش می شد. فكر می كنم مردم امروز معنی اراذل و اوباش را به خوبی فهميدند. آنقدر مامور و لباس شخصی پر بود كه به هر طرف نگاه می كردی فقط آنها ديده می شدند. يكی از آنها در جايی كه ما و چند خانواده ديگر ايستاده بودند اسپری فلفل زدند و صدای چند جوان كه فرياد مزدند سوختم و چشمانشان را گرفته بودند به هوا رفت. البته در ميان آنها چند زن چادری هم بودند كه آنها هم از اين عمل هم قطارشان در امان نماندند. چرا كه بعدا آنها در جمع پليس ها ديدم. بقيه مدام مردم را وادار می كردند كه دور شويد و اينجا نايستيد. دختر و پسر جوانی كه با هم بود ند و و پسر جوان در حال گرفتن عكس با موبايلش بود را هم با توهين و كتك دستگير كردند. عكاس جوانی هم كه معلوم بود از خود آنهاست به سمت افراد حاضر می رفت و روی چهره شان زوم می كرد و عكس می گرفت.در اين ميان دختر جوانی كه معلوم بود برای ورزش آمده بود چون با بلوز و شلوار ورزشی بود توجه همه را به خود جلب كرد. چون او را به روی زمين می كشيدند و روسريش كاملا از سرش افتاده بود. آنها نمی خواستند مردم بفهمند كه چرا امروز اينجا شلوغ شده به همين خاطر هر تيپ آدمی را دستگير می كردند تا فردا به اسم ارازل و اوباش، مزاحم نواميس مردم و بی حجاب همه جا جار بزنند. از تعداد دستگير شدگان آمار دقيقی ندارم اما دو ماشين گشت ارشاد كاملا پر شده بود.گوشه گوشه ميدان غلغله بود.پسر جوانی هم كه معلوم بود در درگيری لباسش را از تنش خارج كرده بودند و تمام بدنش جای ضربه های باتوم بود در حال فرار بود.در گوشه ای ديگر فرياد می زدند و دستگير می شدند. حتی در قسمتی از ميدان كه يك خانواده نشسته بودند و ظاهرا از آنها خواسته بودند كه از آنجا بروند و با اعتراض مادر خانواده كه زن مسنی بود روبرو شده بودند به زور و با تهديد می خواستند او را كه همراه با همسر و بچه هايش بود با خود ببرند بدون هيچ دليل و توجيهی. باران شديدی شروع با باريدن كرد كه باعث شد مردم عادی سريع متفرق شوند. همه اين اتفاقات در ۱۵-۲۰ دقيقه اتفاق افتاد. بعد كه در اطراف پارك در حال قدم زدن بودم با پرچم جالبی كه مربوط به سايت جمعی از فعالين كارگری بود روبرو شدم. بعد كه دوباره برگشتم در آنجا نبود. اتفاقات امروز نشان داد كه راديكاليسم و همچنين ديكتاتوری و خفقان در حال رشد است. حضور فعالين كارگری در كنار جوانانی كه بسيار با انگيزه آمده بودند و بسياری از فعالين زنان نويدهای خوبی را با خود به همراه داشت. اول ماه مه امسال كه در يك روز تعطيل و يه شكل كاملا مستقل برگزار شد اگر چه حتی فرصت سخنرانی و بيانيه و شعار نداشت اما درحضور مردم بود و اين مساله خيلی مهم بود.
No comments:
Post a Comment